eitaa logo
شهدای ملایر
360 دنبال‌کننده
5هزار عکس
454 ویدیو
49 فایل
عکس، زندگینامه، خاطرات و وصیت نامه شهدای ملایر🍃🌷🍃 ارتباط با ما و ارسال عکس و خاطرات و وصیت نامه و ......به کانال شهدای ملایر 🍃🌷🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید حسین #سلامی @shohadayemalayer
شهید حسین #سلامی و مهدی مسیبی 1362 @shohadayemalayer
شهدای ملایر
شهید حسین #سلامی @shohadayemalayer
خدایاستاره ها که رفتند، خورشیدرانگه دار.به یادشهیدحسین .‌‌‌ به راستی که ستاره ای هستی درراه شیری به جاودانگی رسیدن .برای ازتونوشتن شناختن می خواهد .برای شناختنت می خوانم خاطرات مردی ازجنس خودت را،شهید احمدرضااحدی، برای شناختنت می پرسم ازآنکس که هم قدمت بود وهمراهت همان رفیقی که رفیقش شدی زمانی که غربت رااحساس می کرد. دیرزمانیست ازروزگارشماشنیدن رویای شیرین زندگی ام شده است .به راستی که ستاره ای شدی برای رسیدن به اهل آسمانیان آن روز که آموزگاربرگی از درس زندگیت رابه من آموخت .میمک نقطه رهایی ات شد برای توکه خوب پرواز راآموخته بودی .دلم پروازمی خواهد هرچند که بال وپرمان سنگین وزمین گیرشده است .بال وپرم باش که نفسم بدجور گرفته است. می گویندراه آسمان راشما بهترمی شناسید ای راهنما ،برای گمشدگان جایی دارید؟؟ @shohadayemalayer
: سال 61 با خاطره آموزش نظامی در پادگان قدس و قهرمان همدان و عملیات رمضان و مفقود الاثر شدن محمد و عملیات محرم در آبان ماه که در آن حسین در مندلی مفقود شده بود گذشته بود و احمد رضا هم که در ابتدای سال پایش کمی می لنگید بهتر شده بود . اکثر اوقاتمان در انجمن و اتحادیه می گذشت و اگر فرصتی دست می داد زنگهای تفریح با احمد رضا در حیاط مدرسه دوری می زدیم و خاطرات محمد روستایی و آخرین دیدارها را برای هم می گفتیم .احمد رضا اورا آخرین بار شب حمله دیده بود و من آخرین بار او را چند روز قبلترش در پادگان قدس همدان. عید 62 با همه غمهایش برای ما گذشته بود و بعد از سیزده که به دبیرستان آمدیم جای خالی جمشید هم برایمان بیشتر پیدا شد . جمشید ششم فروردین در جوانرود به شهادت رسیده بود. همو که پیش نماز مدرسه مان بود .شبی او را در خواب دیدم که بهم می گفت چرا به خانه ما نمی آیید؟ و فردایش که در حیاط مدرسه آن را برای احمد رضا تعریف کردم، اشک در چشمان احمد رضا نشست و دوباره دلمان هوایی شد و با هم تصمیم به اعزام گرفتیم .سعید و محمد هم که خبر شدند گفتند ما هم می اییم و این شد که ثبت نام کردیم و تا به خود آمدیم دراعزام نیروی همدان بودیم که داخل سپاه همدان بود یک شب را آنجا ماندیم و با بعضی بچه ها مثل حسین انجا اشنا شدیم، لحن خودمانی و حرکات سریعش در راه رفتن و موهای بلند و پیراهن مانتیگول زردی که پوشیده بود توجهمان را جلب کرده بود .برای نماز جماعت روحانی تازه واردی رسید و پشت سرش اقتدا کردیم و وسط نماز فهمیدیم که ا ز روحانیون اهل سنت است و بالاخره با کم و زیاد کردن ترکیب نمازمان خودمان را به او رساندیم. همدان هنوز در 25 فروردین کمی سرد بود و احمد رضا زیرپیراهن کرمی رنگش بلوز بافتنی پوشیده بود و کلاه بافتنی سبزی سرش بود.بقیه هم همینطور، اما من هنوز پیراهن مشکی که برای جمشید پوشیده بودم تنم بود، با اورکت چار جیب کره ای که تابستان سال 60 از در آمد دستفروشی خودم خریده بودم با احمد رضا و سعید گشتی در محوطه سپاه زدیم و حتی به اتاقهای اداری و آشپزخانه هم سرک کشیدیم . سراغ بعضی از بچه های سپاه همدان را که از دوره آموزش می شناختیم،گرفتیم. با فرمانده گردانمان هم آنجا آشنا شدیم: عبدالله . @shohadayemalayer
تصاویری از آلبوم عکسهای شهید حسین 👇
شهید حسین @shohadayemalayer
اطلاعیه شهادت شهید حسین @shohadayemalayer
اطلاعیه سالگرد شهادت شهید حسین @shohadayemalayer
شهید حسین @shohadayemalayer