eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.2هزار دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
2.8هزار ویدیو
42 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🕊🍃 🌺 بســم رب الشــهداء والصدیقین 🌺 بار دیگر صبــ🌤ـح شد، بیدار شد این زندگے اےتمام حس بودن‌های من صبحت بخیـــر .... 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥خاطره‌ی عجیب و جالب از که مشکلات بزرگ زندگی‌اش به دست فرزندان شهیدش حل می‌شود.... 😭کارهایم را فرزندان شهیدم می گویم...😭 🔸️به همراه مصاحبه‌ی ماندگار شهید آوینی با این مادر بزرگوار؛... 🌷 🌷 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * ✍از تبریز تا دمشق / 🔹مجروح، مثل حسین(علیه السلام)وزهرا(سلام الله علیها) پیکر محمودرضا آمد. در معراج شهدا در حال انتقال به بهشت زهرا بود. رفتم که ببینمش. پیکر را گذاشته بودند توی آمبولانس. رفتم توی آمبولانش و دیدمش. لباس های رزمش هنوز تنش بود؛ سرتاپاخون. اما زخم کوچک روی سر که محل وارد شدن ترکش کوچکی بود، پیدا نبود. بازوی چپ محمودرضا تقریبا از بدن جدا شده بود و به زور به بدن بند بود. روی بازو تا مچ هم، بر اثر ترکش ها و موج انفجار داغان شده بود.پهلوی چپش هم پر از ترکش های ریز و درشت بود. بعدا شمردم، روی پیراهنش۲۵ تا ترکش خورده بود. ساق پای چپش شکسته بود. شمردم ده تا ترکش هم به پایش گرفته بود. اما با همه ی این جراحت هایی که بر پیکرش میدیدم، زیبا بود. زیباتر از این نمیشد که بشود! عمیقا غبطه میخوردم به وضعی که پیکرش داشت. سخت احساس کردم حقیر شده ام در برابرش. بی اختیار زیر لب گفتم:《ماشاءالله برادر!ای والله!حقا که شبیه حسین(علیه السلام)شده ای.》اما با آن همه زخم در پهلو بیشتر شبیه زهرا(سلام الله علیها)بود.چه میگویم؟... هیچ کس نمیدانست حرف آخری داشته یا نه. رزمنده هایی که موقع شهادت کنارش بودند، هیچ کدام ایرانی نبودند، اما بچه های خودمان که بعدا رسیده بودند میگفتند نفسهای آخرش بود که رسیدیم، حرف نمیزد. نمیدانم،شاید وقتی داخل آن کانال با موج انفجار به دیوار خورده بود"یازهرا"گفته باشد. ✍به روایت"احمدرضا بیضائی" http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
کشف پیکر دو‌ شهید استقلالی و پرسپولیسی 🔹فرمانده کمیته جستجوی مفقودین: در تفحص‌های اخیر ستاد، به همراه پیکر یکی از شهدای گمنام یک پیراهن ورزشی باشگاه استقلال پیدا شد. دو ماه پس از کشف این پیراهن هم پیراهنی از باشگاه پرسپولیس نیز در کنار پیکر شهید گمنام دیگری یافت شد. 🔹در حال حاضر پیراهن این دو شهید گمنام در ستاد معراج‌الشهدا نگهداری می‌شود و ما آمادگی داریم تا درصورت تمایل دو باشگاه پیراهن‌ها را هدیه کنیم تا در گنجینه افتخارات آن‌ها نگهداری شود. پ.ن✍: انگار شهدا هم در دربی باز با هم کَل کَل می کنند 😃 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
گفتم: ببینم توی دنیا چه آرزویی داری؟ قدری فکر کرد و گفت: هیچی گفتم: یعنی چی؟ مثلاً دلت نمی‌خواد یک کاره‌ای بشی، ادامه تحصیل بدی یا از این حرفها دیگه ... گفت: یک آرزو دارم از خدا خواستم تا سنم کمه و گناهم از این بیشتر نشده، شهید بشم ... 💔 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐️یادی از سردار شهید محمدرضا ایزدی⭐️ 🌹قرار بود گردان های غواص را از آب گرفتگی شلمچه که پر از موانع مین و سیم خاردار بود عبور دهیم و به ساحل دشمن برسانیم. چند روزمانده بود به شروع عملیات که عراق یک تیربار چهارلول ضد هوایی روبروی آبگرفتگی و به سمت آب نصب کرد، تیرباری که اگر کار می کرد در چند دقیقه می توانست همه نیروهای ما را روی آب بزند. جریا ن را به فرماندهی گزارش کردیم و درخواست کردیم برای خفه کردن این تیربار چند نیروی ویژه در معبر ما بگذارند. شب عملیات کربلای 4 بود. رضا را با لباس غواصی دیدم. گفتم: کجایی؟ گفت: قرار است یک تیربار چهارلول را خفه کنم! با خودم گفتم الحق که یک نیروی ویژه را برای این کار گذاشته اند. سر ساعت وارد آب گرفتگی شدیم و تا ساحل دشمن رفتیم. محور کنار ما زودتر از زمان درگیر شد. ناگهان تیربار چهارلول هم شروع به کار کرد، اما شاید بیش از ده گلوله شلیک نکرد که با دو نارنجک پیاپی رضا منفجر شد و نتوانست سد راه ما شود. 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
الحمدالله اقلام جهت بسته های نیازمندان خریداری شد ...✅ البته همچنان بدهکاریم 😊 و منتظر کمک های شما محبان شهدا ⬇️⬇️ در شادی نیازمندان شریک شوید .... ⬇️ 6037997950252222 *بانک ملی . بنام مرکز نیکوکاری شهدای گمنام* [صدقات ، نذورات، هدایا و....】 🔹🔺🔹🔺🔹
🌷🕊🍃 گفتم کلید قفل شــهادت شکسته است؟ یا اندر این زمانه، در بـاغ بسته است؟ خندید و گفت: ساده نباش ای قفس پرست..! در بسته نیست! بـال و پر ما شکسـته است از مستشاران نیروی هوافضای سپاه 📸تصویری از شهید داود جعفری در کنار رهبر معظم‌ انقلاب 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🇮🇷توصیه شهید! 🌷چند روزی بود مریض بود. در تب می سوخت. ناگهان از خواب پرید. گفتم: چی شده ناصر؟ گفت: خواب دیدم! کمی آب خورد و خوابید. ربع ساعت نشده دوباره از خواب پرید و گفت خواب یک شهید را دیدم. باز با بی حالی چشم هایش روی هم افتاد. هنوز نیم ساعت نشده باز از خواب پرید. این بار اشک می ریخت. گفتم: چی شده ناصر؟ خواب چی می دیدی؟ گفت: هر سه بار خواب یک شهید را دیدم. هر سه بار هم گفت: اگر می خواهی شهید بشی، باید یه چیزهایی رو توی خودت تغییر بدی، اصلاً نگی، هم نکنی! گفتم: حالا چرا گریه می کنی؟ گفت: الکی امیدوارم می کنن، باشه از این به بعد بیشتر مواظبت می کنم ببینم این خواب چقدر صحت داره... بالاخره هم مراقبت هایش نتیجه داد و شد شهید. 🇮🇷🌷🇮🇷 ناصر ورامینی http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * ✍از تبریز تا دمشق / 🔹سبقت در حب ولایت وقتی پیکرش را داخل قبر گذاشتم، از طرف همسر معززش گفتند محمدرضا سفارش کرده چفیه ی حضرت آقا با او دفن شود. جاخوردم. نمیدانستم چنین وصیتی کرده است. داخل قبر ایستادم تا رفتند و چفیه را از داخل ماشین آوردند. چفیه ای بود که با یک واسطه به محمودرضا رسیده بود. مانده بودم با پیکرش چه بگویم! همیشه در ارادت به آقا خورد را جلوتر از محمودرضا می دانستم. چفیه را که روی پیکرش گذاشتم، فهمیدم به گرد پایش هم نرسیده ام. آنجا من فهمیدم که ارادت به ادعا نیست! در دهه۷۰، محمودرضا یک عکس نیمرخ از آقا به دیوار اتاق زده بود که آن را خیلی دوست داشت. عکسی بود که ظاهرا در یکی از دیدارهادرفضای باز گرفته شده بود. یکبار که داشتیم درباره ی این عکس و ارادت به آقا حرف میزدیم، گفت:《شیعیان بعضی از کشورها بدون وضو دست به عکس آقا نمیزنند. ما از اینها عقب هستیم.》. 🔹سلام بر شهادت چند هفته بعد از شهادتش، یکی از هم سنگرهایش جمله ای را به زبان عربی برایم پیامک کرد که اولش نوشته شده بود:《این، سخنی از محمودرضاست.》 جمله این بود:《اذا کان المنادی زینب(سلام الله علیها) فالها بالشهاده.》 یعنی اگر دعوت کننده زینب(سلام الله علیها)است، پس سلام بر شهادت. ✍به روایت"احمدرضا بیضائی" http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
38.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 شهید محمدحسین حدادیان به روایت مادر 👈 به‌نظرم هر مادری که تربیت فرزند برایش اولویت دارد باید حرف‌های خانم تاجیک را بشنود. این ویدئو، گوشه‌ای از مادرانگی‌های این شیرزن است. 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐️یادی از سردار شهید محمدرضا ایزدی⭐️ 🌹رسول عملیات کربلای 4 شهید و مفقود شد.از آن روز لبخند رضا گم شد.می گفت تا جنازه رسول را بر نگردانم، روی برگشتن به خانه را ندارم. روز اول کربلای 5 بود، گفت بریم دنبال رسول.تا غروب دنبال رسول در معراج و منطقه شلمچه می گشتیم. غروب رضا شهید مجتبی شیخی را دید و پرسید تو رسول را ندیدی؟ مجتبی به آب گرفتگی اشاره کرد و گفت یک شهید غواص آنجا در آب بود. رضا دوید. تا به او رسیدم دیدم سر غواص شهید را به سینه اش چسبانده است. خواستم نزدیک شوم، با صدایی بغض‌آلود گفت: می‌خواهم با رسول تنها باشم... برو برانکارد پیدا کن. قرآن کوچکی درآورد و شروع به خواندن کرد. می‌خواست قلبش درحالی‌که پیکر برادرش را به سینه گرفته با آیات قرآن آرام شود. به‌وضوح پر کشیدن روح رضا را در کنار جسم رسول می‌دیدم،‌ ‌حس کردم شهادت خودش را آن لحظه از خدا گرفت. وقتی با برانکارد برگشتم. داشت با رسول حرف می‌زد و می‌گفت: رسول راهت را ادامه می‌دهم.. 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 صبــح است بزن بوسه و لبخنـد ، تــو بر ساحت خورشیـ🌤ـد ... ترکیب گل و شادی و لبخنـد قشنگ است.. قابی پر از نشاط و سرزندگی ... رزمندگان گردان حمزه لشکر ۲۷ حضرت رسول(ص) 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌹🌹🌹🌹 عملیات کربلای 4 بود. به علت کمبود جا، 20 نفر از نیرو ها را به زور در یک سنگر 5 نفره جا داده بودیم. در این بین دیدم عبدالرضا خودش را گوشه ای جمع کرده و با چراغ قوه کوچکش در این محل کوچک زیارت عاشورا و دعای توسل می خواند. گفتم: «آقا رضا، در این جای تنگ و تاریک چه اجباری است خواندن زیارت عاشورا!» خندید و گفت: «سال های سال است که زیارت عاشورای من ترک نشده، حتی زمان هایی که در سینما بودم زیارت عاشورا را می خواندم!» 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 ﺑﺎﻧﺸﺮﻣﻂﺎﻟﺐ ﺷﻬﺪاﻱ اﺳﺘﺎﻥ ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻌﺮﻓﻲ ﻧﻤﺎﻳﻴﻢ
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * ✍از تبریز تا دمشق / بعد از شهادتش،سپردم همه جا را دنبال وصیت نامه اش گشتند. حتی توی وسایلی که در سوریه جا مانده بود، اما وصیت نامه ای در کار نبود.تنها چیز مکتوبی که از او موجود است، همان نامه ای است که برای همسر مکرم خود در شب شهادت امیرالمومنین(علیه السلام)نوشته بود. این وصیت نامه را بعد از شهادتش منتشر کردم. محض اطمینان یک بار از همسر معززش درباره ی وصیت نامه سوال کردم.فرمود:《یکباردر خانه درباره ی وصیت نامه از او پرسیدم.پوستر شهید همت را نشان داد و گفت وصیت من این است.》محمودرضا پوستری از حاج همت را در اتاق کوچکش روی کمد وسایل شخصی اش چسبانده بود.روی این پوستر، زیر تصویر حاج همت این فراز از وصیت نامه نوشته شده بود:《با خدای خود پیمان بسته ام تا آخرین قطره ی خونم در راه حفظ و حراست از این انقلاب الهی یک آن آرام و قرار نگیرم.》 🔹برای علی اکبر محمودرضا قد بلندی داشت. پیکرش توی تابوتی که در معراج شهدا برای تشییع آماده شده بود جا نگرفت. رفتند تابوت دیگری بیاورند. رفقایش در این فاصله نشستند بالای سرش. یکی از بچه ها خواست روضه بخواند. گفت:《محمودرضا دهه ی محرم گاهی که کارش زیاد بود، همه ی ده شب را نمی توانست هیئت بیاید، اما شب روضه علی اکبر(علیه السلام) حتما می آمد و دم علی علی می گرفت.》 این را که گفت دیگر نتوانست ادامه بدهد و زد زیر گریه. ✍به روایت"احمدرضا بیضائی" http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سربند یازهرا 🏴میدونید فاطمیه رو کیا تو کشور رونق دادن⁉️ 🖤۲۰۰هزار شهید، شهید شده در ایام فاطمیه جنگ😭 🎤 حجت الاسلام پناهیان 💔حالا می فهمم چرا دعوا سر سربند یا فاطمه بود😭 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
⭐️یادی از سردار شهید محمدرضا ایزدی⭐️ 🌹"مجید لردان"، پسردائی و شوهر خواهرم بود. در کربلای4 ، پیکر بی سرش را با شهدای کربلای 5 آوردند. مجید و "رضا ایزدی" دوست بودند. به درخواست رضا برادرش رسول و مجید را برخلاف سایر شهدا از شاه‌چراغ تا گلزار شهدا، روی دست بردیم. مجید در وصیتش خواسته بود این شعر را روی قبرش بنویسیم: عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است دادن سر نه عجب داشتن سر عجب است. رضا به من گفت می‌شود خواهش کنم اگر من هم شهید شدم، سفارش کنید این شعر را روی سنگ‌قبر من هم بنویسند! گفتم: رضا دست‌بردار. رسول تازه شهید شده، تو باید باشی و دلگرمی خانواده‌ات باشی. جدی گفت: پدر میره، مادر میره، زن و بچه میره، هیچ‌کس در این دنیا ماندگار نیست. همه باید یک روزی از این دنیا بریم. من طاقتم طاق شده، دوست دارم من هم شهید بشوم و بروم. ( رضا هم بی سر رفت و همان شعر شد نوشته قبرش) 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌹 میهمانی لاله های زهرایی 🏴 🏴گرامیداشت غلامرضا چرخ دولابی 💢 برادر حاج هادی خلقی 💢 : ◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام : ◀️ *پنجشنبه ۱ دیماه/ از ساعت ۱۶* 🔺🔺🔺🔺🔺 🔺🔺🔺🔺🔺 لطفا مبلغ مجلس شهدا باشید
🌷🕊🍃 شهادت لباس‌ِتک‌سایزی‌است که باید‌تن‌ِآدم‌ به اندازه‌ی‌آن‌درآید، هر‌وقت‌به‌سایزِ این‌لباس‌درآمدی،‌پرواز‌میکنی..! 🌷 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
در اردوگـاه دشــت عبــاس بوديــم و محسـن و شهــيد احمــد رضوانے فرمانـده گــردان و جانشــين بودنــد . بچــه هــا به اهــواز و انديمشڪ رفتــند و ســبزے براے خودشــان گرفتــند که همراه کنســرو بخوريم اما بعد از اينکه سبزيهــا را شستــند و آوردند براي محسن ، محسن سوال کرد آيا نيروها ســبزے دارند ؟ گفتيــم : نه گـفت :من هم نمي خواهــم . گفتيـم :با پول خودمــان براے خودمــان خريــده ايم هر کسےبخواهد برود و بخــرد. گفــت:شـايد يڪے از نيروهـا پول نداشتــه باشـد.هرڪارے ڪرديم ايشــان سبزے نخــوردند. ** 🌹🍃🌹🍃🌹 : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
1_1777511789.mp3
16.58M
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 📗کتاب صوتی ‌قسمت 1️⃣ http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹نظر عجیبِ حاج قاسم، راجب رهبری! : در تجربه‌ی این بیست سالی که در محضرِ ایشون بودم دیدم که.. 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐️یادی از سردار شهید محمدرضا ایزدی⭐️ 🌷بعد از مراسم چهلم رسول بود که به اتفاق رضا به منطقه رفتیم. با ماشین من را به منطقه شلمچه برد. من چون هر دو پایم قطع بود در ماشین نشستم. چند قدمی روی جاده حاشیه آبگرفتگی شلمچه رفت.نشست دست روی خاک‌ها کشید. ایستاد. به سمت من چرخید. بی‌مقدمه فریاد زد: محمود... محمود... رسول من را اینجا کشتن... محمود كاكوت اینجا افتاده بود... اینجا خورد...! با بلندترین صدا ناله می‌کرد و فریاد می‌زد: رسولم اینجا افتاده بود... آن‌که دوستش داشتی اینجا افتاده بود... بغض چهل‌روزه‌اش شکسته بود. شاید پنج دقیقه دور خودش می‌چرخید،‌ پا به زمین می‌کوبید و با بلندترین صدایش داد می‌زد تا خالی شود... بی هیچ حرفی من را به مقر تخریب رساند. گفتم: رضا، مراقب خودت باش مادرت دیگر داغ تو را نمی‌تواند تحمل کند! لبخند زد.‌ رو گرفت و رفت.هفته بعد برای شناسایی اش رفتم. جنازه بی سرش را از روی لباس مشکی که هنوز به خاطر رسول به تن داشت شناختم. 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
جن هندوانه😂 وسط تعریف بچه های گردان، چشم «دارعلی» می رفت به هندوانه ی بزرگ «عمو برات» که پای خاکریز، جلو منبع آب سبز شده بود و چشمک می زد. عمو برات از همان روز اول به هندوانه آب داده بود، بزرگش کرده بود و بارها گفته بود: -کسی چپ نیگاش کنه، با من طرفه! به موقش بین همه تقسیم می شه.😏 میان حرف و گفتگو، موضوع کشیده شد به جن. عمو برات پدر هاشم، بحث جدی تر به دست گرفت و گفت که اجنه چه می کنند و چه نمی کنند. میان تعریف، کسی فریاد زد: -اون جا... عمو برات از بس از جن گفتی، ماشینت جن زده شد! نگاه ها رفت به شیب خاکریز که بیش تر مواقع، ماشین آبرسانی عمو برات به دلیل خرابی استارت، آن جا بود تا احتیاجی به هل دادن نداشته باشد. حالا ماشین خود به خود راه افتاده بود! همه از جا بلند شدند و پشت سر عمو برات دویدند. با هزار زحمت ماشین آبرسانی را متوقف کردند و برگرداندن جای اولش. خسته و کوفته که برگشتند، دوباره عمو برات شروع کرد به تعریف کردن. میان حرف های عمو برات، موسی یک دفعه کوبید توی سرش. -وای... دیدی چی شد؟ هاشم گفت: -چرا کولی بازی در می آری!؟😳 موسی با لکنت زبان، بوته ی هندوانه را با انگشت نشان داد و گفت: -جـ...جـ...جن، هندونه رو خورده!😂😂 💢💢💢💢💢 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75