eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.1هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
2.7هزار ویدیو
42 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
هر کس خسته شده است، جمع کند برود! ما پای این انقلاب، نظام و خون شهدا ایستاده ایم
من هـــــر روز 🌻 در انتـظارِ نگاهـتان مےنشینم❤️ تا صــــبحِ من هم بخیـــــر شود...🌸 سلام و درود خدا بر شهدا 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 : @shohadaye_shiraz
#ﺳﻬﺎﻣﺪاﺭاﻧﻘﻼﺏ... ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻮﺟﻪ ﺁﻧﻬﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺭاﻧﺖ ﺧﻮاﺭﻱ و اﺧﺘﻼﺱ ﻫﺎﻱ اﻧﭽﻨﺎﻧﻲ ﺩﻝ ﻣﺮﺩﻡ ﺭا ﺧﻮﻥ ﻛﺮﺩﻩ اﻧﺪ.... ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻮﺟﻪ ﺁﻧﻬﺎﻳﻲ ﻛﻪ اﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ اﺯ ﻓﺮﺻﺖ ﻣﺸﻜﻼﺕ اﻗﺘﺼﺎﺩﻱ ﺳﻮ اﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ و ﺑﺮ ﻋﻠﻴﻪ ﺷﻬﺪا و ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ ﻫﺎﺷﻮﻥ ﺷﻌﺎﺭ ﻣﻲ ﺩﻫﻨﺪ 😞😞 #ﭘﺪﺭﺳﻪ_ﺷﻬﻴﺪﺩﺭﺣﺎﻝ_ﻛﻔﺎﺷﻲ
اﻣﺎﻡ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻲ کاخ همه شاهان جهان را که بگردی دربار کسی «پنجره فولاد» ندارد 🔹ﻓﺮﺩا ﺭﻭﺯ 23 ﺫﻱ اﻟﻘﻌﺪﻩ ﺭﻭﺯ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺯﻳﺎﺭﺗﻲ اﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ع اﺳﺖ 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 : @shohadaye_shiraz
گفتہ اند: سحرخیز باش تا ڪامـــــروا باشے؛ و من روا نمے‌شود، بجــــز از رزقِ ســــفرۀ شهدا... 🌷 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 : @shohadaye_shiraz
#امام_رضا #زیارت_مخصوص دوباره قسمت من شد مسافرت باشم در این #زیارت_مخصوصه زائران باشم دوباره رزق عزای حسین و دست شما بناست قبل محرم مجاورت باشم
🌷 حدود 70 سال سن داشت و 9 فرزند. از اول جنگ با پسرهایش مقیم جبهه بود. ...آموزش های غواصی قبل از کربلای ۴ بود. سید ابراهیم را دیدم، لباس غواصی به تن داشت، یک دست سیاه، سر و صورتش پوشیده از موی سفید. گفتم سید سفید و سیاه شدی... دستی به ریش سفیدش کشید و گفت: ان شاالله این بار با خونم خضابش می کنم! ... برای سرکشی از سه راه شهادت رفته بودم. دیدم سید تنها داخل یک سنگر نشسته و به دقت جلو را نگاه می کند. رفتم کنارش. گفتم: سید چرا تنهایی؟ گفت:اخه اینجا اتیش سنگینه, کسی نمی ایسته, چند تا هم شهید مجروح دادیم. خودم وایستادم که حواسم به حرکت دشمن باشه! خندید و گفت: تا من هستم خیالت از اینجا راحت باشه. خداحافظی کردم. چند قدمی که دور شدم, خمپاره ای کنارش نشست و همچو پیر کربلا, حبیب بن مظاهر، رویش خضاب شد... پرست 🍃🌹🍃🌹🍀🌹🍃 : @shohadaye_shiraz ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ: http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
❃✨↫«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»↬✨❃ شهيد بابايي از اتومبيل‌هاي شيك و پر زرق و برق اصلاً خوشش نمي‌آمد و براي اياب و و ذهاب اگر يك وانت هم در دسترسش بود، از آن استفاده مي‌كرد. خدمت به مردم و به خصوص خدمت به رزمندگان برايش از هر كاري شيرين‌تر بود... يك‌بار با هم در جزيره مجنون بوديم و يك وانت در اختيار داشتيم، هنگام غروب آفتاب مرا صدا زد و گفت: حسن مگر وانت نداري؟ گفتم: _چرا گفت: ما الان كاري نداريم، بيا برويم اين بسيجي‌ها را از سنگرها به مقرشان برسانيم... گفتم: اين‌ها تمام مسلح هستند و شما شخصيت بزرگي هستيد، ممكن است مشكلي براي شما بوجود بيايد... با خنده و با لهجه قزويني گفت: پسر جان آن‌كس كه بايد ببرد مي‌برد. بيا برويم! خلاصه در اوقاتي كه كاري نداشتيم، به اصرار ايشان مي‌رفتيم و برادران بسيجي را در جزيره جابه‌جا مي‌كرديم و ايشان كه هميشه لباس بسيجي به تن داشت، رزمندگان بسيجي را در آغوش مي‌گرفت و با شوق مي‌بوسيد و مي‌گفت: شما لشكريان امام زمان(عجل الله تعالی فرجه شریف) هستيد قدر خودتان را بدانيد... راوے : 🌷 ۶۶ 🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀 ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ ﻫﻴﻴﺖ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
از شهید عباس بابایی پرسیدن: عباس چه میکنی؟ گفت:مشغول نگهبانی دل هستم که کسی جز خدا وارد نشود... 🌺🌺🌺🌺🌺 : @shohadaye_shiraz
این روزها با هـــــر بهانه اے .. در میـــــان هاے گاه و بے گاه ما .. همچنان دلتنگے تـــــان میبارد.. 😔 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 : @shohadaye_shiraz
🌷گفت: می تونم دو روز برم شیراز و برگردم! گفتم‌ تو خودت فرمانده گردانی، می دونی چند شب دیگه عملیاته، نمی شه! با حالت خاصی گفت: از زندگی خسته شدم. پدرم فوت شده و سرپرست مادرم و خانواده خودم هستم، اگه امکان داره، دو روز برای مرخصی برم شیراز، آنها را ببینم و برگردم برای عملیات... گفتم برو و به سلامت بر گرد. 🌷...عصر بود که حسین امد درب پادگان امام حسین(ع). گفت: بیا بریم چند جا کار دارم! گفت: بریم دارالرحمه! رفتیم قطعه شهدا، تعدادی قبر آماده کرده بودند. گفت سید بیا بریم داخل قبر بخوابیم ببینیم اندازه ما هست یا نه! هرکدام رفتیم داخل یک قبر دراز کشیدیم. حسین صدا زد اندازه است؟ گفتم: برای من کنده شده اندازه است. گفت این هم برای من هم آماده شده. تا از قبر آمدیم بیرون، چند خانم چادری آنجا بودند خیلی ترسیدند گفتند:شما پاسدار هستید چقدر شوق شهادت دارید! حسین گفت: شما دعا کنید نصیب من بشه! بعد هم برای زیارت بردمش استانه و شاهچراغ، بعد هم برگشت جبهه. چند روز بعد، خبر شهادتش را در عملیات محرم شنیدم‌. جنازه اش را در همان قبر ها گذاشتند که گفت برای من است‌‌‌... 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 : @shohadaye_shiraz ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ: http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
. برات نمیگم الان! برات میخوام شب عملیات بگم؛ که می گفت: با صورت میخوابم روی سیم خاردار! بگو بچه ها از روی کمرم رد شن... که بچه ها تو من نیفته! . گوشت چرخ کرده شده بود لای حلقوی... . توکش به سر ناخنت بره،یک ماه چرک میکنه... . حالا ایثار ما کجاست! اخلاص ما کجاست! که دست یکی رو بگیریم و تو شب عملیات دنیا! برسونیم اونطرف معبر؛ که خداست... که امام زمان... 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 : @shohadaye_shiraz ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ: http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
زندگے با پول جبهـه، نہ تورم داشت، نہ رڪود؛ پول جبهہ براے هر ڪاری، " " بود.. ﺑﻪ ﻧﻮﺭ ﺷﻬﺪا ﻣﻨﻮﺭ ﺑﺎﺩ 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 : @shohadaye_shiraz
قدــم صــدق ، هرگز بر صــراط نمی‌لرزد ... «شهید آوینی»
#ﺷﻬﻴﺪﻛﺮاﻣﺖ #شهدای_ﻏﺮﻳﺐ_فارس
🌸روز شهادت حضرت زهرا( سلام الله علیه) بود. به همراه جمعی از فرماندهان لشکر برای بررسی خط عراق در سنگر دیدگاه کوه گیسکه بودیم. در حال دیدن خط با دوربین بودیم که آتش خمپاره عراق شروع شد. خمپاره ها به سنگر ما نزدیک می شد. خمپاره ای روی ورودی گونی ها، جایی که مسلم نشسته بود اصابت کرد. صدای آه و ناله در سنگر بلند شد. انگشت سبابه دست چپم به پوستی آویزان بود. غلامرضا کرامت شانه به شانه ام به دیواره سنگر تکیه داده و نشسته بود. گفتم: کرامت برو پایین کوه و بگو برانکارد بیارن! دیدم بی آنکه به من جواب بدهد، فقط می خندد وتکان نمی خورد. چشمم رفت روی سینه اش، خون، آرام از سینه اش روی لباسش جاری بود. چشم چرخواندم. بقیه زنده بودند، اما بیشتر بچه ها ترکشی دشت کرده بودند. اما کرامت شده سپر بلای ما و نگذاشته بود ترکش ها به آخر سنگر بیاید... 🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀🌷 : @shohadaye_shiraz ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ: http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﻟﻂﻔﺎ ﻣﺒﻠﻎ ﻣﺠﻠﺲ ﺷﻬﺪا ﺑﺎﺷﻴﺪ