#رمان_دختر_شینا
#قسمت_79
#فصل_نهم
گفت: «با بچه های مسجد قرار گذاشتیم بعد از اذان راه بیفتیم. گفتم ڪه، امام دارد می آید.»
یڪ دفعه اشڪ هایم سرازیر شد. گفتم: «از آن وقت ڪه اسمت روی من افتاد، یا سرباز بودی، یا دنبال ڪار. حالا هم ڪه این طور. گناه من چیست؟! از روز عروسی تا حالا، یڪ هفته پیشم نبودی. رفتی تهران پی ڪار، گفتی خانه مان را بسازیم، می آیم و توی قایش ڪاری دست و پا می ڪنم. نیامدی. من ڪه می دانم تهران بهانه است. افتاده ای توی خط تظاهرات و اعلامیه پخش ڪردن و از این جور حرف ها. تو ڪه سرت توی این حرف ها بود، چرا زن گرفتی؟! چرا مرا از حاج آقایم جدا ڪردی. زن گرفتی ڪه این طور عذابم بدهی. من چه گناهی ڪرده ام. شوهر ڪردم ڪه خوشبخت شوم. نمی دانستم باید روز و شب زانوی غم بغل ڪنم و بروم توی فڪر خیال ڪه امشب شوهرم می آید، فردا شب می آید...»
خدیجه با صدای گریه من از خواب بیدار شده بود و گریه می ڪرد. صمد رفت گهواره را تڪان داد و گفت: «راست می گویی. هر چه تو بگویی قبول دارم. ولی به جان قدم، این دفعه دیگر دفعه آخر است. بگذار بروم امامم را ببینم و بیایم. اگر از ڪنارت جم خوردم، هر چه دلت خواست بگو.»
خدیجه اتاق را روی سرش گذاشته بود. بندهای گهواره را باز ڪردم و بچه را بغل گرفتم. گرسنه اش بود. آمد، نشست ڪنارم. خدیجه داشت قورت قورت شیر می خورد.
ادامه دارد...✒️
#قسمت_80
#فصل_نهم
خم شد و او را بوسید. صدایش را عوض ڪرد و با لحن بچه گانه ای گفت: «شرمنده تو و مامانی هستم. قول می دهم از این به بعد ڪنارتان باشم. آقای خمینی دارد می آید. تو و مامان دعا ڪنید صحیح و سالم بیاید.»
بعد بلند شد و به من نگاه ڪرد و با یڪ حالتی گفت: «قدم! نفس تو خیر است. تازه از گناه پاڪ شده ای. برای امام دعا ڪن به سلامت هواپیمایش بنشیند.»
با گریه گفتم: «دلم برایت تنگ می شود. من ڪی تو را درست و حسابی ببینم...»
چشم هایش سرخ شد گفت: «فڪر ڪردی من دلم برای تو تنگ نمی شود؟! بی انصاف! اگر تو دلت فقط برای من تنگ می شود، من دلم برای دو نفر تنگ می شود.»
خم شد و صورتم را بوسید. صورتم خیسِ خیس بود.
چند روز بعد، انگار توی روستا زلزله آمده باشد، همه ریختند توی ڪوچه ها، میدان وسط ده و روی پشت بام ها. مردم به هم نقل و شیرینی تعارف می ڪردند. زن ها تنورها را روشن ڪرده و نان و ڪماج می پختند. می گفتند: «امام آمده.»
در آن لحظات به فڪر صمد بودم. می دانستم از همه ما به امام نزدیڪ تر است. دلم می خواست پرنده ای بودم، پرواز می ڪردم و می رفتم پیش او و با هم می رفتیم و امام را می دیدیم.
ادامه دارد...✒
نویسنده:بهناز ضرابی زاده
#دختر_شینا
@shohadayekahrizsang
خوش رحمتی ست یاران ، صلوات بر محمد
گوئیم از دل و جان ، صلوات بر محمد
گر مؤمنی و صادق ، با ما شوی موافق
کوری هر منافق ، صلوات بر محمد
در آسمان فِرشته ، مِهرش به جان سِرشته
بر عرش خوش نوشته ، صلوات بر محمد
بی شک علی ولی بود ، پروردهٔ نبی بود
شاه همه علی بود ، صلوات بر محمد
صلوات اگر بگوئی ، یابی هرآنچه جوئی
گر تو ز خیل اوئی ، صلوات بر محمد
مانند گُل شِکفتیم ، دُرّ لطیف سُفتیم
خوش عاشقانه گفتیم ، صلوات بر محمد
گفتیم از دل و جان ، همراه با شهیدان
با قطره های باران ، صلوات بر محمد
گویم دعای مهدی ، خوانم ثنای مهدی
جانم فدای مهدی ، صلوات بر محمد
☫🇮🇷 #شهدای_کهریزسنگ 🇮🇷☫
@shohadayekahrizsang
باید خاکریزهاۍ جنگ را بکشانیم بہ شهـر یعنـی نسلِ جدید را با شهـدا آشنا کنیم در نتیجہ جامعہ بیمہ میشود و یار
براۍ #امام_زمان (عج) تربیت میشود!
🕊️🇮🇷🕊️🇮🇷🕊️🇮🇷🕊️🇮🇷🕊️🇮🇷
امروز به نیت شهید
#محمد_صالحی
پدر: سیف الله
عملیات: والفجر 10
☫🇮🇷 #شهدای_کهریزسنگ 🇮🇷☫
@shohadayekahrizsang
امروز مهمون این شهیدمون هستیم قبل از شروع
استغفار کنیم
ابراز پشیمانی
بعدش حمد وشکر خداوند
بعدش بانیت ظهور و زمینه سازی
حاجت مدنظرتون رو
انشالله در ذهن داشته باشیم
وبخوانیم به امید گشایش
رحمت الهی بارش باران دعا کنیم
راستی یادمون نره که دعا برای دیگران، دعای خودمون رو زودتر به اجابت نزدیک میکنه
┅✿💠❀﴾#شهدای_کهریزسنگ﴿❀💠✿┅
@shohadayekahrizsang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند آیه #قرآن بخونیم و ثوابش را هدیه کنیم به شهدا
#همراه_شهدا
☫🇮🇷 #شهدای_کهریزسنگ 🇮🇷☫
@shohadayekahrizsang
مادرم ؛
آب و آیینه و قرآن در دست
پسرم بار دگر میپرسد
تو چرا میجنگی؟!
با تمام دل خود میگویم
تا چراغ از تو نگیرد دشمن ...
#وداع_آخر
☫🇮🇷 #شهدای_کهریزسنگ 🇮🇷☫
@shohadayekahrizsang
12_RezaNarimani_fadaeian-fatemiye9401_(6)_(www.rasekhoon.net).mp3
12.13M
فکرکنم حالا دیگه
قد و بالات رشید شده...💔
☫🇮🇷 #شهدای_کهریزسنگ 🇮🇷☫
@shohadayekahrizsang
29.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖇 دل کـہ هوایـے شود، پرواز است کـہ آسمانیت مےکند و اگر بال خونین داشتہ باشے دیگر آسمان، طعم ڪربلا مےگیرد؛ دلـها را راهے کربلاے جبـهہها مےکنیم و دست بر سینہ، بہ زیارت "شــهـــداء" مےنشینیم.. 🌷
💢 زیـارتنامهشهــــــداء 💢
❣بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم❣
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
🚩 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
🚩 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
🚩 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم🌹
کاشمیشـدهمچوشهداخاکیباشیم
شهدا نگاهی...
شادی_ارواح_طیبه_شـهدا_صلوات
☫🇮🇷 #شهدای_کهریزسنگ 🇮🇷☫
@shohadayekahrizsang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک دوست عزیز این کلیپ را پس از خواندن کتاب آبی نارنجی برای بنده حقیر فرستاد؛ و شرمندگیام را در قبال اهمالکاریها و عاشق نشدنهایم دوصد چندان کرد...
#نشر_حداکثری
#شهدا_شرمنده_ایم
☫🇮🇷 #شهدای_کهریزسنگ 🇮🇷☫
@shohadayekahrizsang
🔸این روزها فرصت خوبی شده تا یادمان نرود که چه کسانی ، و چگونه ۸ سال «ایران» را با تمام وجودشان دست خالی حفظ کردند!
☫🇮🇷 #شهدای_کهریزسنگ 🇮🇷☫
@shohadayekahrizsang
4_5823293552439857290.mp3
2.39M
زمینوآسمونپُرشدهبودازپَر
فقط غمی که تو این حرفه...
#رفاقتباشهدا🌹
☫🇮🇷 #شهدای_کهریزسنگ 🇮🇷☫
@shohadayekahrizsang
#نمــاز_شــب_نهم_مـاه_شعبان برای حرام شدن بدن بر آتش جهنم
🔵 پیامبر اکـرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند:
🟡 هركس در شب نهم ماه شعبان چهار ركعت نماز بخواند در هر ركعت سوره حمد یک بار و سورهى «إِذٰا جاءَ نَصْرُ اَللّهِ وَ اَلْفَتْحُ» را ده بار بخواند، قطعا خداوند بدن او را بر جهنم حرام مىگرداند و در برابر هر آيه، ثواب دوازده شهيد از شهداى «بدر» و ثواب دانشمندان را به او عطا مىكند.
📚 اقبال الاعمال ص ۶۸۹
🛑 چه خوب است که این نماز پرفضیلت را به امام عصر ارواحنا فداه هـدیه کنیم.
#امام_زمان
#اعمال_منتظران
☫🇮🇷 #شهدای_کهریزسنگ 🇮🇷☫
@shohadayekahrizsang
#رمان_دختر_شینا
#قسمت_81
#فصل_نهم
توی قایش یڪی دو نفر بیشتر تلویزیون نداشتند. مردم ریخته بودند جلوی خانه آن ها. حیاط و ڪوچه از جمعیت سیاهی می زد. می گفتند: «قرار است تلویزیون فیلم ورود امام و سخنرانی ایشان را پخش ڪند.» خیلی از پسرهای جوان و مردها همان موقع ماشین گرفتند و رفتند تهران.
چند روز بعد، صمد آمد، با خوشحالی تمام. از آن وقتی ڪه وارد خانه شد، شروع ڪرد به تعریف ڪردن. می گفت: «از دعای خیر تو بود حتماً. توی آن شلوغی و جمعیت خودم را به امام رساندم. یڪ پارچه نور است امام. نمی دانی چقدر مهربان است. قدم! باورت می شود امام روی سرم دست ڪشید. همان وقت با خودم و خدا عهد و پیمان بستم سرباز امام و اسلام شوم. قسم خورده ام گوش به فرمانش باشم. تا آخرین نفس، تا آخرین قطره خونم سربازش هستم. نمی دانی چه جمعیتی آمده بود بهشت زهرا. قدم! انگار ڪل جمعیت ایران ریخته بود تهران. مردم از خیلی جاها با پای پیاده خودشان را رسانده بودند بهشت زهرا. از شب قبل خیابان ها را جارو ڪرده بودند، شسته بودند و وسط خیابان ها را با گلدان و شاخه های گل صفا داده بودند. نمی دانی چه عظمت و شڪوهی داشت ورود امام. مرد و زن، پیر و جوان ریخته بودند توی خیابان ها. موتورم را همین طوری گذاشته بودم ڪنار خیابان. تڪیه اش را داده بودم به درخت، بدون قفل و زنجیر. رفته بودم آنجایی ڪه امام قرار بود سخنرانی ڪند. بعد از سخنرانی امام، موقع برگشتن یڪ دفعه به یاد موتورم افتادم.
ادامه دارد...✒️
#قسمت_82
#فصل_نهم
تا رسیدم، دیدم یڪ نفر می خواهد سوارش شود. به موقع رسیده بودم. همان لحظه به دلم افتاد. اگر برای این مرد ڪاری انجام دهم، بی اجر و مزد نمی ماند. اگر دیرتر رسیده بودم، موتورم را برده بودند.»
بعد زیپ ساڪش را باز ڪرد و عڪس بزرگی را ڪه لوله ڪرده بود، درآورد. عڪس امام بود. عڪس را زد روی دیوار اتاق و گفت: «این عڪس به زندگی مان برڪت می دهد.»
از فردای آن روز، ڪار صمد شروع شد. می رفت رزن فیلم می آورد و توی مسجد برای مردم پخش می ڪرد. یڪ بار فیلم ورود امام و فرار شاه را آورده بود. می خندید و تعریف می ڪرد وقتی مردم عڪس شاه را توی تلویزیون دیدند، می خواستند تلویزیون را بشڪنند.
#فصل_دهم
بعد از عید، صمد رفت همدان. یڪ روز آمد و گفت: «مژده بده قدم. پاسدار شدم. گفتم ڪه سرباز امام می شوم.»
آن طور ڪه می گفت، ڪارش افتاده بود توی دادگاه انقلاب. شنبه صبح زود می رفت همدان و پنج شنبه عصر می آمد. برای اینڪه بدخلقی نڪنم، قبل از اینڪه اعتراض ڪنم، می گفت: «اگر بدانی چقدر ڪار ریخته توی دادگاه. خدا می داند اگر به خاطر تو و خدیجه نبود، این دو روز هم نمی آمدم.»
ادامه دارد...
نویسنده:بهناز ضرابی زاده
#دختر_شینا
@shohadayekahrizsang
گفتم که خدایا برکاتی بفرست
گفتا که تو اول حسناتی بفرست
گفتم حسنات ما فقط حب علیست
گفتا به جمالش صلواتی بفرست
☫🇮🇷 #شهدای_کهریزسنگ 🇮🇷☫
@shohadayekahrizsang
دلم "بهشتـی" را میخواهد
که ساکنانش "شهـدا" هستند
گوشه ای کنارشان بنشینم و
برای خود " فاتحه ای " بخوانم
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
امروز به نیت شهید
#محمدجواد_صالحی
نام پدر: بهمن
عملیات :کربلای 5
☫🇮🇷 #شهدای_کهریزسنگ 🇮🇷☫
@shohadayekahrizsang
امروز مهمون این شهیدمون هستیم قبل از شروع
استغفار کنیم
ابراز پشیمانی
بعدش حمد وشکر خداوند
بعدش بانیت ظهور و زمینه سازی
حاجت مدنظرتون رو
انشالله در ذهن داشته باشیم
وبخوانیم به امید گشایش
رحمت الهی بارش باران دعا کنیم
راستی یادمون نره که دعا برای دیگران، دعای خودمون رو زودتر به اجابت نزدیک میکنه
┅✿💠❀﴾#شهدای_کهریزسنگ﴿❀💠✿┅
@shohadayekahrizsang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند آیه #قرآن بخونیم و ثوابش را هدیه کنیم به شهدا
#همراه_شهدا
☫🇮🇷 #شهدای_کهریزسنگ 🇮🇷☫
@shohadayekahrizsang
🌷🕊
شهدا خیلی ها را صدا میزنند
ولی فقط عده ای میشنوند
و دعوت #شهدا را لبیک میگویند.
حضورشمادراین محفل اتفاقی نیست
اگه #رفیق_شهید نداری حتمارفیقت روانتخاب کن مطمئن باش شهدا دعوتتون کردند↯
#رفاقت_باشهدا
رفاقت زمین با آسمان است🌎☁️
رفیقشان ڪه شدی دستگیرت میشوند.
هرچی به شهدا نزدیکتر بشی به خدا نزدیکترشدی.
دوستی با شهدا دوطرفه است
یادشون کنیدیادتون میکنند.
ازشهدابخواهیم؛
نه تنهادرشلوغیایندنیا بلکه درهیاهوی محشر
فراموشمان نکنند.
☫🇮🇷 #شهدای_کهریزسنگ 🇮🇷☫
@shohadayekahrizsang
4_5873208880669920650.mp3
31.95M
🎧 روضه 💔
حاجمهدیرسولی
سیدرضانریمانی
امیرکرمانشاهی
☫🇮🇷 #شهدای_کهریزسنگ 🇮🇷☫
@shohadayekahrizsang
⚪️ ۳۰ بهمن ۱۳۶۴ - حماسه گردان حضرت علی اصغر (ع)
به فرماندهی شهید حاج حسین اسکندرلو
🌴 نبرد عاشورایی در جریان عملیات والفجر ۸
در روز ۳۰ بهمن ۶۴ ، گردان های حضرت قمر بنی هاشم (ع) و حضرت علی اصغر (ع) از لشکر سید الشهدا (ع) آماده دفع پاتک دشمن در جاده فاو_ام_القصر و سه راهی کارخانه نمک شده و به سوی منطقه رهسپار شدند.
گردان قمر بنی هاشم (ع) در میانه راه عزیمت به منطقه در نزدیکی اروند مورد بمباران جنگنده های دشمن قرار گرفت و تعدادی از فرماندهان آن از جمله شهید حمید شاه حسینی به شهادت رسیدند.
با توجه به صدمات وارد شده به گردان قمر بنی هاشم (ع)؛ گردان علی اصغر (ع) بفرماندهی شهید حاج حسین اسکندر لو در محدوده خط لشکر ۲۵ کربلا وارد عمل شدند و ضمن دفع پاتک سنگین دشمن، یکی از بزرگترین حماسه های عملیات والفجر ۸ را خلق کردند.
منطقه درگیری حالت باتلاقی داشت و عملا تردد، فقط روی پدها و جاده هایی که اطراف کارخانه نمک احداث شده بودند امکان پذیر بود و سایر مسیرها توسط دشمن مین گذاری شده بود.
رزمندگان گردان علی اصغر (ع) روی جاده ای به عرض ۵ یا ۶ متر می بایست تردد و پیشروی کنند و دشمن هم بدلیل آنکه با منطقه آشنایی داشت، آتش خود را متمرکز بر همین پدها کرده بود.🔥🔥
در چنین اوضاعی در شب ۳۰ بهمن ماه به اول اسفند ماه ۶۴ حماسه گردان علی اصغر (ع) با شهادت شهید کاظم ناظریان معاون گردان آغاز شد.
رزمندگان گردان در قالب ۳ گروهان و ۹ دسته که فرمانده یکی از آنها با شهید روح الله امینی فرد بود، به شکار تانک ها و نفربرهای لشکر ۶ زرهی رژیم بعث رفتند. تا چشم کار می کرد و در امتداد یک خط راست به طول تقریبی ۱۵۰۰ متر، صدها تانک و نفربر، پشت سر هم قصد حرکت به طرف شهر فاو را داشتند که با حمله تیم های ضد زره رزمندگان اسلام روبرو شدند.
این نیروها با استفاده از تاریکی شب از دو طرف جاده به عمق ستون زرهی دشمن نفوذ کرده و در حالی که نفسها در سینه حبس شده بود ناگهان با آر پی جی و سایر ادوات، ستون را به آتش کشیدند🔥🔥 دشمن نیز، اجرای توسط توپخانه، خمپاره، دوشکا و تیربار به اجرای آتش سنگین پرداخت.
بدین صورت، در شب ۳۰ بهمن به اول اسفند حماسه جاده فاو_ام القصر به پاشد و در سحرگاه نخستین روز اسفند ۱۳۶۴ ، رزمندگان تخریب لشکر حضرت سید الشهدا (ع) با مسلح کردن زمین به مین های ضد تانک، ضد خودرو و ضد نفر با هدایت شهید سید محمد زینال حسینی از فشار اولیه دشمن بر باقیمانده رزمندگان گردان علی اصغر (ع) کاستند. در این حال صدای خوشحالی شهید اسکندرلو پشت بی سیم قرارگاه شنیده می شد که فریاد می زد: "تانک ها جلو می آیند و روی مین ها منهدم می شوند"🔴
ساعاتی بعد، گردان حضرت علی اصغر (ع) جای خود را به گردان قمر بنی هاشم (ع) داد و باقیمانده رزمندگان گردان علی اصغر(ع) در حین بازگشت، پیکرهای همرزمان شهید خود را نیز با خود حمل کردند که در این میان، پیکر شهید روح الله امینی فرد نیز دیده می شد.
روح آسمانی اش به خدا پیوست و جسم خاکی اش به زادگاهش بازگشت، روح تمامی شهدای عملیات والفجر 8 شاد و یادشان گرامی باد
📕برگرفته از کتاب: "خاطرات شهدای مسجد بنی هاشم(ع)"
☫🇮🇷 #شهدای_کهریزسنگ 🇮🇷☫
@shohadayekahrizsang