🇮🇷🌹🕊🇮🇷🕊🌹🇮🇷
#پیامکی_از_بهشت 💐
برای انقلاب باید خون داد و شهید شد و خوشبختانه مکتب ما مکتب هجرت است و مکتب ما مکتب مبازه با هر شخص ، طایفه یا گروه منحرف چه در لوای اسلام و چه در لوای کفر می باشد .
🌹 #شهید_والامقام
🕊 #احمد_صالحی
#سلام_به_دوستان_شهداء 🌹
#روزتان_شهدایی 🌹
💐 #بهمن_ماه🇮🇷
🌹 #ماه_خون_و_قیام🇮🇷
🌼 #ماه_پیروزی🇮🇷
🌺 #انقلاب_اسلامی🇮🇷
┅✿💠❀﴾#شهدای_کهریزسنگ﴿❀💠✿┅
@shohadayekahrizsang
گویند #شهادت مهر قبولی ست...
که بر دلت می خورد...
#شهدا...دلم لایق مهر #شهادت نیست
اماشما که نظر کنید...این کویر تشنه
دریا می شود...با عطر #شهادت
روزتون شهدایی🕊
┅✿💠❀﴾#شهدای_کهریزسنگ﴿❀💠✿┅
@shohadayekahrizsang
🍂 یادش بخیر
حدود بعد از ظهر بود ،
در منطقه علمیاتی والفجر مقدماتی بچه ها ناهار میخوردند. نه فکر کنید سفره رنگین غذایی! نه، تنها تکه نانی و قابلمه ای جمع و جور که جلو "شهید فیروز هاشمی" بود و به بچه ها میداد.
حواسم به او بود.
غدا تمام شده بود و خود لقمه خالی به دهان می برد و وانمود می کرد که غذا میخورد. و این در حالی بود که خودش گرسنه بود ولی دیگران را به خودش ترجیج میداد.
شهدا قبل از شهادت، شخصیت شهدایی پیدا کردند و بعد شهید شدند.
#عکس #والفجر_مقدماتی
#یادش_بخیر
┅✿💠❀﴾#شهدای_کهریزسنگ﴿❀💠✿┅
@shohadayekahrizsang
مراسم معنوی
#غبار_روبی و
#عطر_افشانی
#قبور_مطهر_شهدا
#مکان :
گلزار شهدای کهریزسنگ
#زمان :
پنجشنبه ١٩ بهمن ساعت ١۶/٣٠ حرکت از حسینیه 14 معصوم
ستاد برگزاری مراسم دهه فجر🕊️🇮🇷
┅✿💠❀﴾#شهدای_کهریزسنگ﴿❀💠✿┅
@shohadayekahrizsang
جانم وطنم.mp3
1.25M
🎙 #حاج_صادق_آهنگران
▶️ #نماهنگ_جانم_وطنم
#نماهنگ _ویژه #دهه_فجر_بسیار_زیبا
ا🇮🇷💐🇮🇷💐🇮🇷💐🇮🇷💐🇮🇷
┅✿💠❀﴾#شهدای_کهریزسنگ﴿❀💠✿┅
@shohadayekahrizsang
#نمــاز_شــب_بیسـت_و_هفتم مـاه رجـب برای پاداش عبادت فرشتگان
🔵 پیامبر اکـرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند:
🟡 هر کس در شب بيست و هفتم ماه رجب دوازده ركعت نماز بخواند در هر ركعت «فاتحة الكتاب» یک بار و سورهى «سَبِّحِ اِسْمَ رَبِّكَ اَلْأَعْلَى» را ده بار و سورهى «إِنَّا أَنْزَلْنَاه» را ده بار بخواند ، و پس از آنكه نماز را به پايان برد صد مرتبه بر پيامبر -صلّى اللّه عليه و آله و سلّم- صلوات بفرستد و صد بار به درگاه خدا استغفار كند، خداوند سبحان پاداش عبادت فرشتگان را براى او مىنويسد.
📚 اقبال الاعمال ص ۶۶۸
🟣 چه خوب است که این نماز پرفضیلت را به امام عصر ارواحنا فداه هـدیه کنیم.
#امام_زمان
#اعمال_منتظران
┅✿💠❀﴾#شهدای_کهریزسنگ﴿❀💠✿┅
@shohadayekahrizsang
#رمان_دختر_شینا
#قسمت_55
#فصل_هشتم
مجبور شد به رزن برود. وقتی دید نمی تواند در رزن هم ڪاری پیدا ڪند، ساڪش را بست و رفت تهران.
چند روز بعد برگشت و گفت: «ڪار خوبی پیدا ڪرده ام. باید از همین روزها ڪارم را شروع ڪنم. آمده ام به تو خبر بدهم. حیف شد نمی توانم عید پیشت بمانم. چاره ای نیست.»
خیلی ناراحت شدم. اعتراض ڪردم: «من برای عید امسال نقشه ڪشیده بودم. نمی خواهد بروی.»
صمد از من بیشتر ناراحت بود. گفت: «چاره ای ندارم. تا ڪی باید پدر و مادرم خرجمان را بدهند. دیگر خجالت می ڪشم. نمی توانم سر سفره آن ها بنشینم. باید خودم ڪار ڪنم. باید نان خودمان را بخوریم.»
صمد رفت و آن عید را، ڪه اولین عید بعد از عروسی مان بود، تنها سر ڪردم. روزهای سختی بود. هر شب با بغض و گریه سرم را روی بالش می گذاشتم. هر شب هم خواب صمد را می دیدم. وقتی عروس های دیگر را می دیدم ڪه با شوهرهایشان، شانه به شانه از این خانه به آن خانه می رفتند و عیدی می گرفتند، به زور می توانستم جلوی گریه ام را بگیرم.
فروردین تمام شده بود، اردیبهشت آمده بود و هوا بوی شڪوفه و گل می داد. انگار خدا از آن بالا هر چه رنگ سبز داشت، ریخته بود روی زمین های قایش.
ادامه دارد...✒️
نویسنده:بهناز ضرابی زاده
#دختر_شینا
@shohadayekahrizsang
#رمان_دختر_شینا
#قسمت_56
#فصل_هشتم
یڪ روز مشغول ڪارِ خانه بودم ڪه موسی، برادر ڪوچڪ صمد، از توی ڪوچه فریاد زد.
ـ داداش صمد آمد!
نفهمیدم چه ڪار می ڪنم. پابرهنه، پله های بلند ایوان را دو تا یڪی ڪردم. پارچه ای از روی بند رخت وسط حیاط برداشتم، روی سرم انداختم و دویدم توی ڪوچه. صمد آمده بود. می خندید و به طرفم می دوید. دو تا ساڪ بزرگ هم دستش بود. وسط ڪوچه به هم رسیدیم. ایستادیم و چشم در چشم هم، به هم خیره شدیم. چشمان صمد آب افتاده بود. من هم گریه ام گرفت. یڪ دفعه زدیم زیر خنده. گریه و خنده قاتی شده بود.
یادمان رفته بود به هم سلام بدهیم. شانه به شانه هم تا حیاط آمدیم. جلوی اتاقمان ڪه رسیدیم، صمد یڪی از ساڪ ها را داد دستم. گفت: «این را برای تو آوردم. ببرش اتاق خودمان.»
اهل خانه ڪه متوجه آمدن صمد شده بودند، به استقبالش آمدند. همه جمع شدند توی حیاط و بعد از سلام و احوال پرسی و دیده بوسی رفتیم توی اتاق مادرشوهرم. صمد ساڪ را زمین گذاشت. همه دور هم نشستیم و از اوضاع و احوالش پرسیدیم. سیمان ڪار شده بود و روی یڪ ساختمان نیمه ڪاره مشغول بود.
ڪمی ڪه گذشت، ساڪ را باز ڪرد و سوغاتی هایی ڪه برای پدر، مادر، خواهرها و برادرهایش آورده بود، بین آن ها تقسیم ڪرد.
ادامه دارد...✒️
نویسنده:بهناز ضرابی زاده
#دختر_شینا
@shohadayekahrizsang
بر خلق خوش و خوی محمد صلوات
برعطر گل روی محمدصلوات
درگلشن سرسبز رسالت گویید
برچهره ی گل بوی محمدصلوات
« اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم »
برخیز و بیا! شبِ نجات آمده است
از عالم غیب برات امده است
شادی روی محمد، یک باغ گل است
گل خنده به لب، در صلوات امده است
« اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم
┅✿💠❀﴾#شهدای_کهریزسنگ﴿❀💠✿┅
@shohadayekahrizsang
دلم "بهشتـی" را میخواهد
که ساکنانش "شهـدا" هستند
گوشه ای کنارشان بنشینم و
برای خود " فاتحه ای " بخوانم
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
امروز به نیت شهید
#اصغر_شمس
نام پدر: علی
شهدای کربلای ۱۰
┅✿💠❀﴾#شهدای_کهریزسنگ﴿❀💠✿┅
@shohadayekahrizsang
امروز مهمون این شهیدمون هستیم قبل از شروع
استغفار کنیم
ابراز پشیمانی
بعدش حمد وشکر خداوند
بعدش بانیت ظهور و زمینه سازی
حاجت مدنظرتون رو
انشالله در ذهن داشته باشیم
وبخوانیم به امید گشایش
رحمت الهی بارش باران دعا کنیم
راستی یادمون نره که دعا برای دیگران، دعای خودمون رو زودتر به اجابت نزدیک میکنه
┅✿💠❀﴾#شهدای_کهریزسنگ﴿❀💠✿┅
@shohadayekahrizsang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند آیه #قرآن بخونیم وثوابش را هدیه کنیم به شهدا
#همراه_شهدا
┅✿💠❀﴾#شهدای_کهریزسنگ﴿❀💠✿┅
@shohadayekahrizsang
#شهیدانه #مناجات🕊
خسـته ام ازایــن همـه تکرار
دلــم حـریـــم امـنی می خواهــد.
ای شهـیـــــد😢
مـــرابـخـوان بـه سرزمین آرامشت
شـهـــ🌷ــدا!!!! مـارا ببخشیـد
اگـر گـاهـی یـادتـان دیـرمیشود
مــا زمین گـیــر خویشتنیـم
مــارا بــه اسـم بخوانیـد
که بپــرد از سـرمــا خـواب غفلت!!
ای شاهدان زندگی و حیات ما..
┅✿💠❀﴾#شهدای_کهریزسنگ﴿❀💠✿┅
@shohadayekahrizsang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 #جانم_یارسول_الله
💚#مبعث حبیبم را
حبیب الله كردند💚
❤️قلب مرا اینگونه
خاطر خواه كردند❤️
🌸شکرانه ی این عیدعظمی
صلوا علی محمدوآل محمد🌸
💖 اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد
💖 و آلِ مُحَمَّد و َعَجِّل فرَجَهُم
🌹#عید_مبعث بر پیروان
🌹بهترین فرستاده خدا مبارک باد
┅✿💠❀﴾#شهدای_کهریزسنگ﴿❀💠✿┅
@shohadayekahrizsang
#نمــاز_شــب_بیسـت_و_هشتم_مـاه_رجـب برای پاداش عبادت فرشتگان
🔵 پیامبر اکـرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند:
🟡 هر کس در شب بيست و هشتم ماه رجب دوازده ركعت نماز بخواند در هر ركعت «فاتحة الكتاب» یک بار و سورهى «سَبِّحِ اِسْمَ رَبِّكَ اَلْأَعْلَى» را ده بار و سورهى «إِنَّا أَنْزَلْنَاه» را ده بار بخواند ، و پس از آنكه نماز را به پايان برد صد مرتبه بر پيامبر ﷺ صلوات بفرستد و صد بار به درگاه خدا استغفار كند، خداوند سبحان پاداش عبادت فرشتگان را براى او مىنويسد.
📚 اقبال الاعمال ص ۶۶۸
🟣 چه خوب است که این نماز پرفضیلت را به امام عصر ارواحنا فداه هـدیه کنیم.
#امام_زمان
#اعمال_منتظران
┅✿💠❀﴾#شهدای_کهریزسنگ﴿❀💠✿┅
@shohadayekahrizsang
🌹شهید مهدی زین الدین: هرکس درشب جمعه شهدا را یاد کند، شهدا هم او را نزد اباعبدالله یاد می کنند.
💠شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ. وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ
#شهید_زینالدین_
┅✿💠❀﴾#شهدای_کهریزسنگ﴿❀💠✿┅
@shohadayekahrizsang
#رمان_دختر_شینا
#قسمت_57
#فصل_هشتم
همه چیز آورده بود. از روسری و شال گرفته تا بلوز و شلوار و ڪفش و چتر. ڪبری، ڪه ساڪ من را از پشت پنجره دیده بود، اصرار می ڪرد و می گفت: «قدم! تو هم برو سوغاتی هایت را بیاور ببینیم.»
خجالت می ڪشیدم. هراس داشتم نڪند صمد چیزی برایم آورده باشد ڪه خوب نباشد برادرهایش ببینند. گفتم: «بعداً.» خواهرشوهرم فهمید و دیگر پی اش را نگرفت.
وقتی به اتاق خودمان رفتیم، صمد اصرار ڪرد زودتر ساڪ را باز ڪنم. واقعاً سنگ تمام گذاشته بود. برایم چند تا روسری و دامن و پیراهن خریده بود. پارچه های چادری، شلواری، حتی قیچی و وسایل خیاطی و صابون و سنجاق سر هم خریده بود. طوری ڪه درِ ساڪ به سختی بسته می شد. گفتم: «چه خبر است، مگر مڪه رفته ای؟!»
گفت: «قابل تو را ندارد. می دانم خانه ما خیلی زحمت می ڪشی؛ خانه داری برای ده دوازده نفر ڪار آسانی نیست. این ها ڪه قابل شما را ندارد.»
گفتم: «چرا، خیلی زیاد است.»
خندید و ادامه داد: «روز اولی ڪه به تهران رفتم، با خودم عهد بستم، روزی یڪ چیز برایت بخرم. این ها هر ڪدام حڪایتی دارد. حالا بگو از ڪدامشان بیشتر خوشت می آید.»
همه چیزهایی ڪه برایم خریده بود، قشنگ بود.
ادامه دارد...✒️
نویسنده:بهناز ضرابی زاده
#دختر_شینا
@shohadayekahrizsang
#رمان_دختر_شینا
#قسمت_58
#فصل_هشتم
نمی توانستم بگویم مثلاً این از آن یڪی بهتر است. گفتم: «همه شان قشنگ است. دستت درد نڪند.»
اصرار ڪرد. گفت: «نه... جان قدم بگو. بگو از ڪدامشان بیشتر خوشت می آید.»
دوباره همه را نگاه ڪردم. انصافاً پارچه های شلواری توخانه ای ڪه برایم خریده بود، چیز دیگری بود. گفتم: «این ها از همه قشنگ ترند.»
از خوشحالی از جا بلند شد و گفت: «اگر بدانی چه حالی داشتم وقتی این پارچه ها را خریدم! آن روز خیلی دلم برایت تنگ شده بود. این ها را با یڪ عشق و علاقه دیگری خریدم. آن روز آن قدر دلتنگت بودم ڪه می خواستم ڪارم را ول ڪنم و بی خیال همه چیز شوم و بیایم پیشت.»
بعد سرش را پایین انداخت تا چشم های سرخ و آب انداخته اش را نبینم.
از همان شب، مهمانی هایی ڪه به خاطر برگشتن صمد بر پا شده بود، شروع شد. فامیل ڪه خبردار شده بودند صمد برگشته، دعوتمان می ڪردند. خواهرشوهرم شهلا، شیرین جان، خواهرها و زن برادرها.
صمد با روی باز همه دعوت ها را می پذیرفت. شب ها تا دیروقت می نشستیم خانه این فامیل و آن آشنا و تعریف می ڪردیم. می گفتیم و می خندیدیم.
ادامه دارد...✒️
نویسنده:بهناز ضرابی زاده
#دختر_شینا
@shohadayekahrizsang
waqe_346196.mp3
29.55M
🌱ســـــوره واقــعه #شب_جمعه فراموش نشه
-------------------------------------
┅✿💠❀﴾#شهدای_کهریزسنگ﴿❀💠✿┅
@shohadayekahrizsang
ر دامن نرجس، گل زهرا بِشِکفت
بر این گل و بر نرگس و زهرا، صلوات.
بر گلشن و گل، به بـویِ مهدی، صلوات
برشــــیفتـگان کـــــویِ مهدی، صلوات
سر می زند از کنـارِ کعبــه، خورشـید
در سعی و طواف، روی مهدی، صلوات.
ای لعلِ لبِ تو شیعه را آب حیات
سرچشمه ی فیض و قبلگاه حاجات
ای حجّت ثانی عشر، ای مهدی جان
بر طلعتِ زیبای تو دائم صلوات.
برخاتم اوصیاء مهدی صلوات
برصاحب عصر ما مهدی صلوات
خواهی که خداوند بهشتت ببرد
تو بر حضرت مهدی صلوات
┅✿💠❀﴾#شهدای_کهریزسنگ﴿❀💠✿┅
@shohadayekahrizsang