eitaa logo
شهدای ایران
119.8هزار دنبال‌کننده
72.8هزار عکس
39.5هزار ویدیو
23 فایل
این کانال متعلق به پایگاه خبری شهدای ایران است www.shohadayeiran.com ارتباط با ادمین eitaa.com/shahid87 جهت تبلیغات 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/359858351C3bada020a7 ارتباط با سردبیر #شهدای_ایران eitaa.com/shohada_admin1 تلفن تماس: 09102095699
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 . ▪️ تیرماه ۱۴۰۱ رسیدم خدمت حاج خانم خنکدار مادر شهیدان علی اصغر و جعفر خنکدار.علی اصغر سال ۱۳۶۴ عملیات والفجر هشت تو اروند شهید شد و جعفر سه سال بعد تو جزیره مجنون.جعفر روز ۴ تیرماه ۱۳۶۷ تو اون گرمای طاقت فرسای خوزستان جانانه جنگید و با لبان تشنه بشهادت رسید.۷ سال بعد هم پیکرش از جبهه برگشت. . ▪️حاج خانم میگفت : چند شب پشت هم خواب دیدم جعفر بهم میگه (مامان من تشنمه ...) تو دلم گفتم پسر تو چرا تشنته !یه پارچ آب برداشتم و بردم سر مزارش و ریختم رو قبرش ، گفتم پسر بخور سیراب شو .بمیرم واسه اون مادری که پسرش لب تشنه شهیدش کردن تو حتی یه پارچ آب نبود رو حنجر بریده ش بریزن ...فدای لب تشنه ی ابا عبدالله .... . 💢کانال خبری @shohadayeiran57
62.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 . 🎙 روایتگری کربلایی مجید بابایی برای زائران کربلا ، در کنار مزار دو شهید غواص دست بسته ...( 📆مرداد ۱۴۰۳_پلسفید) . 💢کانال خبری @shohadayeiran57
62.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 . 🎙 روایتگری کربلایی مجید بابایی برای زائران کربلا ، در کنار مزار دو شهید غواص دست بسته ...( 📆مرداد ۱۴۰۳_پلسفید)🚩🚩🚩 . 💢کانال خبری @shohadayeiran57
🌹 . 📆 تیرماه ۱۳۶۷ جزیره‌ی مجنون تو هوای بالای ۴۰ درجه‌ی جزیره ، ابراهیم و چنتا از همرزمانش در گردان حمزه سیدالشهدا لشکر ویژه ۲۵ کربلا که تعدادشان به ۲۰ نفر هم نمیرسید نبردی تن به تن و جانانه ای با چند لشکر از حزب بعث کردند.ابراهیم قصد تسلیم شدن نداشت.اما بعد گذشت ساعت ها تشنگی به آنها غلبه کرده بود.لب های ابراهیم از عطش قاچ رفته بود.چند دقیقه قبل از شهادتش در حالی که دیگر کامل محاصره شده بودند ، درون نیزارهای سوخته‌ی جزیره کنار هم نشستند.تشنگی آنها را از پا انداخته بود. . ▫️مجید بابایی دوست و همرزم ابراهیم میگفت : دقایقی را کنار هم دراز کشیدیم.سر ابراهیم بروی پایم بود و از فرط خستگی در آن آتش و دود نفهمیدیم کی خوابمان برد.دقایقی نگذشت که دیدم ابراهیم آروم صدام میکنه ، مجید مجید ، دلت آب پاشو...گفتم چی شد مگه ؟؟؟ گفت من تشنگی م برطرف شد !!! گفتم چیجوری ؟ گفت خواب دیدم رفتم قائمشهر خونه ی فلانی ، رفتم سر یخچالشون یه پارچ آب یخ و سر کشیدم خوردم، نمیدونی چقد چسبید....مجید میگفت : آنقدر تشنه مون بود بهش حسودیم شد و گفت : خوووش بحالت ابراهیم.دقایقی نگذشت و محاصره تنگ تر شد و صحنه ی کربلا برایمان مجسم تر.ابراهیم با لبان تشنه بشهادت رسید و سیراب شد و من با چند تن دیگر از عزیزان که همگی مجروح بودیم به اسارت درآمدیم.یادم نمی‌رود آن روز چند تن از بچه های ما بدون خوردن تیر و ترکش بشهادت رسیدند.فقط بخاطر تشنگی....فدای لب عطشان حسین. . 💢کانال خبری @shohadayeiran57