😄💐😄🌺😄💐😄
#کمی_بخندیم
#طنز_جبهه_ها
#گراز
جزیره #مینو بودیم و جاده میزدیم .
به خاطر باتلاقهایی که داشت ، گرازهای زیادی اون طرفا بودند ، یه دیوار خرابی هم اون جا بود که بچهها توش سوراخی درست کرده بودند و دیدهبانی میکردن .
یه روز اکبر کاراته رو کرد به فرماندمون ، #حاج_مهدی_علیخانی و گفت : حاجی! میخوام امشب یه گراز بگیرم .
اونشب با این حرف اکبر ، گفتیم و خندیدیم ، با بچهها نقشه کشیدیم و قرار شد سرش بازی دربیاریم .
با حاجی تیغ شاخههای خرمارو کندیم که یه چیز عجیب غریبی از آب در اومد
رفتم به اکبر گفتم : اگه گراز میخوای ، اون طرف دیوار هست .
گفت : اونور که عراقیها هستن . منو میکشن ، حالا هر وقت گراز رو دیدی خبرم کن .
بعد یه مدت به اکبر گفتم : یه گراز اونور سوراخه ، سرتو بکن توی سوراخ تا ببینیش ، اکبر سرشو توی سوراخ کرد و هی میگفت :
کو این گراز چرا نمیبینمش ، یک دفعه #مهدی_علیخانی شاخههای خرما رو برد بالا و محکم کوبید پشت اکبر ، داد زدم :
اکبر عراقیها خوردنت ، اکبر جیغی کشید و خواست سرشو بیاره بیرون که خورد به سر سوراخ ، دوید توی جاده و داد میزد یا #ابوالفضل ، گراز منو خورد ، عراقیها که سر و صدا رو شنیده بودن ، یه آرپی جی زدن که خورد به سر نخل ، اکبر داد زد ، #یا_ابوالفضل ، عراقیها منو خوردن !
#شهــیدمدافع_حرمے_با_دو_قبـــر😭😳
در ســوریه، ایمــان به دوستانے که مداحے میڪــردند میگه برایــم #روضہ حضــرت #ابوالفضــل(س) بخونــید و بهشــون میــگه برایــم دعــا کنید؛ اگر قرار هست شهید بشم یا به روش آقا ابوالفضــل یا به روش سرورمــون آقا #امام_حســین(ع) یا مثل خانم #فاطمه زهرا.
ایمان به سہ روش شهــید شد: #دستے ڪہ عبــارت یا #رقیه روی ان نوشته شــده بود مــثل آقا ابوالفضل، قسمتی از گردنش مثل سرورمون آقا امام حسین ع و قسمت اصلے جراحـت ایمــان #پهلـو و شـکم بود؛ مـثل خانم فاطمه زهرا. که بعد از برگرداندن پیکر مطهرش متوجه میشوند یک قــسمت از بدنش جا مانده که آن را همان جا در سوریه تپه العیس دفن میکنند؛
یعنے یک قســمت از وجــود من در خاک #سـوریه جـا مانــد.
ﺭاﻭﻱ : ﻫﻤﺴﺮﺷﻬﻴﺪ
#ﺷـﻬﻴﺪاﻳﻤﺎﻥ_ﺧﺰاعے نژاد