eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.4هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
3هزار ویدیو
43 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🥺 به مناﺳﺒﺖ اﺭﺗﺤﺎﻝ ﺳﺮﺩاﺭ ﻣﺤﺴﻦپاکیاری، از فرماندهان بسیج و سپاه فارس در دوران دفاع مقدس ◾️◾️ 🌷ماه دوم جنگ بود که برادرم "حسن پاکیاری" در جبهه آبادان شهید شد. دنیا دور سرم می چرخید و روی سرم خراب می شد. اوایل جنگ بود و هنوز ما شهید ندیده بودیم. به تمام معنا قامتم خم شده و کمر شکسته بود. بی تابانه منتظر رسیدن جنازه برادرم بودم و نمی دانستم در این داغ چه باید بکنم. بالاخره خبر دادند جنازه آمده و در سردخانه است. با [شهید] حبیب روی طلب به سردخانه رفتیم. با کمک هم سر تابوت را باز کردیم. با دیدن برادر زانوهایم سست شد. دیگر توان نداشتم و کنار تابوت زانو زدم. تازه از جبهه کردستان آمده بود. از فرماندهان دلیر و شجاع کردستان بود. می خواست به آبادان برود که از طریق سپاه مانعش شدیم، گفت اگر نگذارید، از سپاه استعفا می دهم و به عنوان یک نیروی عادی به جبهه می روم... حبیب آرام بود. با دیدن جنازه حسن شروع کرد به تلاوت این آیه « يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ.... » همین جور که به پیکر حسن نگاه می کرد، این آیه را ترجمه و تفسیر کرد. با هر کلام حبیب جان تازه ای در بدن من می آمد. به ناگاه آرامش عجیبی تمام وجود من را فرا گرفت، انگار نه انگار که جلو پیکر غرق به خون برادرم زانو زده ام... با همین آیه مرهمی گذاشت در داغی که در دلم می جوشید و شهادت او را برایم قابل قبول کرد... 👆 به روایت مرحوم سردار محسن پاکیاری هدیه به شهیدان حبیب روزی طلب، حسن پاکیاری و محسن پاکیار 🌷 🌹🌷🌹🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﺭﻭﺯﺗﻮﻟﺪ...🌸ﺷﺐ ﺷﻬﺎﺩﺕ🌹 🌷 ﻋﺎﺩﺗﺶ , خواندن پس از ورود به اتاق محل کار خود در آغاز صبح بود. 😇 🌷برای نیرو‌هایش مثل یک پدر دلسوز ‌و حتی در ریز‌ترین👌 مسائل زندگی نیز کمک حالشان بود. 🌷 سواری‌اش پیکانی بود که با هیچ چیزی عوضش نمی‌کرد⚠️ و همیشه می‌گفت، ما به ملت و رهبرمون و هیچ طلبی نداریم و واقعا خلوصشان❤️ در این زمینه عالی بود؛ 🌷 حتی پاداش‌هایی که به ایشان می‌دادند بین نیرو‌هایش تقسیم می‌کرد و از آوردن آن به منزل🏡 می‌کرد 🌷 📎سالروزﺗﻮﻟﺪ و ﺷﺐ شهادت 🌹 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺷﻬﺪاﻱ ﺷﻴﺮاﺯ 👆ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻌﺮﻓﻲ ﻛﻨﻴﺪ
♥️ شهــ🌷ــيد به قلبت نگاه ميكند اگر جايی برايش گذاشته باشی مي آيد، می ماند، لانه مــيكند تا شهــيدت كند .... و مَــنْ عَشْقـْتَهُ قَتلَتَهُ❤️ 🌹🍃🌹🍃 الهے یه شهــید به دلت نڱاه کنــہ قلبت را مال خودش کنہ 🌹🌷🌹🌷 🌹▫️🌹▫️🌹 : ﺩﺭ واتسـاپ: https://chat.whatsapp.com/F4LSvAcL2g99PP58OICsAO
✨🌼✨ دل در بر من زنده برای غم توست بیگانه خلق و آشنای غم توست لطفی‌ست که می‌کند غمت با دل من ورنه دل تنگ من چه جای غم توست 🌷🌷🌹🌷🌷 ﺷﻬﺪاﻳﻲ http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
قربانے اول ماه قمرے 🌷🌹🌷 اﻧﺸﺎاﻟﻠﻪ اﻣﺮﻭﺯ ﺟﻬﺖ ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺧﺮﻳﺪاﺭﻱ ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪ ... ﻫﺮ ﻛﺲ ﻣﻴﺨﻮاﻫﺪ ﺷﺮﻳﻚ ﺑﺎﺷﺪ و اﺯ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﺷﻬﺪا ﻋﻘﺐ ﻧﻴﻔﺘﺪ ﺑﺴﻢ اﻟﻠﻪ .... 🔽🔽 ﺷﻤــﺎﺭﻩ ﻛﺎﺭﺕ ﺟــﻬﺖ ﻭاﺭﻳﺰ ﻛﻤــﻚ ﻫﺎ: 6362141080601017 بانك آينده بــنام محمد پولادي 🔺▫️🔺▫️ *هییت شهداے گمنام شـــیراز* 🌹🌷🌹🌷🌹
....: وقتی میرفتم آمریکا دوست داشتم ببینمش ،اما نشد .رفتم در خانه شان نبود. مادرش گفت که رفته راهپیمایی !آن روزها، روزهای پر همهمه‌ ای بود .هر روز مردم می ریختند توی خیابان‌ها و شعار می‌دادند. پاپا می‌گفت :این بار سقوط رژیم حتمی است و کودتا توی ایران دیگر جواب نمی‌دهد. شاه دیگر بر نمیگردد. سوار ماشین دوست پاپا که بودم ،چشم دوختم به ته کوچه شاید خسرو را ببینم. حتی نرگس را !اما ندیدم. من بدون خداحافظی از خسرو رفتم و بدون اینکه به او بگویم کجا میروم به سفری اجباری!! سفری که مرا از تمام تعلقات هم جدا کرد. بغل مسجد مغازه مش کاظم بود. زمستان ها جلوی در مغازه می نشست درآفتاب . جای دنج بازی فوتبال جلوی مغازه او بود.گاهی دور از چشم پاپا با بچه‌های محل فوتبال بازی می‌کردم .من میشدم دروازه‌بان. کسی خیلی دوست نداشت دروازه بان باشد. چون غریبه تر بودم من را می‌گذاشتند دروازه‌بان .خسرو خط حمله بود و دروازه‌بان تیم مقابل از شوت‌های خسرو میترسید‌ ترجیح می داد گل بخورد تا شوت های محکم خسرو بدنش را بچرزاند.همیشه از بچه ها فحش و بد و بیراه می‌خورد. گاهی هم که تعداد گل ها زیاد می شد آنقدر متلک بارش می‌کردند که قهر میکرد و میرفت.مش کاظم از اینکه ما جلوی مغازه‌اش بازی میکنیم ناراحت بود .خسرو هم از عمد توپ را شوت میکرد توی وسایل جلوی مغازه مش کاظم تا ساکتش کند. از حرص خراب نشدن چیز هایش مشغول جمع کردن میشد .وقتی مشکل از جمع کردن فارغ می شد دوباره غرغر هایش را از سر می‌گرفت بعضی وقتها هم خود خسرو بعد از بازی میرفت کمکش وسایلش را جمع کند. می گفتم :« نه به آن شوت هایت و نه این کمک کردنت!» میخندید و میگفت:«چیکار کنم از غرغر کردن هایش خوشم نمی‌آید ،ولی خوب گناه دارد بخواهد تنها وسایل مغازه اش را جمع کند» توی مغازه نگاه می اندازم. اولین چیزی که در قاب نگاهم می نشیند، عکس مش کاظم با قاب دور طلایی فلزی. این قاب آن وقتها هم توی مغازه اش بود. خسرو گاهی سر به سرش می‌گذاشت و می‌گفت :«مش کاظم تو که هنوز زنده ای! چرا عکست را گذاشتی توی مغازه؟!» او هم در جواب می‌گفت :«من که اولاد ندارم. خودم گذاشتم تا وقتی مُردم و مغازه دست کسی دیگر افتاد. عکسم را ببینند برایم فاتحه بخوانند. خسرو می‌خندید و می‌گفت:« نگران نباش مش کاظم.من و بچه های محل هستیم. نمی‌گذاریم روحت بی فاتحه بمونه »و بعد زل می زد به قاب عکس می گفت:« لااقل یک عکس مهربون میگرفتی که آدم رغبت کنه برات فاتحه بخونه.فکر می کنم مش کاظم این عکس را موقعی که از فوتبال بازی‌های ما شاکی بوده رفته گرفته.» نوار مشکی دور قاب نشان می‌دهد که کاظم دیگر توی این دنیا نیست. شاید این نوار هم کار خسرو باشد. همیشه می‌گفت:« مشتی وقتی مُردی یه نوار مشکی میزارم کنار عکست تا مردم بدونن مردی! خسرو به شوخی می‌گفت اما مش کاظم دعای خیر می کرد می گفت:« خیر از جوونیت ببینی پسر.» صدایی از داخل مسجد به بیرون می آید. «با نوای کاروان، بار بندید همرهان ،این قافله عزم، کرب و بلا دارد» صدای بوق ممتد ماشینم را از جا می کند. _کاکو، قربون دستت میری اونورتر تا این ماشین رو کج کنیم بریم به کار و زندگیمون برسیم؟! صدای راننده وانت است. خودم را میکشم به کناری. مردی جوان کنار راننده نشسته و سر و تیپش نشان می‌دهد نظامی است. _ببخشید من دنبال یه نفر میگردم .شما میتونید به من کمک کنید؟! _بفرما اخوی در خدمتم! _دنبال خسرو ایزدی میگردم. جوان چند باری ایزدی را زیر لب تکرار می‌کند و می‌گوید :«ها !!ایزدی‌ها از بچه های پایگاه مقاومت همین مسجد هستند. _خوب الان هستن؟! _والا تا اونجا که من خبر دارم جبهه هستند. فکر کنم یکیشون شهید شده باشه! دلم میریزد! _کدومشون؟! _ اسمش رو یادم رفته. اما یکیشون شهید شده. از بچه ها شنیدم. راستش من از بچه های اینجا نیستم. _چطوری میتونم پیداش کنم؟! _میتونی صبر کنی فردا شب از بچه های پایگاه بپرسی. مثل اینکه قراره عکس شهید را بیارن بزنند توی مسجد. حتماً نشونی از خانوادش دارند .شایدم از دوستانش کسی باشه. راننده عصبی و غرولند کنان پایش را روی گاز می گذارد و می رود. جوان سرش را از ماشین بیرون می دهد و بلند می گوید:« حدود ساعت ۹ شب بیایی بچه ها هستند» دستش را تکان میدهد و ماشین دور می شود. توان ایستادن روی پاهایم را ندارم. اگر آن کسی که میگفت شهید شده خسرو باشد؟!!! وانت بار و جیپ که می‌روند، دور مسجد خلوت و صدا هم قطع می‌شود . تا به خودم می آیم در هایش بسته می شود. بی اختیار به سمت خانه خسرو میروم. پشت مسجد مشیر بعد از طاق شیر. در واتس آپ 👇 https://chat.whatsapp.com/BE71umQBe1UB84MK8aPoYv در ایتا 👇 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
خط قرمز ایشان صیانت از بیت المال بود، در زمان کار هم خیلی بر این موضوع تاکید داشت و معمولا در قالب شوخی تذکراتی در این باره می داد و به نیروهای تحت فرمانش می گفت، "اگر بیت المال را هدر بدهید، بچه هایتان شاخ در می آوردند" که منظورش این بود که از راه راست منحرف می‌شوند. ایشان با فرزندان خودمان هم با این روش عمل می کرد، به طوریکه این موضوع برایشان ملکه شده بود. با همین شوخی ها و بیان زیبا، نکات تربیتی را آموزش می داد و با بچه ها همراهی می کرد. ﺭاﻭﻱ : ﻫﻤﺴﺮﺷﻬﻴﺪ 🌹🌷🌹 🌷 🌹🌷🌹 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
13.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆 خیـالت سـرِ وقت می‌رسـد ڪہ مبـادا یادم برود نیستی ڪه مبـادا یادم برود دلتنڪَ شـوم .. 🌹 🌷🌹🌷🌹 و باز سالــروز شهــادت یکے از شهداے شاخص استان فارس و غریبے آنها... 📎در کمتر کانال و فضاے مجازي یاد این شهید شده است 🌷🌹🌷 یاد شهــید و دیگر شهداے مدافع حرم http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 نشردهید
🌼💖 🌟آه ای کریمه ای ملیکه عمهء سادات ✨با کوله‌باری آمدم لبریز از حاجات 🌟بانوی عالم حفظ کن دنیا و دینم را ✨دریاب خانم دختران سرزمینم را (س)🌸 🌼🎉 🌹ﺩﺧﺘﺮاﻥ ﺷﻬﺪا ﺭﻭﺯﺗﺎﻥ ﻣﺒﺎﺭﻙ🌹 🌷🌹🌷🌹 ﺷﻴﺮاﺯ, http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
و 🕊🌺 🍁هر كس تهران كاري داشت به او ميزد. فاميـل و غريـب و همسـايه برايش .☝️ هر كس كه از او كاري ميخواست، انجام مـيداد و بهانه ای نميتوانم و نميشود، نمي آورد.👌 هميشه به من هر مشكلي داري فقط به خودم بگو؛ نمي خواهد بـه كس ديگري بگويي. برايش كه درد دل ميكردم، ميخنديد و آرامـم مـي كـرد.💔 ﺩاﺩاﻟﻠﻪ ﺷﻴﺒﺎﻧﻲ ٩٣/٤/٢ 🕊 ﻳﺎﺩﺷﻬﺪا ﺻﻠﻮاﺕ 🔺🌷🔺🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
اگر کسے میگوید نمیخواهم ، فکر نکنید کہ از میترسد!!! شاید او بہ غیر از " " نیست... 🌹 ☘🌷☘ ว໐iภ ↬ http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
دختر استـــــ دیگر !! شاید دلش خواستهــ پیش پدرش بخوابد یا شاید هم دلش تنگــ بابا بوده ❤️ ﺷﻬﺪا...🌹 🌷🌹🌷 ﺑﻪ ﻧﻮﺭ ﺷﻬﺪا ﻣﺰﻳﻦ ﺑﺎﺩ 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75