eitaa logo
شهدای ملایر
308 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
399 ویدیو
30 فایل
عکس، زندگینامه، خاطرات و وصیت نامه شهدای ملایر🍃🌷🍃 ارتباط با ما و ارسال عکس و خاطرات و وصیت نامه و ......به کانال شهدای ملایر 🍃🌷🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
جانباز شهیدعلی #زارعی@shohadayemalayer
سرباز شهید غلامحسین @shohadayemalayer
شهدای ملایر
سرباز شهید غلامحسین #صفری @shohadayemalayer
زندگینامه سرباز شهید غلامحسین شهید غلامحسین صفری چهارم اسفند ماه سال ۱۳۴۴ در شهرستان آبادان به دنیا آمد. پدرش محمد نام داشت. بنابر ضروریات زندگی همراه با خانواده به شهرستان نقل مکان کردند. سال ۱۳۵۱ وارد دبستان شد و تحصیلات خود را آغاز کرد و تا پایان دوره راهنمایی ادامه تحصیل داد. با آغاز جنگ تحمیلی به عنوان سرباز به ارتش جمهوری اسلامی ایران پیوست و روانی جبهه های نبرد حق علیه باطل شد تا در برابر تجاوز ارتش بعث عراق به مرزهای ایران ایستادگی نموده و از ملت و کشور خویش دفاع کند. در عملیات‌های متعدد شرکت کرد و در مناطق مختلف عملیاتی حضور فعال داشت و همراه با دیگر همرزمان خود حماسه ها آفرید. سرانجام پس از ماه‌ها مجاهدت در راه خدا در نوزدهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۵ در منطقه عملیاتی ابوغریب در درگیری با نیروهای عراقی بر اثر اصابت گلوله مستقیم دشمن به شهادت رسید و به کاروان عظیم شهدا پیوست. مزار او در گلزار شهدای شهر سامن از توابع شهرستان ملایر واقع است. یادش گرامی و راهش پر رهرو باد در بخشی از وصیت نامه شهید آمده است: امروز من در لباس مقدس سربازی هستم. این لباس از شجاعت و شهامت و دلیری برای دفاع از میهن در راه رضای خدا بافته شده و وظیفه من را مشخص کرده است . خداوند متعال امروز به من توفیق داده است که لباس رزم بر تن کنم و در مقابل دشمن مثل کوه استوار بایستم و هرگز نخواهم گذاشت که دشمن به کشورم آسیب رساند مگر نه اینکه فردوسی شاعر بزرگوار فرموده است : همه سر به سر تن به کشتن دهیم از آن به که کشور به دشمن دهیم اگر کشت خواهد همی روزگار چه نیکوتر از مرگ در کارزار @shohadayemalayer
شهدای ملایر
وصیتنامه سرباز شهید غلامحسین #صفری @shohadayemalayer
وصیتنامه سرباز شهید غلامحسین 🍃🌷🍃 به نام خدا همه از سوی او آمده ایم و بازگشت مان هم به سوی اوست بنام خالق یکتای و بی همتای بخشنده و مهربان. سپاس می گویم پروردگار متعال که ما را به راه راست هدایت فرمود درود می فرستم بر پیامبران الهی که با رهنمودهای لازم درست زندگی کردن را به انسانهای روی کره زمین آموختند. سلام بر پدر و مادر عزیز خودم که با تربیت صحیح و نان حلال و زحمتکشی مرا به اینجا رسانده اند . برادران و خواهران عزیزم را سلام عرض می کنم و اگر در طول زندگی کاری کرده باشم که باعث ناراحتی آنها شده باشد امیدوارم که این برادر کوچک خودشان را ببخشند. همچنین از تمامی اقوام و همسایگان و دوستان و همکلاسی هایم طلب بخشیدگی دارم . در وصیت نامه ها رسم بر این بود که فرد از تقسیم کردن اموال خود به دیگران می نوشت ولی در این وصیت من هیچگونه مالی ندارم که از آن صحبت کنم بلکه فقط یک جان و بدن سالم دارم که آن را هم از خدا به من رسیده و در راه خدا تقدیم خواهم کرد . امروز من در لباس مقدس سربازی هستم. این لباس از شجاعت و شهامت و دلیری برای دفاع از میهن در راه رضای خدا بافته شده و وظیفه من را مشخص کرده است . خداوند متعال امروز به من توفیق داده است که لباس رزم بر تن کنم و در مقابل دشمن مثل کوه استوار بایستم و هرگز نخواهم گذاشت که دشمن به کشورم آسیب رساند مگر نه اینکه فردوسی شاعر بزرگوار فرموده است : همه سر به سر تن به کشتن دهیم از آن به که کشور به دشمن دهیم اگر کشت خواهد همی روزگار چه نیکوتر از مرگ در کارزار چنانچه تمام ابر قدرتهای جهان دست به دست هم دهند نمی توانند ما را شکست دهند . همانگونه که امام خمینی می فرماید در این جنگ چه کشته شویم و چه بکشیم در هر دو حال ما پیروزیم چرا که متجاوز نیستیم و کشور گشایی نخواهیم کرد ما دفاع از کشور و ناموس و دین خود را داریم . ما فقط صلح و دوستی را در تمام جهان می خواهیم و دوست داریم کشوری آرام با امنیت و به دور از دشمنان داخلی و خارجی داشته باشیم . آری نمی دانم دوباره به شهرم و به خانه ام بر می گردم یا هرگز قسمت نشود که دوباره شما را ببینم ولی وصیت من به تمام مردم ایران این است که همیشه خدا را مد نظر داشته باشند و نگذراند دشمنان جوان ما را گمراه کنند بلکه جوانان را بسوی علم و ایمان تشویق کنند . خون شهدا هیچ وقت به هدر نمی رود و همیشه خاطره جنگ را به یاد داشته باشند و شهدا را به یاد بسپارند و ایثارگری رزمندگان را برای نسل آینده بازگو کنند و هرگز به فراموشی نسپارند . این جا کربلای ایران است و جای امتحان . خدایا شاهد باش که برای رضای تو حرکت کردم خدایا تو شاهد باش که من از وطنم به قصد رضا و اجرای فرامین تو هجرت کردم و ناظر باش که تنها و بی آلایش پشت پا به زندگی زدم و با اخلاص جای پای شهیدان گلگون کفن گذاشتم و اینک خونم را به تو می دهم و سر و جسم را به تو وا می گذارم . شهادت می دهم به اینکه خدایم یکتاست و بزرگتر از آن است که وصف شود . محمد (ص) و علی (ع) و اولادش ائمه اطهار و صاحب ولایت حضرت مهدی (عج) می باشد . غلامحسین صفری @shohadayemalayer 1 اردیبهشت 1365 @shohadayemalayer
🌸 راوی شهدا ازکربلای (ع)تاشهادت که درکناراین امربه معرفی شهدای ٤ میپردازد🌾 کانال را معرفی کنید👇👇👇 @Karbala_1365 .... http://eitaa.com/joinchat/4252303360C232b5f1967
هدایت شده از شهدایی
بر هر زیبایی که نگریستم از #شهادت زیباتر نبود... شهادت بال نمیخواد #حال میخواد #ما_تا_آخر_ایستاده_ایم 💠 @shohadaes
هدایت شده از شهدایی
مقدمه‌ی خوب شدن، سپردن دستت به دست خوبان است! و چه خوبی بهتر از شهدا🌹 "دلت را به شهدا بسپار " لحظه هات بوی خدا میگیره و دور گناه رو خط میکشی ... 🍃 💠 | @shohadaes
هدایت شده از شهدایی
💗به پدرانتان افتخار کنید 🌟رهبر انقلاب: فرزندان شهدا به نام پدرانشان افتخار کنند. آنها کسانی بودند که در راه حفظ میهن، استقلال و شرف ملی ایستادگی کردند.۸۶/۲/۲۷ 🌹 https://eitaa.com/shohadaes
هدایت شده از شهدایی
ماازمرگ نمی ترسیم که مرگ ما #شهادت است ...  #شهید_سید_مرتضی_آوینی  @shohadaes
🕊▬▬▬▬🕯๑❤️๑🕯▬▬▬🕊 رسول خدا ص فرمودند: اَلصَّلاةُ عَلَیَّ نُورٌ فِی القَبرِ صلوات بر من ،نوری در قبر است. امروز پنج شنبه و اکنون شب جمعه، اموات را با فاتحه وصلوات یاد کنید. ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•ـ http://eitaa.com/asheghaneshahadat 🌷ڪانٰــال عاشقان شَــــهادت🌷 🕊▬▬▬▬🕯๑❤️๑🕯▬▬▬🕊
شهدای ملایر
«جواد محمدی» پدر شهید جعفر #محمدی از خاطرات کودکی فرزندش می گوید و از فعالیت های «جعفر» در رهبری مبا
شهید جعفر .پدر : جواد تولد : ۱۳۳۷/۰۹/۰۱ - ملایر.متاهل. شهادت : ۱۳۶۶/۰۱/۲۳ شلمچه عملیات کربلای ۸ بااصابت ترکش.مزار : امامزاده محمد @shohadayemalayer
شهدای ملایر
شهید جعفر #محمدی.پدر : جواد تولد : ۱۳۳۷/۰۹/۰۱ - ملایر.متاهل. شهادت : ۱۳۶۶/۰۱/۲۳ شلمچه عملیات کربلای
«جعفر » در اول آذر 1337 در خانواده‌ای متدین و مذهبی در روستای از توابع شهرستان متولد شد. پس از تحصيلات ابتدايي، با خانواده به تهران مهاجرت كرد و تحصيلاتش را در تهران ادامه داد و موفق به اخذ ديپلم شد. در سال 1356 به همراه خانواده‌اش به شهرستان كرج آمد و در همان سال به خدمت سربازي در سپاه ترويج دانش همدان اعزام شد. با شروع انقلاب اسلامي، به مبارزين عليه رژيم منحوس پهلوي پیوست و در راهپيمايي‌ها و تظاهرات‌ها حضور چشمگیری داشت. در 12 آبان 1358 به عضويت سپاه پاسداران كرج درآمد و پس از گذراندن آموزش عمومی پاسداری در پادگان امام حسين(ع) تهران، در مدارس به آموزش نيروهاي بسيجي و دانش‌آموزي پرداخت. با شروع غائله كردستان، در 2 شهريور 1359 به همراه گروهي از نيروهاي پاسدار و بسيجي به فرماندهي شهيد يدالله كلهر به كردستان اعزام شد و در مقابله با گروهک های ضد انقلاب نقش بسزايي داشت. در سال 1359 زندگی مشترک خود را با خانم مولود خدابنده‌ لو آغازکرد. ثمره ازدواجش دو فرزند به نام‌ های محمد و مهدیه بود. در نيمه دوم 1359 مسئول آموزش نظامي بسيج بود و در اردیبهشت 1360 به شهر گیلانغرب در کرمانشاه اعزام شد و به مدت چهار ماه فرماندهی نیروهای کرج را در جبهه «تپه كرجي‌ها» برعهده داشت. در11شهریور 1360 در عمليات شهيدان رجايي و باهنر در منطقه سرپل ذهاب به عنوان جانشين گردان حضور داشت و در این عملیات از ناحیه کتف به شدت مجروح شد، طوری که توان ایستادن نداشت، اما حاضر به ترک جبهه نبود. پس از بهبودی نسبی، در سال 1361 به فرماندهي سپاه پاسداران شهر هشتگرد منصوب شد. در عمليات والفجر مقدماتي، فرماندهی گردان یاسر از تيپ سلمان فارسي لشکر27محمدرسول الله(ص) را بر عهده داشت. در این عملیات نیز از ناحیه شکم به سختی مجروح شد. در سال 1362 به مدت چند ماه فرماندهی سپاه پاسداران شهریار را عهده‌ دار بود و پس از آن مجددا به عنوان فرمانده سپاه شهرهشتگرد معرفی شد. در زمستان همان سال در مانور آزادي قدس در کرج، فرماندهی محور را برعهده داشت. در عملیات خیبر به عنوان مسنول واحد عمليات تيپ حبيب بن مظاهر انتخاب شد. در این عمليات از ناحيه گوش دچار آسيب شد. در سال 1363 به عنوان فرمانده گردان حضرت علی‌اکبر(ع) در تیپ 10 سیدالشهدا (ع) انتخاب شد و آماده انجام عملیات بدر بود، اما تیپ وارد عمل نشد. در عمليات‌ عاشورا 3، والفجر 8، سیدالشهدا و كربلاي1 به عنوان مسئول محور لشكر 10 سيدالشهدا (ع) حضور فعال داشت. در سال 1365 به عنوان مسئول اطلاعات سپاه کرج منصوب شد و پس از شهادت سردار «سید حسین میررضی» در عمليات تکمیلی كربلای5، مسئولیت طرح و عملیات لشکر10 سیدالشهدا(ع) به وی واگذار شد. در عمليات‌ ها چند بار به درجه رفیع جانبازی نائل شد، با این حال هرگز جبهه را ترک نکرد و سرانجام حین عمليات كربلای 8 در24 فروردین 1366، در قرارگاه تاكتيكي سردار شهيد كلهر (در منطقه پنج ضلعي شلمچه) در حال وضو گرفتن بود که با فرود چند گلوله توپ، تركشي به فرق سرش اصابت کرد و همچون مولايش حضرت علي بن ابيطالب (ع) با فرق شكافته و خونين به ديدار حق شتافت. وی پس از تشییع با شکوه در قطعه سرداران امامزاده محمد (ع) کرج آرام گرفت. از ویژگی‌های اخلاقی شهید، به فروتنی، صبر و شکیبایی وی در تحمل سختی‌ ها می‌توان اشاره کرد. کم حرف و بسیار اهل مطالعه بود. خود را به زحمت و سختی می ‌انداخت تا نیروهای تحت امرش در آسایش باشند. به روایت همرزمانش در عملیات والفجر مقدماتی از ناحیه زیر شکم مجروح شد. برای این که کسی متوجه مجروحیتش نشود و نیروها روحیه خود را از دست ندهند، در چاله‌ ای پشت خاکریز نشست و روی لباسش خاک می‌ریخت تا لباس خونی‌اش از دید بقیه پنهان بماند و علی ‌رغم مجروحیتی که داشت حاضر به ترک جبهه نبود. در قسمتی از وصیت‌نامه سردار شهید «جعفر محمدی» چنین آمده است: با تمام وجود راه خود را آگاهانه انتخاب نمودم و هیچ ‌گونه ترس و خوف و تحمیلی در این انتخاب نبوده است. با اعتقاد کامل به غیب، راه خود را پیدا نموده و از خدا می‌ خواهم پس از این هدایت قلب مرا نلغزاند و ایمان مرا در مقابل لغزش‌های نفس قوی گرداند. باید به تکلیف عمل کنیم. اگر پیروز شدیم؛ البته خوشایند است. در غیر این هم رضای خدا در نظر است. خون شهدا تضمین‌کننده پیروزی جنگ تحمیلی است و تا پیروزی نهایی زمانی نمانده است. @shohadayemalayer
شهید جعفر محل تولد: ملایر تاریخ تولد: 1337/01/01 محل یا عملیات منجر به شهادت: شلمچه تاریخ شهادت: 1366/01/01 زندگینامه جعفر، سال 1337 در ،یکی از روستاهای شهرستان ملایر، در خانواده‌ای متوسط، اما مؤمن و پارسا، دیده به جهان گشود. پدرش کارگری ساده بود. جعفر تا 6 سالگی در زادگاهش به سر برد. و سپس در 6 سالگی به همراه پدر، راهی تهران شد. شوهر خاله‌اش – که معلم بود – به هوش و استعداد سرشار جعفر پی برد و از پدرش خواست که پیش او بماند و به تحصیل بپردازد. جعفر دوره ابتدایی را با موفقیت و نمره‌های عالی پشت‌سر گذاشت و برای ادامه تحصیل، وارد دبیرستان شد. جعفر، دوره متوسطه را نیز با موفقیت سپری و مدرک دیپلم را دریافت کرد. پس از آن، دفترچه آماده به خدمت گرفته و به سربازی اعزام شد و به عنوان سپاه دانش، در روستاها به خدمت پرداخت؛ درهمین دوره انقلاب اسلامی شروع شد. از آن‌جا که او با آموزه‌ها و تربیت دینی رشد یافته بود، به دنبال فرمان حضرت امام خمینی(س) مبنی بر فرار سربازان از پادگان‌ها، از سربازی گریخت و مدتی به شهرستان ملایر رفت و در آن‌جا به فعالیت‌های انقلابی مشغول شد در تظاهرات و راه‌پیمایی‌های مردمی، فعالانه شرکت جست. جعفر بعد از برگشت از ملایر، در کرج فعالیت‌هایش را ادامه داد. اعلامیه‌ها و عکس‌های حضرت امام(س) را در کرج، میان دوستان و آشنایان توزیع کرد. در راه‌پیمایی‌ها، همدوش و همراه مردم مسلمان، حضوری فعال داشت. و تا پیروزی انقلاب اسلامی، از هیچ کوششی دریغ نکرد. پس از پیروزی انقلاب، پرشکوه اسلامی، با شور انقلابی و برای حفظ آرمان‌های انقلاب، در صحنه‌های مختلف به خدمت پرداخت. مدتی در “کمیته انقلاب اسلامی” فعالیت کرد اوایل سال 1358 به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کرج در آمد. پس از آن، به عنوان “مسؤول آموزش بسیج”، خدمات ارزنده‌ای را ارائه می‌دهد و فعالیت‌های وسیع و متنوعی را در امر آموزش انجام داد. او آموزش را تا مدارس و محله‌های مختلف گسترش داد. همچنین در کنار آموزش نظامی، آموزش عقیدتی را نیز فراموش نکرد. یکی از دوستانش می‌گوید: “جعفر برای آموزش نظامی نوجوانان و جوانان، اکیپ‌های مختلفی تشکیل داده بود که به مدارس و محله ها می‌فرستاد و به امر آموزش جوانان مشغول می‌شد. اغلب اوقات، او خود نیز آموزش نظامی و عقیدتی می‌داد. در مدت مسؤولیتش در آموزش بسیج، حدود 6000 نفر را در آن منطقه آموزش داد.” وی در طول مسؤولیتش در آموزش بسیج، مدیریت و لیاقت بالایی از خود بروز داد. از این رو، به عنوان مسؤول بسیج ناحیه کرج برگزیده شد. او مدتی نیز به عنوان فرمانده سپاه “هشتگرد و شهریار” انجام وظیفه می‌کند. محمدی به دنبال شروع غائله کردستان، داوطلبانه عازم کردستان شده و در محورهای مختلف، از جمله “تکاب – شاهین‌دژ” به مقابله با ضد انقلاب پرداخت و همراه “شهید یدالله کلهر” تحرک خاصی در آن محور ایجاد کرد. یک بار در درگیری با گروهک‌ها مجروح می‌شود و مدتی بستری شد. او در کردستان، در کنار کار نظامی، از فعالیت‌های فرهنگی نیز غفلت نکرد. به خاطر شایستگی‌ها و قابلیت‌هایش، به “فرماندهی سپاه ناحیه کرج” منصوب شد و خدمات درخشان و ارزنده‌ای از خود بر جای گذاشت او که بیشتر دوره‌های آموزش نظامی را در زمان تصدی خود به عنوان مسؤول آموزش بسیج دیده بود، از توان و تجربه خود در امر سامان بخشی و هدایت تشکیلات سپاه کرج استفاده کرد. محمدی، یک هفته پس از شروع جنگ تحمیلی، با کوله‌باری از تجربیات ارزشمند نظامی و با گذراندن دوره‌های “رنجری” و “تکاوری”، با خشمی مقدس به جبهه‌های غرب شتافت و به مقابله با دشمن تا بن دندان مسلح بعثی پرداخت او در جبهه‌های “گیلانغرب”، به ویژه “بازی دراز” ، با شهامت و شجاعت در عملیات‌های گوناگون، حضوری موثر و جدی داشت در عملیات موسوم به “کوره موش”، به عنوان “فرمانده محور”، به هدایت نیروها مشغول شد؛ ساعتی پس از شروع عملیات، بشدت از ناحیه پا زخمی می‌گردد، ولی با صلابت و استواری، با پای مجروح، تا پایان عملیات در جبهه ماند و رزمندگان اسلام را هدایت و رهبری کرد. او ماه‌ها در محور غرب، با فداکاری و توانمندی، با “مسؤولیت محور” فعالیت‌های زیادی را انجام داد و قابلیت‌های فراوانی از خود به نمایش گذاشت. پس از چندین ماه تلاش و مجاهدت در غرب، راهی جبهه‌های جنوب شد. در عملیات “فتح‌المبین”، “بیت‌المقدس” و “رمضان” حضور یافته و به عنوان “فرمانده، درخشش و جلوه‌ای بارز از خود نشان می‌دهد.
جعفر، در عملیات “والفجر مقدماتی”، به عنوان فرمانده “گردان یاسر” از تیپ حبیب لشکر 27 محمد رسول‌الله(صلی علیه و آله) وارد عمل شد و حماسه آفرید و به خاطر ابراز رشادت و توان بالای نظامی‌خود، به عنوان فرمانده “تیپ حبیب بن مظاهر” برگزیده شد. در عملیات خیبر، به عنوان مسؤولیت فرمانده تیپ، حضوری تعیین کننده یافت و نیروهای تحت امرش را با کارآمدی و توانمندی هدایت کرد. محمدی، در عملیات “کربلای یک “و آزادسازی “مهران” ، به عنوان مسؤول محور، فعالانه شرکت کرد و همراه 2 تن از همرزمانش، جزو اولین نیروها، پیروزمندانه وارد شهر مهران شدند. و به پاکسازی شهر پرداختند. یکی از همرزمانش می‌گوید: به اتفاق محمدی در مدخل شهر مهران بودیم که چند نفر از خبرنگاران غربی سر راهمان سبز شدند و خواستند با ما مصاحبه کنند. وقتی دیدند اسلحه دستمان نیست، یکی از آنها با تعجب گفت: “ما می‌خواهیم از شما فیلم‌برداری کنیم و بگوییم که رزمندگان اسلام پیروزمندانه وارد شهر مهران شده‌اند؛ اما شما که سلاح ندارید. پس اقلأ فری یک اسلحه دستتان بگیرید که گزارش ما واقعی جلوه کند”. محمدی گفت: “ما همین طور می‌جنگیم، می‌خواهی فیلم بگیر، می‌خواهی نگیر. محمدی، پس از پایان عملیات “کربلای یک” به لشکر 10 سیدالشهدا(علیه السلام) منتقل شد و با پذیرش مسؤولیت‌های مختلف و به عنوان فرماندهی لایق و کار آمد و با سعه صدر و شکیبایی انجام وظیفه می‌کند. او به هر جبهه که قدم می‌گذاشت، جنبش و تحرک خاصی در آن جا پدید می‌آورد و خواب راحت را از چشم نیروهای عراقی ربود. محمدی مدتی نیز در تیپ “فرات” – که در واقع تیپ دریایی لشکر 10 بود – فعالیت کرد. او در عملیات “والفجر هشت” و کربلای پنج نیز خوش درخشید. او فردی مؤمن، اهل تقوا و پاکدامن بود. به کمتر حرف می‌زد و بیشتر عمل می‌کرد. چهره‌ای محبوب، موقر و با طمأنینه داشت. متواضع و فروتن بود. در امور شخصی و فعالیت‌های جمعی، نظم‌پذیر و بانظباط بود. از عنوان و نام گریزان بود و از ریب و ریا و ریاست‌طلبی پرهیز کرد. از این رو، همه دوستش داشتند و او بر قلب‌ها حکومت می‌کرد. با قرآن انسی دیرینه داشت. نمازش را اول وقت و اغلب به جماعت می‌خواند. به ائمه اطهار(علیهم السلام)، به ویژه به امام حسین(علیه السلام) عشق و ارادت می‌ورزید. عاشق امام خمینی(س) بود و از سر ارادت به معظم‌له مهر می‌ورزید. سعی و تلاش می‌کرد که تمام کارهایش را برای رضای خدا انجام دهد؛ از این رو حتی خانواده او پیش از شهادتش، از مسؤولیت‌هایش خبر نداشتند. رسیدگی به مشکلات بستگان و دوستان، دریغ نمی کرد. در جبهه نیز همواره در صدد رفع مشکلات رزمندگان برمی‌آمد. برای سرکشی به خانواده شهدا و رفع مشکلات آنان، اهتمام می‌ورزید. او مبارزی شجاع و پر شهامت، جهادگری صادق، خدمتگزاری عاشق و در عین حال مظلوم بود. از دنیا وارسته و به حق وابسته بود. به زخارف دنیایی اعتنایی نداشت. شهادت در نزد او، شیرین‌تر از عسل بود. به صله رحم سخت پایبند بود و هر وقت پشت جبهه می‌آمد، به همه بستگان و آشنایان سرکشی می‌کرد. او در برابر مشکلات، فردی صبور و پایدار بود و هرگز از سختی‌ها هراسی به دل راه نمی‌داد. شهید جعفر محمدی، پس از سال‌ها کوشش و مجاهدت در جبهه‌ها گوناگون، در عملیات کربلای 8، فروردین ماه 1366، در شلمچه، هنگام گرفتن وضوی عشق، بر اثر اصابت گلوله بر سرش، به فوز عظمای شهادت نایل شد. او با فرقی شکافته و چهره‌ای خضاب شده از خون، به دیدار معبود شتافت. @shohadayemalayer
شهدای ملایر
جعفر، در عملیات “والفجر مقدماتی”، به عنوان فرمانده “گردان یاسر” از تیپ حبیب لشکر 27 محمد رسول‌الله(ص
فرماندهان لشکر 10 سیدالشهدا(ع) و حاج علی فضلی،فرمانده وقت لشکر10 سیدالشهدا در دوران دفاع مقدس.نکته قابل توجه تصویر، این است که از 14 نفر رزمنده و فرمانده‌ حاضر در عکس، 10 نفر به شهادت رسیده‌اند و از این 10 رزمنده، 6 نفر (داوود آجرلو، کسائیان،حیدری،کیانپور،میررضی،عراقی) در عملیات کربلای‌5 به مقام شهادت رسیده‌اند.@shohadayemalayer
شهدای ملایر
فرماندهان لشکر 10 سیدالشهدا(ع) و حاج علی فضلی،فرمانده وقت لشکر10 سیدالشهدا در دوران دفاع مقدس.نکته ق
فرماندهان لشکر10 سیدالشهدا(ع) ردیف ایستاده از راست: نفر اول- شهید داوود آجرلو، فرمانده گردان علی اصغر (ع). نفر سوم- شهیداحمد آجرلو، جانشین تیپ یکم ثارالله. نفر چهارم- شهید ابراهیم کسائیان، فرمانده محور لشکر. نفر پنجم- شهید داوودحیدری، فرمانده گردان زهیر (ع). نفر ششم- شهید علی رضا کیانپور، فرمانده اطلاعات و عملیات لشکر. نفر هفتم- شهید سید حسین میررضی، فرمانده عملیات لشکر. ردیف نشسته از راست: نفراول- شهید احمدرضا شاه نظر عراقی، فرمانده اطلاعات و عملیات لشکر. نفر سوم- شهید رضا عبدی، فرمانده گردان قمربنی هاشم(ع) نفر چهارم - شهید سید محمد زینال حسینی، فرمانده گردان تخریب. نفر هفتم- شهید جعفر ، فرمانده عملیات لشکر.@shohadayemalayer
هدایت شده از روشنا کهگیلویه و بویراحمد
#دلتنگے💔 حد و مرز ندارد جغرافیا سرش نمےشود در اوج هم ڪہ باشے دلٺ💔 تو را زمین مےزند! و چہ زمینے بهتر از #مزار #شـ‌هـید🕊 #باز_پنجشنبہ‌‌و🌷 #یاد_‌شهدا_باصلواٺ🌷 💟اڪنـــون ݕه ݦا مـــڶځق ۺۅيڋ⇩⇩⇩ •┈┈••✾•🍃💐🍃•✾••┈┈• http://eitaa.com/joinchat/1976500229Cd3d2ed8c21 •┈┈••✾•🍃💐🍃•✾••┈┈• 🌸🌺
بسم الله الرحمن الرحیم مهر ماه سال ۶۵ دزفول پادگان شهید مدنی مقر گردان تخریب لشگر انصارالحسین علیه السلام همدان هوا حسابی گرم بود و کلافه بودم نگاهی به جوراب سوراخ و پاره کردم که هم انگشتام یکی درمیون زده بود بیرون و پاشنه ی پامم معلوم بود تصمیمم جدی شد و رفتم برا گرفتن جوراب یادم اومد مسئول تدارکات تخریب خیلی مقرراتیه و باید براش از فرمانده نامه ببرم رفتم دم چادر فرماندهی حاج مرتضی نادر محمدی معاون گردان تخریب بود یه آدم فوق العاده ساکت مومن شجاع و باحال اهل ملایر بود میشه گردنش رو کج نگه میداشت سلام کردم سلام علیک سلام چی میخوای مصطفی شلوغکار؟ حاج مرتضی جورابم پاره شده میشه نامه بدین برا تدارکات؟ یه تیکه کاغذ داری؟ نه والا کاغدم کجا بود؟ کف دستت رو ببینم کف دست چپم رو بردم جلو و حاج مرتضی متن زیر رو نوشت بسمه تعالی برادر ان وانتومی ( شمالی بود و تلفظ اسمش برامون با خنده همراه بود) لطفا یک جفت جوراب تحویل حامل نامه دهید با تشکر مرتضی نادرمحمدی سریع رفتم در چادر تدارکات صدا کردم برادر ان و انتومی نامه دارم چند لحظه بعد از پشت پتویی که وسط چادر وصل کرده بود و چادرش دوقسمت شده بود با موهای ژولیده و تقریبا عصبانی اومد جلو چی میخوای با خنده ی زیر لب دستم رو بردم جلو و نامه رو نشونش دادم کف دستمو و خوند و گفت وایستا تا بیام منم خوشحال اومدم که برم دوباره صدام کرد گفتم چیه گفت کف دستت رو ببینم دستمو بردم جلو کف دستمو گرفت شصت دست خودشو با اب دهنش خیس کرد و نوشته های کف دست منو پاک کرد خندید و گفت دیگه نمیتونی دوباره بیای و جوراب اضافه بگیری@shohadayemalayer
قطعه ۲۶, [۱۰.۰۵.۱۸ ۰۵:۳۸] ح‌سین ق‌دیانی: رهبرم! الا ای نور! به خورشید در آسمان می‌ماند بصیرت شما در زمین و مثل ماه در شب نورافشانی می‌کند رهبری حکیمانه‌ی‌تان چه محکم ایستاده‌ای پای انقلاب محکم می‌ایستیم پای شما هیهات! هیچ توافقی ناموس ما نیست ناموس ما شهریاری است که شهید شد اما نمرد که مظلوم شد اما نمرد که قلب دستاوردش با کوهی از سیمان پر شد اما نمرد مشکل آمریکا ترامپ و اوباما با همه‌ی اراک است نه فقط راکتور هسته‌ای با همه‌ی ملت است نه فقط شهریاری با همه‌ی خمین است نه فقط خمینی با همه‌ی خامنه است نه فقط خامنه‌ای و من امشب در نورآباد لرستانم سلسله و دلفان پای کوه‌های بلند دشت‌های عریض در مجاورت خون شهید نهاوند خرم‌آباد بروجرد هی مستر ترامپ! گاوچران اعظم! نماد اتم لیبرال‌دموکراسی! نماینده‌ی غرب! در مصاف با شیطان رهبر ما تنها نیست سینه‌ی زاگرس سپر مدافع ولی امر است و تو با تمام لرها طرفی با تمام ترک‌ها با تمام ترکمن‌ها با تمام بختیاری‌ها با تمام عرب‌ها و فارس‌ها، بلوچ‌ها، کردها، شمالی‌ها، لک‌ها، مشهدی‌ها با تمام قدم‌های صیاد با تمام قلم‌های آوینی با تمام نقاشی‌های استاد فرشچیان با تمام سلول‌های مغز پروفسور سمیعی و در یک کلام با تمام ملت ایران هیأت دولت ما دست‌گاه ذلت‌ناپذیر اباعبدالله است نه فقط ۵ تا وزیر بعلاوه‌ی یک رئیس‌جمهور و تو پول خرید یک تار از موهای حاج‌قاسم را هم نداری! ممنون اگر عوضی نگیری ما را با بشکه‌های آل سعود نه! سیدحسن نصرالله خیلی گران است! و حزب‌الله خیلی گران است! و ملت ایران خیلی گران است! سرمایه‌های تو پیش طفل یمنی و عروسک فلسطینی رسما و علنا هیچ است! پس بِبَر! بیش‌تر ببر آبروی شیطان را و ناخواسته مهیاتر کن دنیا را برای ظهور دوباره‌ی محمد تو هم یکی مثل فرعون اما رهبر ما مؤمن به خدای موسی آخرِ این جنگ را ما می‌بریم و آینده از آنِ ما خواهد شد بیش‌تر از بهمن ۵۷ بیش‌تر از سوم خرداد بیش‌تر از امروز آری! امروز که حتی حسن روحانی هم فهمید نمی‌توان به ابلیس اعتماد کرد حالا مردم آمریکا خوب می‌فهمند چرا ما می‌گوییم «مرگ بر آمریکا» مرگ بر آمریکا یک شعار نیست یک حقیقت محض است و اگر قرار بود ما از سران کاخ سفید بترسیم آن زمان شایسته‌تر بود که عقل داشتند رؤسای‌جمهور آمریکا اقلا کمی! فکر می‌کنم خدا تو را در تحریم عقل آفرید آقای ترامپ! بدجور خارج شده‌ای از عقل و مدام می‌خواهی مچ البرز را بخوابانی! و بر زمین بزنی سبلان را! ولی من از خدای شن‌های طبس سند مستند دارم و امامی به نام خامنه‌ای که چون «ماه» است تبحر دارد در مصاف با ظلمات فقط همین صلوات! @ghete26 https://www.instagram.com/p/Bik1L5egWNO/ @shohadayemalayer
سلام برشهدا آن مهدے باوران و یاوران ڪہ"لبیڪ"گفتند بہ نائب المهدے و مهدے نیز ادرڪنے شان راخریدارشد اے ڪاش ادرڪنےِ ماجاماندگان بالبیڪِ شهدا اجابت گردد http://eitaa.com/asheghaneshahadat صبحتون شهدایی، دوستان شهدا
شهیدذبیح الله پدر : مومن علی تولد ۱/۸/۱۳۳۱: ملایر. (صادره روستای رودباری نهاوند).متاهل.شهادت۶/۱۰/۱۳۶۵ کربلای 4.شلمچه.مزار:بهشت سادات قطعه : ۱ ردیف : ۱ شماره : ۱۵ @shohadayemalayer
شهدای ملایر
شهیدذبیح الله #سلگی پدر : مومن علی تولد ۱/۸/۱۳۳۱: ملایر. (صادره روستای رودباری نهاوند).متاهل.شهادت۶/
شهيد ذبيح اله فرزند مؤمن علي به سال 1331 در ملایر (صادره روستای رودباری نهاوند).ديده به جهان گشود .وي دوران تحصيلي خود يعني دوره ابتدايي را در همان روستا به پايان رسانيد . وي همان طور كه مشغول تحصيل بود در كارهاي كشاورزي ،دامداري و نجاري كه شغل پدرش بود كمك مي كرد . شهيد ذبيح الله در تاريخ 2/01/53 تصميم به ازدواج نمود و حاصل و ثمره اين زندگي مشترك چهار فرزند مي باشد . ايشان فعاليت هاي سياسي خود را بر عليه رژيم منحوس پهلوي در جهت رشد و شكوفايي فكري طبقات ستمديده مردم عملاْ آغاز كرد يعني زماني كه در روستا زندگي مي كردند . اوايل انقلاب يعني سال 57 هر كسي به طريقي براي شكوفايي انقلاب كوشش مي نمود و شهيد هم در همين سال ها بود كه به علت پخش اعلاميه هاي حضرت امام هميشه تحت تعقيب ساواك بود . ايشان به علت علاقه اي كه به سپاه داشت به عضويت سپاه پاسداران در آمد . مسئوليت ايشان در اين لباس و نهاد مقدس سنگين و سنگين تر شد تا اين كه مسئله كردستان به وقوع پيوست و اين شهيد نتوانست خود را از اين امر مهم دور كند بنابراين به كردستان اعزام شد و در همين زمان بود كه جنگ تحميلي عراق عليه ايران اسلامي شروع شد . به مدت يك ماه شهيد در كردستان اقامت نمود و با دشمنان انقلاب و اسلام مبارزه كرد و بعد از مدتي كه برگشت دوباره به مدت دوباره جبهه اعزام شد و درآزادي خرمشهر شركت نمود . بعد از مدتي كه از جبهه برگشت دوباره به مدت 6 ماه جهت بازسازي شوش به آنجا اعزام شد و بعد از بازسازي آن بعد از مدتي كه از جبهه بازگشت براي بار آخر با اصرار زياد كه داشت به سوي جبهه شتافت و مدت ده روز بود كه به جبهه رفته بود كه در عمليات كربلاي 4 شركت نمود و رشادت ها و حماسه هاي فراواني از خود نشان داد و پس از آن به ديدار معشوق شتافت @shohadayemalayer
شهدای ملایر
شهيد ذبيح اله #سلگي فرزند مؤمن علي به سال 1331 در ملایر (صادره روستای رودباری نهاوند).ديده به جهان گ
شهیدذبیح الله پدر : مومن علی تولد ۱/۸/۱۳۳۱: ملایر. (صادره روستای رودباری نهاوند).متاهل.شهادت4/10/1365کربلای 4..مزار:بهشت سادات قطعه : ۱ ردیف : ۱ شماره : ۱۵ @shohadayemalayer