eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.1هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
2.7هزار ویدیو
42 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
💫یادی از سردار شهید مهدی ظل انوار 💫 🌷توی فاو بودیم، مهدی گفت: علی دقت کردی بعضی از این بسیجی‌ها همه چیزشان را ریختن توی یک چفیه و ساک ندارند‌! - خوب؟ - این بسیجی که هیچی همراهش نیست، همه دنیای پشت سرش را گذاشته کنار و انگار با احرامی آمده لبیک بگه! با خنده گفتم: چه جالب، پس چرا خودت ساک آوردی؟ گفت: این دفعه که ساک آوردم توراهی دارم منتظر بچه‌ام... از ته دل خندید. گفت: اسم اولی راضیه است، می‌خواهم اسم دومی را بگذارم مرضیه، که خداپسند جور بشه، راضیه مرضیه . پائیز بود که مهـدی هم ساکش را گذاشت و با یک چفیه به جبهه برگشت تا به آنچه آرزویش بود برسد و رسید، که هم خدا از او راضی شود و هم او از خدا راضی 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
بر غمزده گان بابِ نجات است بر مرده دلان آبِ حیات است پیغمبرِ ما بَه که چه زیبا فرمود سر چشمه خیر و برکات است ! (ص)🌺 (ع)💫 🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥پسر شهید سلمان امیراحمدی: بابام برای رهبر و ایران و دین شهید شده. کسی نیست انتقامش رو بگیره ...😭😔 💢شب جمعه است یاد همه صلوات .. 🍃🌱🍃🌱🍃 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷🕊🍃 ✨ای عالم و آدم، شده محتاج دعایت خالق، شده همـراه ملائک به ثنایت خاتم که تویی، ما همه در بند رکابت ای جـان دلم جـان دو عالم به فدایت 🌸میلاد پیامبر عظیم الشان اسلام حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) و آقا امام صادق(علیه السلام) مبارک 🌸 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
😂😂طنز جبهه(بخون و بخند)😂😂 تعداد مجروحین بالا رفته بود فرمانده از میان گرد و غبار انفجارها دوید طرفم و گفت : سریع بی‌سیم بزن عقب و بگو یک آمبولانس بفرستند مجروحین را ببرد! شاستی گوشی بی‌سیم را فشار دادم و بخاطر اینکه پیام لو نرود و عراقی‌ها از خواسته‌مان سر در نیاورند، پشت بی‌سیم با کد حرف زدم گفتم: ” حیدر حیدر رشید ” چند لحظه صدای فش فش به گوشم رسید. بعد صدای کسی آمد: – رشید بگوشم. + رشید جان! حاجی گفت یک دلبر قرمز بفرستید! -هه هه دلبر قرمز دیگه چیه ؟ + شما کی هستی؟ پس رشید کجاست؟ – رشید چهار چرخش رفته هوا. من در خدمتم. + اخوی مگه برگه کد نداری؟ – برگه کد دیگه چیه؟ بگو ببینم چی می‌خوای؟ دیدم عجب گرفتاری شده‌ام، از یک‌طرف باید با رمز حرف می‌زدم، از طرف دیگر با یک آدم ناوارد طرف شده بودم + رشید جان! از همان‌ها که چرخ دارند! – چه می‌گویی؟ درست حرف بزن ببینم چی می‌خواهی ؟ + بابا از همان‌ها که سفیده. – هه هه! نکنه ترب می‌خوای. + بی‌مزه! بابا از همان‌ها که رو سقفش یک چراغ قرمز داره – ای بابا! خب زودتر بگو که آمبولانس می‌خوای!😳😐😂😂 کارد می‌زدند خونم در نمی‌آمد. هر چه بد و بیراه بود به آدم پشت بی‌سیم گفتم. منبع: کتاب رفاقت به سبک تانک 🎊🎊🎊🎊 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
شهادت ۲ مدافع امنیت در بیرم لارستان😭 🛑شعار نویس های مسلح، دو نیروی مدافع امنیت فارس را به شهادت رساندند 🔹سحرگاه امروز ۲ اغتشاشگر حین شعارنویسی با گشت بسیج بیرم روبه‌رو شده و اقدام به تیراندازی با کلت کمری می‌کنند. در این تیراندازی سرگرد نورالدین جنگجو و طلبه بسیجی احمدرضا عرفانی‌‍‌نیا از بسیجیان بیرم به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. شهادتت مبارک 😔🌹 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
⭐ یادی از سردار شهید مهدی ظل انوار⭐ 🌷دیدم در فکر است و مرتب بچه‌هایش را می‌بوسد. به‌طور غیرمعمول چند بار از من خواست که مراقب خودم و فرزندانمان باشم. دلم به شور افتاده بود و مهـدی با این حرف‌هایش مرا آتش می‌زد. گفت: راستی راضیه این شعر را از کجا یاد گرفته! گفتم: کدام شعر! گفت: توي راه که می‌آمدیم، مرتب این شعر را می‌خواند: بابا آب داد دیگر شعار ما نیست، بابا جون داد، بابا خون داد... این بار اصلاً دوست نداشتم برود. زیرکانه گفتم: آقا مهـدی، شما هفته پیش قول دادید که این هفته مرا به دعاي کمیل ببرید! خندید و گفت: خانمم دعاي کمیل مستحبِ، رفتن به جبهه واجب! خداحافظی کرد و رفت. یکی دو ساعت نگذشته برگشت و شد آب بر آتش. با خنده گفت: قرار شد صبح زود حرکت کنیم. برگشتم تا به قولی که به شما دادم عمل کنم! به‌اتفاق هم رفتیم تا آخرین کنار هم بودنمان هم‌نوا با دعای کمیل باشد. 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀مواظب باشید ✨مواظب منافقین داخلی باشید ،نگذارید آنها پا روی خون شهدای ما بگذارند و ثمره خون شهدایمان را پایمال کنند. سردار_شهید_حاج_یونس_زنگی_آبادی🇮🇷 ⃟ 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷🕊🍃 را برای ما جا گذاشتن تا روزی بدانیم از ما بودن هویتشان بود اما دلشان را به زدن راستی خوبی بوده ایم؟ 💔🥀 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
♨️عبرتی زیبا از یک گل ... 💠خانه قدیمی ما، حیاط بزرگی داشت با یک باغچه بزرگ پر از درخت و گل های رنگارنگ. در میان این گل های رنگارنگ یکی از گل ها خیلی چشم آقا رضا را گرفته بود، گل های ریز و سفیدی که به ظاهر هیچ جلوه زیبایی نسبت به سایر گل ها نداشت، گل شب بو یا همان گل محبوبه. یک روز آقا رضا ما خواهر ها را کنار این گل جمع کرد و گفت: «این گل اخلاقی دارد که همه شما دختر ها باید آن را سرلوحه زندگی خودتان قرار دهید!» متعجبانه نگاهی به ظاهر معمولی گل محبوبه انداختیم، هیچ جذابیتی نسبت به سایر گل ها نداشت، جز بوی عطری که تا هوا تاریک می شد تمام خانه را پر می کرد. می گفت این گل تا وقتی روز است و در خانه باز و نامحرمان در حال رفت و آمد هستند، چادر عفاف بر روی خود می کشد و هیچ اثری از او نیست و کسی متوجه او نمی شود. اما شب که شد، وقتی دیگر نفس نامحرمی در خانه نماند، پوشش خود را برای صاحب خانه کنار می زند و چنان عطر دل انگیزی در فضای خانه پخش می کند که هیچ گلی در روز چنین هنری ندارد! همچون این گل باشید، زیبایی و هنرتان را از نامحرم بپوشانید و برای مَحرم شکوفا کنید! 🌷🌱🌷 سردار شهید رضا پورخسروانی 🌱🌱🍃🍃🌱🌱 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
| 📍خودسازی برای تحصیل در حوزه علمیه رفته بود قم . یک روز که به دیدنش رفتم دیدم و زندگیش خیلی ساده است . با سابقه ای که از وضع مالی پدرش داشتم گفتم : محمد شما که وضع مالی تون خوبه پس چرا چیزی برای خودت نداری؟ مگه حرومه که آدم زندگی بهتر از این داشته باشه؟ گفت : تقوا و زهد بدون خودسازی به دست نمیاد اولین چیزی که برای یک طلبه لازمه زندگی کردن مثل پایین ترین قشر جامعه است. 🌷شهید محمد شریفی🌷 🌷🌱🌷🌱 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
⭐ یادی از سردار شهید مهدی ظل انوار⭐ 🌷 بعد از عملیات کربلای 4 بود. قرار بود به‌اتفاق جمعی از برادران پاسدار از شیراز به اهواز برویم. سرصبح بود که صدای زنگ خانه بلند شد. در را باز کردم، آقا مهـدی بود که همراه با دو آمبولانس دنبال من آمده بود. چندثانیه‌ای به‌صورت مهـدی خیره شدم. یاد مادرم افتادم. گفتم: آقا مهـدی یک‌لحظه بایست، سوار نشو، تا من برگردم. سریع توی خانه برگشتم و مادرم را صدا زدم. مادرم چندین بار به من سفارش کرده بود دوست دارم یکی از دوستانت را قبل از شهادت ببینم! مادر که آمد، گفتم: مامان، مگر نمی‌خواستی یک شهید را قبل از شهادت ببینی؟ گفت: آره. گفتم: بیا پشت در. مادرم چادربه‌سر کرد و همراه من به پشت در آمد، مهـدی را نشانش دادم و گفتم: مادر نگاه کن، این آقا مهـدی می‌خواهد شهید بشود! 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌱 ابراهیم اهل ورزش بود ولی هیچ وقت سعی نداشت و قهرمان و مشهور بشه. بهش می گفتم: مگه بد که آدم قهرمان و مشهور بشه و همه بشناستش!؟ در جواب میگفت: هرکس ظرفیت مشهور شدن رو نداره؛ از مشهور نشدن مهمترین ای که بشیم...! 🌱🍃🌱🍃 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷🕊🍃 🌱گاهی باید مکث کرد روی لبخند هایت! نگاه هایت! هر کدامشان پیامی دارند که میتواند نجات دهنده ی حال و روز این روز هایمان باشد... 💔 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
سال ۶۲ بود. مےخواست به جبهه برود. دیدم دارد پسر ۴, ساله اش را هم اماده می کند. گفتم این چه ڪاریه, جبهه ڪه جاے بچه ۴ساله نیس! 😳😳 خندید. اما جدے گفت:امام حسین در راه اسلام طفل شیرخوارش را به میدان برد, ما ڪه هنوز براے اسلام و امام ڪارے نڪردیم!😔 همان سفر پدر و دایے پیرش را هم برد. با خنده مےگفت: فقط ڪه نباید بچه هاے ما بچه شهید باشند, بگذارید ما هم بچه شهید باشیم.😁 *بابی انت و امی و نفسی و ولدی یاحســـ❤️ــــین* 🌹🌱🌷🌱🌷🌱🌹 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📻داستان صوتی برگرفته از کتاب «سمیه کردستان» سرگذشت اسارت «شهیده ناهید فاتحی کرجو» http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb ♥️🥀♥️🥀♥️🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 🔻 حضرت آقا آمده است پشت بیسیم و میخواهد فرمان دهد... 🚨بسیار شنیدنی... 🌱🌷🌱🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐یادی از سردار شهید مهدی ظل انوار⭐ 🌷 مهـدی بین دو برادرش ایستاده بود، خنده‌شان تمامی نداشت. به سمت مهـدی رفتم و او را به سمت خودم کشیدم. در تاریک‌روشن هوا گفت: بفرما! گفتم: آقا مهـدی، شما سه تا برادر توی این گردان هستید؛ ممکنه هر سه شهید بشید..! خندید. ادامه دادم: یک نفرتان بیاد بسه. نگاهی مهربان به کمال و جمال انداخت و گفت: نمیشه! گفتم: پس دو تاتون بیاید. خودش را نزدیکم کرد و پیشانیم را بوسید و گفت: نمی‌شه آقا یونس! به‌طرف برادرهایش که حرکت کرد. گفتم: آقا مهـدی اگر برادرت جلو چشمت شهید بشه چه حالی پیدا می‌کنی؟ لبخند زد. با انگشتش به چشم‌هایش اشاره کرد و گفت: می‌دانی چیه، این چشمم از این چشمم خوشحال‌تر میشه! چند قدم با او رفتم. دوباره ایستاد. قرآن کوچکی از جیبش درآورد. بوسید و بر پیشانی گذاشت. بعد روبروی من گرفت و گفت: به همین قرآن قسم آرزویی به‌جز شهادت ندارم! 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔰 | 🔻شهید حاج یونس زنگی آبادی: مواظب منافقین داخلی باشید، نگذارید آنها پا روی خون شهدای ما بگذارند و ثمره خون شهدایمان را پایمال کنند... 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🚨 *مراسم میهمانی لاله های زهرایی* 🔹بزرگداشت شهید حاج منصور خادم صادق🔹 🎙 : *برادر سید رضا متولی* برادر *کربلایی مجتبی نادرزاده*💢 : *◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام* : ◀️ *پنجشنبه ۲۸مهرماه/ از ساعت ۱۶* 🔺🔺🔺🔺🔺 🔺🔺🔺🔺🔺 لطفا *مبلغ مجلس شهدا باشید*
🌷🕊🍃 ✨ نگاھت به من آموخت که در حرف‌زدن چشم ها بیشتر از حنجره ها می‌فھمند‌‌... 🌷 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌷خلبان‌ها هم عمدتاً افرادی در سطح بالای جامعه و به‌اصطلاح باکلاس بودند. اما آنچه ما از عباس، این مرد آسمان‌ها دیدیم و شنیدیم، افتاده‌ترین و خاکی‌ترین فرد ممکن بود. فروردین 1359 بود. منزل همشیره ما سه‌راه آستانه بود. با خاله و جمعی از اقوام برای عید دیدنی به منزل خواهرم رفته بودیم. چند نفر دیگر هم بودند. منزل کوچک بود، دورتادور پذیرایی پر شد. ناگهان صدای یاالله، یاالله بلند شد. عباس و همسرش بودند. قبل از پذیرایی یک راهرو بود. عباس داخل راهرو آمد. همه به احترام ایشان بلند شدند و تعارف کردند داخل بیاید و جای آنها بنشیند. اما عباس داخل نیامد. با همان لهجه شیرازی و خودمانی خودش گفت: بفرمایید. بفرمایید. هیچ‌کس به‌خاطر من جابه‌جا نشود. بلافاصله کفش‌هایی که در راهرو بود را مرتب کناری گذاشت و همان جا روی زمین در راهرو نشست. صاحبخانه می‌گفت: زشت است عباس آقا دم در، بیاید داخل. عباس با خنده گفت: من حاضر نیستم حتی یک بچه به‌خاطر من از جایش بلند شود. ادامه داد: بنّای این خانه که دو نفر نبوده، یک نفر بوده، کسی که آن بالای خانه را ساخته، این پائین را هم ساخته. بالا و پائین خانه فرقی نمی‌کند. کم‌کم فهمیدیم عباس عادت دارد، جلو همه تمام قامت بایستد. 🌷🍃🌷 شهید عباس دوران 🍃🌷🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📻داستان صوتی برگرفته از کتاب «سمیه کردستان» سرگذشت اسارت «شهیده ناهید فاتحی کرجو» http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb ♥️🥀♥️🥀♥️🥀