شهدای غریب شیراز
✅ مراسم عزاداری ظهر روز عاشورا 📢با سخنرانی حجتالاسلام قدوسی 🎙 با نوای: 🔸 کربلایی حسین باقری 🔹کرب
انشاالله روز عاشورا از صبح در گلزار شهدای شیراز ، موکب داریم و بعد از اقامه نماز ظهر عزاداری و اطعام تبرکی
انشاالله همه عزیزان مشارکت کنند تا بتوانیم عزاداران حسینی را به خوبی پذیرایی کنیم
👆👆
May 11
🌷🕊🍃
شما"یا حســین" گفتید و
رساندید خودتان را
تا "حســــین"...
کاش"یا حســــین"،
ما را هم"حســینی"کند
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🏴یاد شهدای حسینی
💢 #شهید_تشنه_لب...
🔰دومین روز بود که راه میرفتیم, در گرمای پنجاه درجه تیرماه ایلام و بدون آب، تشنگی و بی آبی دروجودمان غوغا میکرد مهدی نظیری ۱۶سال بیشتر نداشت.
نفسهای آخر را میکشید.
بی آبی کار خودش را کرده و وجود نازنینش در آفتاب آب میشد.
باحیرانی وناتوانی چند قدم راه میرفت و با صورت به زمین میافتاد.
باز تقلّا میکرد و میایستاد وبازهم زمین میافتاد. فکر میکردم سراب میبیند.
کنارش نشستم. سر مهدی تشنه لب را روی زانو گذاشته بودم دیدم لب مهدی به هم میخورد.
گوشم را نزدیک بردم گفت: آقا رضا سرم را روی زمین بگذار، سرش را روی زمین گذاشتم.
🔰ﺩﺭ ﺑﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺑﻴﻬﻭﺵ ﺑﻮﺩﻡ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﺭﻭﻳﺎ ﺩﻳﺪﻣﺶ...
مهدی با لباسی یکپارچه از نور با لبخند کنارم آمد.
گفت رضا میدانی چرا هر بار که زمین میخوردم باز بلند میشدم آخه حضرت زهرا (س) کنارم ایستاده بود؛
میخواستم به احترام ایشان بلند شوم زمین میخوردم میدانی چرا گفتم سرم را روی زمین بگذار آخه حضرت زهرا (س) میخواست سرم را به دامن بگیرد واسه همین از شما خواستم سرم را از روی زانویت زمین بگذاری.»
✍ﺑﻪ ﺭﻭاﻳﺖ ﺷﻬﻴﺪ ﺭﺿﺎ ﭘﻮﺭﺧﺴﺮﻭاﻧﻲ
#شهید_مهدی_نظیری🌷
#سالروزشهادت
#ﺷﻬﺪاﻱ_ﻓﺎﺭﺱ
🌹🌱🌹
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
@shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
Part06.mp3
11.03M
"
📱📙نمایش صوتی کتاب #پایی_که_جا_ماند
بر اساس خاطرات #سیدناصر_حسینی_پور از زندان های مخفی عراق
#قسمت6⃣
🌱🌸🌱🌸
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥آخرین آغوش ...
🔺پدری فرزند شهیدش را که در اثر بمباران اشغالی شهر غزه به شهادت رسیده برای آخرین بار در آغوش می گیرد.
♨️شاید خیلی ها برایشان دیدن این صحنه ها سخت باشد، اما این صحنه های غمناک، واقعیت این روزهای غزه و فلسطین هست...😭
این روزهای محرم بیش از گذشته دلمان پیش بچه های مظلوم غزه باشد 😭
🌷🍃🌷🍃
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
شهدای غریب شیراز
🎥آخرین آغوش ... 🔺پدری فرزند شهیدش را که در اثر بمباران اشغالی شهر غزه به شهادت رسیده برای آخرین با
به قول شهید مطهری، شمر زمانه خودت را بشناس ....
...🪴
فرازی از وصیتنامه #شهیدناصرعظیمی:
شهدا تا زنده بودند کوشیدند و از جانشان مایه گذاشتند و به هر عهدی را که با خدای خود بسته بودند عمل کردند و حالا ما وظیفه داریم رسالت پاسداری از خون شهدا و انقلاب را به خوبی ادا کنیم. پاسداری از دستاوردهای آن وظیفهی تکتک ماست. اگر بخواهیم به وظیفه خود عمل کنیم، بایستی در صحنهها حضور پیدا کنیم. اگر میخواهید فردای قیامت در حضور پروردگار باریتعالی، در مقابل رسول خدا(ص)، در مقابل ائمه اطهار(ع) و در حضور شهدا شرمنده نباشیم، میبایست در این دنیا به وظیفهی خود عمل کنیم. خواهران و برادران عزیز، امیال شخصی را کنار بگذارید و از مسائل کوچک چشم بپوشید و آنها را فدای هدف اصلی(پیروزی دین خدا) کنید. از پدرم و مادرم و همهی دوستانم میخواهم مرا ببخشند و برایم در پیشگاه خداوند بزرگ طلب مغفرت نمایید.
محل اعزام: گراش
یگان خدمت: لشکر۱۹ فجر
آخرین مسوولیت: مسوول محور
تاریخ شهادت: ۱۳۶۴/۰۴/۲۰
محل شهادت: دهلران (پاسگاه بیات)
نام عملیات: قدس ۳
🕊 @golzarshohadashiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت رهبر انقلاب از ماجرای شهادت حضرت عبدالله بن الحسن(علیهالسلام)😭
#محرم
#رهبری
#شب_پنجم_محرم
🌹🍃🌹🍃
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
✅ مراسم میهمانی لاله های زهرایی
و عزاداری دهه اول محرم
🌷گرامیداشت سالگرد شهادت شهیدان محمد رضا و رحیم ذهتاب
🎙با #سخنرانی حجتالاسلام دستیاران
📢 با #مداحی: کربلایی سید حسین فتح اللهی
📆 #زمان : پنجشنبه، ۲۱ تیرماه/ از ساعت ۱۷
📍#مکان : دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام
#هییت_شهدای_گمنام_شیراز
🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺
لطفا مبلغ مجلس شهدا باشید
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🌷🕊🍃
دل کـه هوایـی شود، پرواز است کـه آسمانیت میکند و اگر بال خونین داشته باشی دیگر آسمان، طعم کربلا میگیرد
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
💠به مناسبت یادواره شهیدان ذهتاب و شهدای عملیات قدس۳ ، امروز در گلزار شهدای شیراز
🌷 ساده و بی ریا بود, تمام زندگیش یک چفیه بود. که زیر انداز و رو انداز و جانمازش بود. هر چند وقت یکبار به بچه ها یک دست لباس خاکی جدید می دادند. بچه ها لباس های کهنه را, در جای مشخصی می انداختند و لباس نو می پوشیدند. رضا اهل لباس نو گرفتن نبود. بچه ها که می رفتند, توی همان لباس های مندرس می گشت و سالم ترین را بر می داشت و با لباس کهنه خود عوض می کرد.می گفتیم خوب لباس نو بگیر!
گفت: بیت الماله, حیفه, این لباس ها را هنوز میشه استفاده کرد!
🌷 می گفت رحیم, نه تنها برادر که بهترین دوست منه!
عملیات قدس ۳ تمام شده و گردان از شیار مالحه به عقب می امد. دمای هوا به پنجاه درجه می رسید, همه کلافه بودند و تجهیزات را از خود باز می کردند. دشمن هم با خمپاره بچه ها را بدرقه می کرد.
خمپاره ای لبه شیار خورد و ترکشش به کوله رضا چمن گرفت. کوله پر از موشک ار پی جی اتش گرفت. همه هاج واج نگاه اتش می کردند, رحیم فریاد زد رضا بدو...
رضا امد. دو برادر, رضا را که می سوخت گرفتند و با هم شروع کردند روی زمین غلطاندن, شکر خدا, به موقع چمن را خاموش کردند.
نزدیک ظهر بود که بچه ها از شیار وارد جاده اسفالت شدند.اخرین خمپاره های دشمن هم برای بدرقه رسیدند. جاده اسفالت سرخ شده بود, هر دو برادر کنار هم به زمین افتاده و خونشان در هم پیچیده بود...
🌱🌷
#شهیدان محمد رضا و رحیم ذهتاب
شهادت: ۲۰/۴/۱۳۶۴
#شهدای_ﻓﺎﺭﺱ
🌷🌱🌷🌱🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
@shohadaye_shiraz
#نشردهیـد
Part07.mp3
10.63M
"
📱📙نمایش صوتی کتاب #پایی_که_جا_ماند
بر اساس خاطرات #سیدناصر_حسینی_پور از زندان های مخفی عراق
#قسمت7⃣
🌱🌸🌱🌸
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
...🏴
به جرم گفتن
احلی من العسل قاسم❤️🩹
شبیه موم عسل خانه خانه ات کردند
#حسین_جان #قاسم_بن_الحسن
#محرم
🕊 @golzarshohadashiraz
🌷🕊🍃
🔆السلام علیک یا صاحب الزمان
تا زمانی که رسیدن به تو امکان دارد
زندگی درد قشنگیست که جریان دارد
تکه ای ابر در این چشم نگه داشته ام
که به هنگام تماشای تو باران دارد
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
#صبحمون_مهدوی_عاقبتتون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
💠یاد شهدای عملیات قدس ۳
♨️قبل از عملیات قدس ۳ خواستم با بسیجی ها برای آمدن به عملیات هماهنگ شود. مهدی نظیری،مصطفی اسداللهی زوج،ابراهیم دهقان و سید جمال میری و محسن رجبی.
نگاهی به جثه و سن کم آنها کردم بین ۱۶ تا ۱۸ سال..
دلم نیامد به یک عملیات ایذایی که فقط رفت و برگشت بود و امکانات و پشتیبانی عملیات های بزرگ را نداشت بفرستم.
قبل از عملیات توی سنگر بودم که مصطفی و مهدی ابراهیم جلوی من آمدند و هر سه نفر مثل ابر بهار اشک می ریختند.
مصطفی با هق هق گفت: حاجی ما خبر کردید که از مسجد درس بیاییم اینجا بریم تو پشتیبانی .ما برای این نیامدیم.
مصطفی را از قبل از انقلاب میشناختم پدر و مادرش فوت شده بودند و برادرش محسن در فتحالمبین شهید شده بود و کسی را نداشت.
گفتم باشه برید.
عملیات قدس ۳ یک شب بیشتر طول نکشید و به موفقیت انجامید. خبر دادند همان بچه ها جاماندند.
مصطفی وارد میدان مین شده یک پایش قطع و از شدت خونریزی به شهادت رسید .همراهانش به سبب جلوگیری از فساد پیکر در گرمای ۵۰ درجه او را در شیاری دفن و با خاک پوشاندند.
بعد از جنگ پیکرش برگشت .
#شهید مصطفی اسداللهی زوج
#شهدای_فارس
#ایام_شهادت
🌷🌱🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
Part08.mp3
9.77M
"
📱📙نمایش صوتی کتاب #پایی_که_جا_ماند
بر اساس خاطرات #سیدناصر_حسینی_پور از زندان های مخفی عراق
#قسمت8⃣
🌱🌸🌱🌸
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر انقلاب: هیئتها نمیتوانند سکولار باشند، هیئت امام حسین سکولار نداریم!
💢هرکس علاقمند به امام حسین علیه السلام
یعنی علاقمند به #اسلام_سیاسی است
🌱🌷🍃🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
نشردهید
🏴یاد شهدای حسینی
💢چند شبانهروز بود که در بستر بیماری افتاده بودم، تب و لرز امانم را بریده و بدندرد شدید من را زمینگیر کرده بود. آن شب بهشدت میلرزیدم و عرق سردی بر بدنم نشسته بود. سه پتو رویم کشیده بودم تا خوابم ببرد. نیمهشب، از خواب پریدم. سهکنج اتاق محمد که از جبهه آمده بود، به نماز ایستاده بود.
محو نمازخواندن محمد شدم. از لرز، دندانهایم به من میخورد. محمد سلام نمازش را داد. متوجه من شد که از خواب پریدهام. سلام کرد و گفت: ولک چی شده، چته؟
- تب و لرز دارم، خسته شدم از این درد!
همینجور که روبهقبله بود. مهرش را برداشت. با ناخن تکهای از آن کند و به سمت من کشید و گفت: این را بخور، تربت کربلاست، انشاالله که بهتر میشی.
بسمالله گفتم، تکه تربت که از یک عدس کوچکتر بود را توی دهانم گذاشتم و قورت دادم. از سردرد، سه پتویم را دوباره رویم کشیدم، چشمهایم روی هم نرفته بود که دیدم محمد باز به نماز ایستاد. چشمم بسته شد.
نمیدانم چقدر گذشت که از گرما دوباره از خواب بیدار شدم. پتوها را از رویم کنار زدم، دیگر نه از سردرد و بدندرد خبری بود، نه از لرز. محمد که هنوز روبهقبله نشسته بود گفت: بهتر شدی؟
- ها دارم، میپزم!
- حالا که خوب شدی، پاشو وضو بگیر، کمکم اذان صبحه، هم دو رکعت نماز شکر بخون، هم نماز صبحت را اول وقت بخون.
وضو گرفتم و به اتاق برگشتم. در زیر نور کم لامپ، محمد را نورانیتر از همیشه دیدم. با دعای محمد و تربت کربلا شفا پیدا کرده بودم. پشت سرش قامت بستم و با گفتن اللهاکبر به نماز ایستادم.
راوی برادر شهید
🌱🍃🌷🌱🍃
#شهید محمد دریساوی
#شهدای_فارس
@shohadaye_shiraz