🌹 #مثل_مادرش_زهرا
.
▪️سلام رفقا ...
مصطفی افضلی هستم.
متولد ۱۳۴۶ شهرستان #آمل.
تو یه #مکانیکی کار میکردم.بعد
که رفتم #جبهه رسته م #مخابرات
بود و شدم #بیسیم_چی.سال ۱۳۶۷
تو منطقه نهر عنبر به #اسارت
نیروهای بعثی عراق در اومدم و
بعد تحمل شکنجه های فراوان
میهمان سفره ی آقام #اباعبدالله شدم و همچون مادرش زهرا #مفقود و بی مزار و دیگر به آمل و به خانه برنگشتم.🌷
.
شادی روح این #شهید #غریب در #اسارت #شهید مصطفی افضلی #صلوات ...🦋
.
#سالروز_شهادت
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید
💢کانال خبری #شهدای_ایران
✅ @shohadayeiran57
⭕️ #مکانیکی ای که #فرمانده شد ...
🌹#یادی_از_سردار_شهید_خلیل_زالپولی
.
🔸اگر بگویم آچار فرانسه ی گردان بود اغراق نکردهام. اگر یک نفر او را نمیشناخت و برای اولین بار او را میدید، خیال میکرد، نیروی خدماتی گردان است. چون از آرایشگری گرفته تا مکانیکی خودروها و ... همه را او انجام میداد.یک روز که داشت پلاتین انگشتهای دستش را با انبر دست در میآورد، گفتم: «خلیل! چرا دستات این طوری شدند؟» خندید و گفت:«عملیات والفجر 8 با یک عراقی گلاویز شدم و او 16 تیر به شکم و دستانم زد.»گفتم:«خودش چی شد؟»گفت: «با این که منو سخت مجروح کرده بود با هزار بدبختی با سرنیزه او را از پای در آوردم.»
.
گفتم:- «چرا خودت پلاتینها را در میآوری؟!»گفت: «خوشم نمیآد وقتم را در بیمارستان هدر بدهم.»شب عملیات کربلای 4 مثل یک شیر غران به دشمن هجوم برد. با این که دشمن از شروع عملیات با خبر بود، ولی او تا خاکریز سوم جزیره پیش رفت. وقتی او را دیدم دستانش باند پیچی شده بود. گفتم: «خلیل چی شد؟» گفت: «دوباره ترکش خوردند.»
.
🕯#سردار #شهید خلیل زالپولی #جانشین #گردان #مالک اشتر لشکر #ویژه ۲۵ #کربلا_#شهادت ۴ دی ۱۳۶۵_#عملیات #مرصاد_ شادی روحش #صلوات.🇮🇷🌷
.
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
#کنگره_شهدای_مازندران
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید
💢کانال خبری #شهدای_ایران
✅ @shohadayeiran57