رو به مسؤلینی که خبر شهادت حسین را اورده بودند گفتم, من می توانم پسرم را شناسایی کنم. مرا بردند کنار شهیدی که امده بود. لباس روی سینه اش را کنار زدم. اشک در چشمانم پیچید. گفتم خودش است حسین من!
گفتند چطور؟
گفتم پسرم عاشق امام حسین بود, در کودکي وقتي برای عزاداري سرور و سالار شهيدان به «مسجد جامع سعادت آباد» مي رفت آن قدر با دستانش محکم بر سينه مي زد که جاي انگشتانش بر روي سينه ي سمت چپ او باقي ماند!
#ارتشی_شهید حسین باقری
#شهدای_فاﺭﺱ🌹
#ﺷﻬﺪاﻱاﺭﺗﺶ
🌷🌹🌷🌹
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
🌷با هماهنگی شهید آیت الله ربانی شیرازی با چند اتوبوس از شیراز جهت زیارت امام خمینی(ره) به جماران رفتیم. من به عنوان شاعر همراه کاروان بودم، حاج شیرعلی به عنوان مداح. امام که وارد حسینه سدند شور و شوق مثال زدنی جمعیت بود که در حسینه پیچید، از در و دیوار حسینه بیرون زد، چه چیز می توانست این موج خروشان را آرام کند جز دست مهربان امام که بالای سرما شروع به حرکت کرد. امام که روی صندلی شان نشستند، من پای تریبون رفتم. بغض گلویم را می جوید، رو به جمعیت شروع کردم:
شبم را مشعل صبح سپیدی
به قفل نا امیدی ها کلیدی
قسم بر واژه های سوره نور
خمینی، روح قرآن مجیدی...
صدای صلوات جمعیت شعرم را قطع کرد. نگام به امام افتاد، لبخند زد شیرین و دلنشین. دلم ریخت. خراب شدم و دیگر نتوانستم کلامی بگویم. زبانم قفل شده بود شعرم بلند بود و در مدح امام، بار ها تمرین کرده بودم اما بیش از این دو بیت نتوانستم. بعد از من نوبت حاج شیرعلی بود. مؤدب پشت تریبون ایستاد. دو دستش را پائین کتش گره زده بود. چشم در چشم امام دوخته بود و ساکت و بی حرکت فقط امام رانگاه می کرد. هرچه شهید ربانی اشاره کرد، مردم اشاره کردند، فایده ای نداشت. همین طور محو جمال امام شده بود. اصلاً لب از لب باز نکرد. امام که حال حاجی را دید، بسم الله گفت و سخنرانی را شروع کرد.
ملاقات که تمام شد، بیروون حسینه ما در آغوش هم فرو رفتیم اشک بود که از چشمه چشم ما شروع به جوشیدن کرد و روی شانه های ما جاری شد. سوار اتوبوس که شدیم تا خود شیراز از امام می گفتیم و اشک می ریختیم، آنقدر اشک ریخته بودیم که چشم های ما شده بود یک کاسه خون. حاجی می گفت: «در محضر امام سکوت کردم اما دوست دارم لحظه شهادت، با تمام وجود فریاد بزنم: «خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار»
👆به روایت احد ده بزرگی
🌷🌹
هدیه به روح پر فتوح *حضرت امام خمینی* و *شهید بی سر، حاج شیرعلی سلطانی* #ﺻﻠﻮاﺕ ...
#شهدای_فاﺭﺱ
🌷🌹🌹🌷
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
#شهیدے که دوست داشت چیزے ازش نماند 😳
🔰هـر وقـت بحـث #شـهادت را پـیش مے کشـید مےگفـت:
«خوش بہ حـال آنـان ڪه وقتے #شهید می شوند چیزی از آنها باقی نمی ماند . من هم دوسـت دارم ناشناخته باشم و اثری از من باقے نمـاند.»
🔰قـبل از #عـیدنوروز به مرخصے آمـده بـود و مرا دلدارےمے داد. گفتم:
«انشـاءالله کےبر می گردے؟»
- « #هفـت روز بعد از عید.»
دقیقاً هفـت روز بعـد از عید تشیـع جنازه اش بود.
🔰بالاےتابوتـش نشستــم.
گفتـم: «مے خواهـم صورت پسرم را ببوسـم.»
گفـتند:« #شهیـدشماسرندارد!»
گفتــم: «می خواهم #دستش را، بدنش را ببوســم.»
گفتــند: «شــهید شما دست هم ندارد، فقـط کمے از پایــش باقے مانده!»😭
🔰نشسـتم بالاے تابــوت و گفـتم:
«پسرم شیــرم حلالـت. این پســر را که در راه خدا دادم با سـر و گردن و دست و پا قربانے در راه خــدا دادم. امیدوارم خــداوند این قربانے را از من قــبول کــند.»
☘▫️☘▫️☘
#شهید عبدالرسول محمدپور
#شهدای_فاﺭﺱ
سمت: جانشین حفاظت اطلاعات لشکر 33 المهدی(عج)
🌷🌹🌷🌹
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
رو به مسؤلینی که خبر شهادت حسین را اورده بودند گفتم, من می توانم پسرم را شناسایی کنم. مرا بردند کنار شهیدی که امده بود. لباس روی سینه اش را کنار زدم. اشک در چشمانم پیچید. گفتم خودش است حسین من!
گفتند چطور؟
گفتم پسرم عاشق امام حسین بود, در کودکي وقتي برای عزاداري سرور و سالار شهيدان به «مسجد جامع سعادت آباد» مي رفت آن قدر با دستانش محکم بر سينه مي زد که جاي انگشتانش بر روي سينه ي سمت چپ او باقي ماند!
#ارتشی_شهید حسین باقری
#شهدای_فاﺭﺱ🌹
#ﺷﻬﺪاﻱاﺭﺗﺶ
🌷🌹🌷🌹
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
رو به مسؤلینی که خبر شهادت حسین را اورده بودند گفتم, من می توانم پسرم را شناسایی کنم. مرا بردند کنار شهیدی که امده بود. لباس روی سینه اش را کنار زدم. اشک در چشمانم پیچید. گفتم خودش است حسین من!
گفتند چطور؟
گفتم پسرم عاشق امام حسین بود, در کودکي وقتي برای عزاداري سرور و سالار شهيدان به «مسجد جامع سعادت آباد» مي رفت آن قدر با دستانش محکم بر سينه مي زد که جاي انگشتانش بر روي سينه ي سمت چپ او باقي ماند!
#ارتشی_شهید حسین باقری
#شهدای_فاﺭﺱ🌹
#ﺷﻬﺪاﻱاﺭﺗﺶ
🌷🌹🌷🌹
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹یادی از شهید محمد علی فرهادیان فرد
🔹به مناسبت ایام شهادت شهید....
#شهدای_فاﺭﺱ
🍃🌷🍃🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔰 حجة الاسلام و المسلمین طوبائی از روحانیون شهر شیراز بود نقل میکند: برای بحث تلقین شهید خادم الحسینی رفتم.
وقتی وارد قبر شدم تا تلقین شهید مورد نظر را انجام دهم، به محض ورود به قبر در چهره شهید حالت تبسمی احساس کردم و فهمیدم با صحنه ای غیر طبیعی روبرو هستم. وقتی خم شدم و تلقین شهید را آغاز کردم، به محض اینکه به اسم مبارک امام زمان(عج) رسیدم مشاهده کردم جان به بدن این شهید مراجعت کرد، چون شهید به احترام امام زمان(عج) سرش را خم کرد، به نحوی که سر او تا روی سینه خم شد و دوباره به حالت اولیه برگشت.
🔰قسمتی از وصیت شهید:
...دایماًبیدار باشد و کوششتان براین باشد که این انقلاب روز به روز گسترده تر گردد و برادران با افکار اسلامیشان و عملشان به این حرکت سرعت بخشند . در ضمن حفظ کنید بال و پرهای امام عزیز و ولایت فقیه رااز هر تغرضی ، نگذارید این ثمرة خون شهیدان و ثمره های این انقلاب را کافران و منافقین از ما بگیرند . »
#شهید احمد خادم الحسینی
#شهدای_فاﺭﺱ
#ایامﺷﻬﺎﺩﺕ
🍃🌷🍃🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔰هوشنگ فرد شجاعی بود که رشادت زیادی در شناسایی ها از خود نشان می داد. در عین حال فردی ساکت و آرام بود و کمتر از خودش حرفی می زد . با این که مدت ها همرزم بودیم اما نمی دانستیم که یکی از برادرانش شهید شده است و برادران دیگرش نیز در جبهه هستند.
🔰او حتی به ما نگفت که دانشگاه قبول شده و آن را رها کرده و به جبهه آمده است، یا اینکه قبلا مجروح شده و هنوز تیری در پایش است.
بعدها جریان مجروح شدنش را شنیدم؛ در تنگ چزابه در حالی که تیرباری را به گردن آویخته بود به دل دشمن می زند و پس از آن که آن ها را تار و مار می کند ، خود از ناحیه ی ران مجروح می شود. جالب این که با وجود این ناراحتی در مسابقه ی دو استقامت که در لشکر برگزار شده بود ، شرکت کرد و نفر اول شد.
#شهید هوشنگ کوهی
#شهدای_فاﺭﺱ
#ایامﺷﻬﺎﺩﺕ
🍃🌷🍃🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
#شهید_امام_رضایی
🔰چهل روز قبل از تولد او خواب آقایی سبز پوش و نورانی را دیدم که مرا به فرزند پسر مژده داد و نام رضا را برای او انتخاب کرد..
🔰 دو ساله بود که به همراه مادرش برای زیارت امام رضا(ع) به مشهد رفتیم.اطراف ضریح مطهر مشغول دعا بودیم که یک دفعه متوجه شدم دست های کوچک او به طرز عجیبی به ضریح چسبیده است.
با نگرانی سعی کردم دست او را بکشم زیرا به نظر می رسید جدا کردنش ممکن نبود.مردم به سمت او هجوم آوردند.کمی طول کشید تا او را جدا کردیم.
انگار به ضریح مطهر قفل شده بود .همین که به خانه رسیدیم،با کمـال تعجـب جای پنج انگشــت سبز را روی کمر او دیدیم.....
(راوی :پدرشهید)
#شهیدرضاپورخسروانی
#شهدای_فاﺭﺱ
🍃🌷🌱🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
محمد فرمانده گردان امام رضا علیه السلام بود و عاشق امام رضا علیه السلام. سعی می کرد سالی یک بار هم شده، با پیکان قدیمی اش به مشهد برود و امام رضا علیه السلام را زیارت کند. زنگ می زد و می گفت: فلانی، فلانی و فلانی را آماده کن می خواهم با خودم ببرمشان مشهد!
همیشه با همان ماشین پنج شش نفر را می برد زیارت امام رضا علیه السلام. یک بار که راهی بود گفتم: داداش یه نگاه به این لاستیک های ماشینت کن!
چهار چرخ ماشینش همچون کف دست صاف صاف بود. خندید و گفت: توکل کن به خدا، آن که ما را دعوت کرده خودش می برد و می آورد.آن سفر خودم
همراهش بودم. دو حلقه لاستیک نو خریدم ، برای احتیاط روی بار بند گذاشتم
. رفتیم و برگشتم بدون اینکه حتی یک بار هم پنچر شویم.
#شهید محمد اسلامی نسب
#شهدای_فاﺭﺱ
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔰ماه های اول جنگ بود. خبر دادند [شهید] سید امین آل علی مجروح شده است. با سید رضا به ملاقاتش رفتیم. یک پای سید امین قطع شده بود. گریه کنان به او گفتم : سید چه شده ؟
با خنده گفت که الحمدلله پایم قطع شده . من که دیگر نمی توانستم خودم را کنترل کنم . سید عبدالرضا مرا از اتاق بیرون آورد و گفت: دست ، پا ، چشم ، و ... و همین اعضای بدن ما مال کیست؟
گفتم : مال خدا.
گفت : پس چیزی که مال خداست و داده و حالا پس گرفته، ما چرا حرص آن را بزنیم ، ما چه کاره هستیم.
بعد گفت سید امین پایش زودتر از خودش به بهشت رفته است. و بعد کمی آرامم کرد!
🔰زمان تشیع سید رضا من منطقه بودم. حاج شیرعلی سلطانی را دیدم. برایم تعریف گفت جنازه سید رضا را برای دیدار در ساختمان توحید بردیم. از مادرت خواستیم بیاید برای آخرین بار سید رضا را ببیند. مادر بلندگو را گرفت، بالای بلندی رفت بی آنکه گریه کند گفت: من از مادر وهب کمتر نیستم، چیزی را که در راه خدا دادم دیگر نگاهش نمی کنم!
#شهید سید عبدالرضا سجادیان
#شهدای_فاﺭﺱ
🍃🌷🍃🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
بمناسبت یادواره شهید خادم الحسینی ، امروز ، در گلزار شهدای شیراز
🔰 حجة الاسلام و المسلمین طوبائی از روحانیون شهر شیراز بود نقل میکند: برای بحث تلقین شهید خادم الحسینی رفتم.
وقتی وارد قبر شدم تا تلقین شهید مورد نظر را انجام دهم، به محض ورود به قبر در چهره شهید حالت تبسمی احساس کردم و فهمیدم با صحنه ای غیر طبیعی روبرو هستم. وقتی خم شدم و تلقین شهید را آغاز کردم، به محض اینکه به اسم مبارک امام زمان(عج) رسیدم مشاهده کردم جان به بدن این شهید مراجعت کرد، چون شهید به احترام امام زمان(عج) سرش را خم کرد، به نحوی که سر او تا روی سینه خم شد و دوباره به حالت اولیه برگشت.
🔰قسمتی از وصیت شهید:
...دایماًبیدار باشد و کوششتان براین باشد که این انقلاب روز به روز گسترده تر گردد و برادران با افکار اسلامیشان و عملشان به این حرکت سرعت بخشند . در ضمن حفظ کنید بال و پرهای امام عزیز و ولایت فقیه رااز هر تغرضی ، نگذارید این ثمرة خون شهیدان و ثمره های این انقلاب را کافران و منافقین از ما بگیرند . »
#شهید احمد خادم الحسینی
#شهدای_فاﺭﺱ
#ایامﺷﻬﺎﺩﺕ
🍃🌷🍃🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔰 حجة الاسلام و المسلمین طوبائی از روحانیون شهر شیراز بود نقل میکند: برای بحث تلقین شهید خادم الحسینی رفتم.
وقتی وارد قبر شدم تا تلقین شهید مورد نظر را انجام دهم، به محض ورود به قبر در چهره شهید حالت تبسمی احساس کردم و فهمیدم با صحنه ای غیر طبیعی روبرو هستم. وقتی خم شدم و تلقین شهید را آغاز کردم، به محض اینکه به اسم مبارک امام زمان(عج) رسیدم مشاهده کردم جان به بدن این شهید مراجعت کرد، چون شهید به احترام امام زمان(عج) سرش را خم کرد، به نحوی که سر او تا روی سینه خم شد و دوباره به حالت اولیه برگشت.
🔰قسمتی از وصیت شهید:
...دایماًبیدار باشد و کوششتان براین باشد که این انقلاب روز به روز گسترده تر گردد و برادران با افکار اسلامیشان و عملشان به این حرکت سرعت بخشند .
در ضمن حفظ کنید بال و پرهای امام عزیز و ولایت فقیه رااز هر تغرضی ، نگذارید این ثمرة خون شهیدان و ثمره های این انقلاب را کافران و منافقین از ما بگیرند . »
#شهید احمد خادم الحسینی
#شهدای_فاﺭﺱ
#سالروز_شهادت
🍃🌷🍃🌷
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🔰 حجة الاسلام و المسلمین طوبائی از روحانیون شهر شیراز بود نقل میکند: برای بحث تلقین شهید خادم الحسینی رفتم.
وقتی وارد قبر شدم تا تلقین شهید مورد نظر را انجام دهم، به محض ورود به قبر در چهره شهید حالت تبسمی احساس کردم و فهمیدم با صحنه ای غیر طبیعی روبرو هستم. وقتی خم شدم و تلقین شهید را آغاز کردم، به محض اینکه به اسم مبارک امام زمان(عج) رسیدم مشاهده کردم جان به بدن این شهید مراجعت کرد، چون شهید به احترام امام زمان(عج) سرش را خم کرد، به نحوی که سر او تا روی سینه خم شد و دوباره به حالت اولیه برگشت.
🔰قسمتی از وصیت شهید:
...دایماًبیدار باشد و کوششتان براین باشد که این انقلاب روز به روز گسترده تر گردد و برادران با افکار اسلامیشان و عملشان به این حرکت سرعت بخشند .
در ضمن حفظ کنید بال و پرهای امام عزیز و ولایت فقیه رااز هر تغرضی ، نگذارید این ثمرة خون شهیدان و ثمره های این انقلاب را کافران و منافقین از ما بگیرند . »
#شهید احمد خادم الحسینی
#شهدای_فاﺭﺱ
#سالروز_شهادت
🍃🌷🍃🌷
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
💠هوشنگ فرد شجاعی بود که رشادت زیادی در شناسایی ها از خود نشان می داد. در عین حال فردی ساکت و آرام بود و کمتر از خودش حرفی می زد . با این که مدت ها همرزم بودیم اما نمی دانستیم که یکی از برادرانش شهید شده است و برادران دیگرش نیز در جبهه هستند.
💠او حتی به ما نگفت که دانشگاه قبول شده و آن را رها کرده و به جبهه آمده است، یا اینکه قبلا مجروح شده و هنوز تیری در پایش است.
💠بعدها جریان مجروح شدنش را شنیدم؛ در تنگ چزابه در حالی که تیرباری را به گردن آویخته بود به دل دشمن می زند و پس از آن که آن ها را تار و مار می کند ، خود از ناحیه ی ران مجروح می شود. جالب این که با وجود این ناراحتی در مسابقه ی دو استقامت که در لشکر برگزار شده بود ، شرکت کرد و نفر اول شد.
#شهید هوشنگ کوهی
#شهدای_فاﺭﺱ
#ایامﺷﻬﺎﺩﺕ
🍃🌷🍃🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔰غروب بود. چند نفر از دوستان به منزل ما آمده بودند. سید رسول هم آمد. حال و هوای غریبی داشت. با نگاهی غریبانه به من نگاه کرد و با لهجه شیرازی گفت: عامو محمد، پیر شده تو هم پاشو برو شهید بشو ببینم.
با شوخی که همیشه با سید رسول داشتم گفتم: شما اول برید شهید بشید، ما هم پشت سر شما میآییم!
نم اشکی در چشمش دور خورد. با یک حالت جدی گفت: باشه!
جا خوردم. این باشه، اصلاً شوخی نبود. من سالها سید رسول را میشناختم، جدی و شوخی کلامش را بهتر از هر کسی تشخیص میدادم، این یک کلمه را خیلی جدی گفت. برای همین تنم لرزید... بالاخره هم حرفش به واقعیت پیوست ...عملیات مرصاد شهید شد
#شهید سید عبدالرسول سجادیان
#شهدای_فاﺭﺱ
#سالگردشهادت
🍃🌷🍃🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید