هدایت شده از 『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
هرچه کردم
که نفهمد شده ام عاشق او
عاقبت
شعر و غزل
دست دلم را رو کرد...💞
✨
#غواص_شهید_رضاساکی❤️
شهادت:عملیات #کربلای۴
@Karbala_1365
شهيد محمدقربان #محمود كماسايي تاريخ تولد: 1 بهمن 1315
محل تولد: كماسا/ ملاير
تحصيلات:
ابتدايي / مكتب / كماسا
وضع تاهل: متأهل
تعداد فرزندان :
8 فرزند (7 دختر و 1 پسر )
تاريخ آغاز همكاري با شركت ملي نفت ايران:
16 شهريور 1344
تاريخ شهادت: 10 تير 1365
محل شهادت: مهران
علت شهادت:
اصابت تركش خمپاره و تير
@shohadayemalayer
شهدای ملایر
شهيد محمدقربان #محمود كماسايي تاريخ تولد: 1 بهمن 1315 محل تولد: كماسا/ ملاير تحصيلات: ابتدايي / مك
شهيد محمدقربان محمود كماسايي
همواره در پي كسب روزي حلال...
معصومه محمود كماسايي دربارهي پدر شهيدش ميگويد:
«به ياد ميآورم در راهپيماييهايي كه براي مبارزه با رژيم شاهنشاهي به راه ميافتاد، ما را هم همراه خود ميبرد».
و اضافه ميكند: «صداي قرآن پدر هنوز هم در گوشم نجوا دارد. او با وجود با تقوايش و ارداتي كه به اطرافيان داشت خاطرات شيريني را براي همه به يادگار گذاشت».
به گفتهي فرزند شهيد، وي به حلال و حرام بودن مال بسيار اهميت ميداد و همواره در پي كسب روزي حلال حداكثر تلاشش را بهكار ميبست.
گفتني است كه تنها فرزند پسر شهيد نيز در جبهههاي نبرد حق عليه باطل به شهادت رسيده است. @shohadayemalayer
هدایت شده از یا حسین
🍃
بسم رب الشهداءوالصدیقین
🍃با سلام و عرض ادب خدمت همه خانواده معظم شهداء؛ رزمندگان ورهروان شهدا عزیزشهرستان ملایر
⭐️شهادت یعنی وارد شدن در حریم خلوت الهی⭐️
قرائت زیارت عاشورا و دیدار با خانواده معظم شهیدداود بیات
زمان:
چهارشنبه ۱۵ ابانماه/۱۳۹۸
ساعت ۱۵/۳۰ (۳/۳۰ عصر)
مکان:
ده متری شهید طاهر نیا (ده متری امیر کبیر) بعداز نانوایی کوچه شهید اقاربیع
✨لطفا دوستان اطلاع رسانی فرمایند
✨شرکت در این مراسم برای عموم ( خواهروبرادر ) ازاداست
#هیئت رزمندگان اسلام شهرستان ملایر
#رهروان شهدا
شهدای ملایر
شهید مجید #اکبری @shohadayemalayer
زندگی نامه"
«روحانی شهيد: مجيد اكبري »
«شهدا در قهقهة مستانهشان عند ربهم يرزقونند»
بيست و چهارم آذر ماه 1343 در شهرستان «ملاير» به دنيا آمد. پس از گذراندن دروس كلاسيك تا حد فوق ديپلم به دانشگاه امام صادق - عليهالسلام- قم رفت و در رشتة الهيات مشغول به تحصيل شد. انساني بسيار وارسته، دلسوز و باهوش بود و در كنار درس به عنوان يكي از اعضاء فعال پايگاههاي مساجد، با برنامهريزي و سازماندهي دقيق، آنها را هدايت و حمايت ميكرد و كارها را با موفقيت به انجام ميرساند. صداقت در چهرة جذاب و چشمان درخشانش موج ميزد به همين خاطر همة افرادي كه با وي كار ميكردند و يا آشنا ميشدند، در همان برخورد اوليه، شيفتة خونگرمي و حسن خلق او ميگرديدند. او داراي صوت دلنشيني بود كه در مراسم سوگواري ائمه اطهار - عليهمالسلام- با مداحي خود به معنويت مجلس شكوهي عظيم ميبخشيد. با شروع جنگ تحميلي، ديگر از آن خودش نبود. از سال 1360 به طور منظم بيشتر در جبههها بود. بارها و بارها مجروح شد و در بيمارستانهاي شيراز و همدان بستري شد. با آغاز عملياتي جديد، شور عشق در دلش غوغا كرد و ديگر هرگز در خانه قرار نميگرفت. آن شب دعاي كميل بود. هميشه در انتظار شبهاي جمعه و خواندن دعاي كميل لحظهشماري ميكرد. آن شب دعا را با صداي زيبايش ميخواند و با سوز و گدازي غمگين، سنگ دلها را آب ميكرد. بچهها سر به زانو گرفته بودند و بعضي سر به سجده نهاده بودند و اشك ميريختند. آن شب دعا را خيلي طول داد. صدايش ميلرزيد و گريه ميكرد. نميدانم چگونه ميشود آن شب را توصيف كرد؟ تيغ آه را در غلاف شب رها كرده بود و چون ابر بهاري ميگريست. زيبا ميخواند و روح را از همة كدورتها ميتكانيد. در واپسين لحظه نگاهش را بر ديوارة گنبدي زرين و پرچمي سرخ ميماليد و در هلهلة مسلسل، نسل فردا را در استحكامي آهنين و استقلالي با عزت بشارت ميداد. اشكهايش در التهابي جاري، بر گونههايش ميلغزيد و بر شاخسار مژگان بلندش شكوفه ميبست. چه ارادت نابي به زهراي مرضيه -سلاماللهعليها- داشت! چون آن شب بيشتر از هميشه او را صدا ميزد و با او سخن ميگفت. فرداي همان شب او به عنوان «فرماندة گروه ويژه» جهت شناسايي موقعيت دشمن اعزام شد و در اثر انفجار مين، ذكر «يازهرا» بر لب در دوازدهم اسفند 1365 در عمليات «كربلاي پنج» در منطقة شلمچه سيمرغ جانش در آسمانها به پرواز در آمد.
«ستارة نام و يادش در آسمان پاكي درخشانتر @shohadayemalayer
شهدای ملایر
شهید علی #قشلاقی @shohadayemalayer
زندگی نامه"
طلبه شهید علي قشلاقي (محمدی مبارز)
دراولین روز از خرداد ماه سال1343 در روستاي ورکش شهرستان ملایر استان همدان و در خانواده ای مقید و مذهبی دیده به جهان گشود. پدرش محمد قشلاقی پدر دلسوز، زحمت کش و مهربان بود و به کار کشاورزی می پرداخت. اودر آغوش خانواده ای مهربان و ازنظرمالي متوسط رفته رفته بزرگ شد. تااينكه تصمیم به تحصیل علم گرفت ، بنابر این راهی مدرسه ابتدایی در روستای خودشان شد وشروع بدرس خواندن كرد0شهيد درس خود راتاكلاس پنجم ابتدائي ادامه داد و بعد این مدت تصمیم گرفت بصورت آزاد درس بخواند.
وبعد از مدتی تحصیل در دوره جدیده او را سیراب نکرد و تصمیم گرفت جهت ادامه تحصیل وارد حوزه علمیه شود، به قم عزیمت نمود ومدت 7 سال به تحصیل این علوم مقدسه اشتغال داشتند. از قبل انقلاب فعالیت هایش را آغاز کرده بود ؛ طوری به فعالیت های انقلابی پرداخته بود که چندین مرتبه بار از طرف مأمورين قصد دستگيری ایشان را كردند ولي موفق به این کار نشدند. او دراکثر فعاليتهای انقلابی و ضد رژیم شرکت داشت .تا اینکه انقلاب اسلامی ایران به پيروزي رسيد این دوره نیز نشانگر جسارت ها و دلاوری های او بود مدتی بعد که هنگامه جنگ تحمیلی عراق علیه کشور ایران آغاز شد احساس وظیفه کرد و تصمیم گرفت تحصیل را رها کرده و به یاری رزمندگان اسلام شتافت .
او از طریق بسیج قم و با مسئولیت رزمی تبلیغی شروع به فعالیت کرد و سه مرتبه به مناطق جنگی اعزام شد که این تعداد اعزام در کل به مدت چهار ماه به طول انجامید. پیوسته رشادت هایش ادامه داشت و به خدمت اسلام و مسلمین در جبهه جهاد می پرداخت تا اینکه عاقبت درآخرین اعزامش که در بیست و هفتم تیر ماه سال 1361 انجام شد در عملیات رمضان و در منطقه پاسگاه زید که با رمز یا علی بن ابی طالب آغاز شده بود شرکت نموده و در هفتم مرداد ماه سال 1361 در همان منطقه به فیض عظیم شهادت نائل آمد ولی پیکر پاک ایشان مفقود ماند و تا مدت ها خانواده ایشان چشم به راه فرزند دلبندشان چشم به جاده دوختند تا اینکه عاقبت پس از 13 سال انتظار پیکر پاک این شهید بزرگوار به آغوش خانواده بزرگوارشان بازگشت و بعد از تشییع باشکوه مردم شهید پرور قم در در گلزار شهدای این شهر و در جوار یاران دیرینش به خاک سپرده شد. @shohadayemalayer
شهدای ملایر
شهید علی #قشلاقی @shohadayemalayer
خاطره"
چون من باعلی فاصله سنی کمی داشتم باهم خیلی صمیمی بودیم . شوهرم برای تبلیغ به شهر های مختلف می رفت این بار قرار شد من هم با او بروم . علی گفت اگر تو بروی من هم می روم جبهه و دیگر برنمی گردم من باور نمی کردم وقتی به علی گفتم که شوهرم زنگ زده که بیاید دنبالم گفت باشه خودت خواستی .ما رفتیم اراک بعد از 4یا5 روز خواب دیدم که علی رفته به جبهه .خواب دیدم که در بیابان هستم واز یک سنگر صدای قران می اید چمن علی بسیار زیبا قران می خواند وچند جزء هم حفظ بود در خواب صدای علی را می شنیدم که سوره تکویر می خواند گفتم مرا ببرید نزد این صدا ، گفتند که فقط این صدایش هست و خودش شهید شده و یکدفعه او را از پشت سر دیدم که اسلحه بدست افتاده روی سنگر و یک مار خیلی بزرگ اسلحه را از دست او می کشد.من امدم قم و دیگر نرفتم اراک ، برادرم حدود 13 سال مفقود الاثر بود برای پیدا کردن جنازه اش خیلی در تلاطم بودم همیشه می گفنم خدایا در خواب به من بگوکه علی کجاست . شوهرم حتی تا خاک بصره هم برای پیدا کردن علی رفت اما اثری پیدا نکرد تا اینکه یک شب در خواب دیدم که رفتم به خاک بصره . خاک خیلی نرم بود ووقتی راه می رفتم در ان فرو می رفتم داشتم دنبال علی می گشتم تنهای تنها بودم.همین طور که داشتم می گشتم دیدم که یک گرد بادی از دور می اید.بعد یک خانمی از همان دور صدا زد همان جا بنشن و خاک را کنار بزن ، برادرت همانجاست .خاک را کنار زدم و یک انگشت پیدا کردم بعد باد یک گونی به طرف من اورد خاک را درون گونی جمع کردم و انگشت راهم درون ان گذاشتم هنوز به خانه مادرم نرسیده بودم که یک نفر به من گفت با این انگشت روی دیوار بنویس : (خواهرم حجاب تو سنگر است )وقتی انگشت علی را در اوردم که این جمله رابنویسم خون از انگشت می چکید .همان روز علی را اوردند ،همان طور که در خواب دیده بودم ، یک مشت استخوان .....
علی در خانه یک کبوتر داشت ، روزی که خبر شهادتش را اوردند کبوتر هم پر کشید و رفت.@shohadayemalayer
به نقل از خواهرشهيد علی قشلاقی
شهدای ملایر
شهید علی #قشلاقی @shohadayemalayer
وصیت نامه"
بسم الله الرحمن الرحیم.
حضورمحترم پدرومادرعزيزم سلام مي رسانم چون وظيفه شرعي من بود كه وصيت نامه خودرابراي شما بفرستم بنابراين اقدام به نوشتن وصيت نامه مختصري كردم:
من علي قشلاقي پسر محمد قشلاقي چون وظيفه شرعي خودراكه اطاعت ازاوامر رهبري وفرامين اوبودكه هرفردي بايد ازدين واسلام كه درخطر است دفاع كنددانسته وبه جبهه آمدم كه تاآنجائي كه درتوان دارم به دفاع ازناموس وتماميت ارضي كشور خود بپردازم0
ماآماده حمله اي مي شويم كه اين حمله اي است كه به ياري خداوند وبه كمك رزمندگان وبه فرماندهي بقيه الله الاعظم وفرامين گهربار نائبش امام خميني صورت مي گيرد ومشتي است كوبنده وآتشين بردهان صداميان واربابانش آمريكا وشوروي تجاوزگرباميد آن روزي كه پرچم پرقدرت لااله الاالله درسطح كره زمين استقرارپيداكند0 شهادت سعادت است تمام نشدني وماازشهادت باكي نداريم چون اگردراين ميدان كشته شويم به مقام والادست يافته وراه حسين(ع) رارفته ايم واگر زنده مانديم شاهد پيروزي بزرگي كه همان پيروزي مسلمين بركفاراست خواهيم بود0 اگر سعادتي بود ولياقت شهادت داشتيم مرادركنار شهيدان بخاك بسپاريدپدرومادرعزيز لحظه اي ازدعا غفلت نكنيد0 به عمه ام بگوئيد ناراحت نباشد چون من باپيام حسين زمان خميني عظيم ديگر نتوانستم طاقت بياورم وبراي انجام وظيفه خود داوطلبانه به جبهه آمده ام چون امام فرمود:چشم اميد من به شما جوانان است0 قدرامام رابدانيد0اي پدرومادرافسوس كه قدررهبرراندانستيم0 خواهرم تونيززينب زمان باش وهرچه هوس كردي بپرهيزودرراه خدا مبارزه كن0 والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته
خداوندا شهادتم را درراه اسلام وقرآن كه خاري درچشم دشمنان است واسلحه اي است بزرگ وآتشين برفرق دشمن بپذيراي مادرمهربان وعزيزم سلام مرا ازفرسنگها راه وازميان كوههاي سربه آسمان كشيده وازهواي سرد وباراني شهر شهيد پرور قصرشيرين ونفت شهر بپذيرواگر بدي يازشتي ازمن نسبت به توشده حلالم كن مبادا بعدازشهادتم براي من گريه كني چون باعث ناراحتي روح من وتقويت روحيه دشمنان مي شود0 اي مادر برروي پشت بام خانه مان پرچمهاي سبزرنگ سواركن وافتخاركن كه فرزندت درراه خدابه اين مقام رسيده است من مجددا" ازشما درخواست مي كنم كه اگر بعدازشهادتم همسايه ها زن ومرد براي تبريك گفتن به خانه ما آمدند نگذاري كه گريه كنندواگر تخلف ازحرف توكردند آنها راازخانه بيرون كن چون من نمرده ام وزنده ام واين رابدان اي مادردلسوزكه اگر شهيدشدم امام حسين(ع) رامي بينم واگر زنده ماندم به زيارت قبرشش گوشه اش نائل مي شوم من ازشما مي خواهم كه بعدازشهادت حتما" مرادرشيخان دفن كنيدوكتابهاي مرابه برادرم علي اصغر بدهيد تااستفاده كند0ملتي كه شهادت براي اوسعادت است پيروز است0 امام خميني اين راهي است كه بايد رفت وسفري است كه بايد پيمود’چه بهتر كه درحال خدمت به اسلام وملت شريف اسلامي شربت شهادت رانوشيدن وباسرافرازي به لقاءالله پيوستن واين همان است كه اولياء الله آرزوي آن را مي كردند وازخداي بزرگ درمناجات خود طلب مي كردند0 گواراباد شربت شهادت بشهداي انقلاب اسلامي بخصوص شهداي اخيرما0 اماتواي پدرارجمندم حلالم كن وبااستقامت وشكيبايي ازانقلاب اسلامي دفاع كن مبادا روحيه ات تضعيف شود مبادا گريه كني چون گريه توباعث ناراحتي من مي شود وهميشه به زيادشدن عمررهبر وپيروزي رزمندگان دعاكن0اي خواهران مهربانم شما نيز مقاوم باشيد وهمچون زينب استوار وخلل ناپذيرباشيد وازشهادت من ناراحت نباشيد بلكه خوشحال باشيد اي برادران بااستفامتم اين راهي كه من پيموده ام راه خداست بهترين راههاست دراين راه هميشه پوينده وكوشنده باشيدباصداي قشنگ ودلنوازتان برروي قبرم دعاوقرآن بخوانيد وسلام من رابرزمين نگذاريد تاانتقام خون شهداي جنگ وانقلاب راازدشمن بگيريد اي امت شهيد پرورايران درهركجا كه هستيد ازروحانيت دفاع كنيدازدولت جمهوري اسلامي پشتيباني بكنيدخون شهيدان راپايمال نكنيدازتوطئه هاي دشمن آگاه باشيدامام عزيز رهبرانقلاب راتنها نگذاريدبراي ظهور امام زمان(عج) دعاكنيدآستينهارابالابزنيدوازجنگ وشهادت درراه خدا نترسيدوبرامپرياليستهاي شرقي وغربي بشوريد. والسلام - علي قشلاقي @shohadayemalayer
شهدای ملایر
@shohadayemalayer
زندگی نامه"
«روحانی شهید: حسین اسکندری»
«ملایر»
علمای اسلام! مسجدها سنگر است (به ياد دكتر حسين اسكندري)
آن روزها اصلا نمی دانستم چه کرده و چه خوانده. اصلا در بند این نبودم که بدانم سال 60 پزشکی دانشگاه تهران قبول شده و به خاطر جبهه همه چیز را حتی درسش را به امان خدا رها کرده و رفته تا کنار بقیه بجنگد. دنبالش نبودم که بدانم بعد از جنگ لیسانس و فوق لیسانس مدیریت دولتی را از دانشگاه تهران گرفته و پشت بندش هم دکترای مدریت استراتژیکش را. اصلا برایم مهم نبود. دورا دور شنیده بودم رییس اداره فرهنگ ستاد مشترک سپاه شده ولی آن هم برایم مهم نبود. چه آنکه آدم ها با مسئولیت ها و لقب های دهان پر کن تر می شناختم که نماز پشت سرشان هم من را به شک می انداخت!این یکی فرق می کرد. حسین اسکندری را می گویم. همانی که گاهی قبل نامش حاج و دکتر و حجت الاسلام والمسلمین و بعد فوتش پیشوند شهید می چسبید اما خودش دربند این پسنودها و پیشنوندها نبود. من هر شب و اگر خانه بودم هر روز به عشق چند رکعت نماز با سر به طرف مسجد می دویدم. تنها من نبودم. اذان تمام نشده مسجد پر بود و از دختر و پسرهای جوانی که هر شب می آمدند و هر شبش جایی برای سوزن انداختن نبود. اولین باری که پشت سرش نماز خواندم سال 78 بود و به رکعت سوم نماز عشا رسیدم. یادم می آید سه سلام آخر نماز را همه نمازگزاران مسجد با هم بلند می خواندند و طنینش چنان در فضای مسجد دور می زد که من به گریه افتادم. حالی عجیبی بود. این سلام ها دل من را آب کرد. طوری که بعد از آن کار هر شبم بود که از بسم الله اول نماز تا سلام آخر همراه این جمع باشم.آنهایی که فقط یک بار آن صدای خوش نماز و آن هماهنگی جمع را درک کرده اند، می دانند که من چه می گویم. این نمازها طعم خوشمزه ای داشت که هیچ وقت دلم نمی خواست تمام شود. وقتی وارد مسجد می شدم هرم فرشته ها را حس می کردم. انگار هزاران بال بود و هزاران صدای تهیت و سلام. نمی دانم چه طور وصفش کنم.بعد نماز هم برای سخنرانی اصلا نیازی نداشت، گرو کشی کند تا مردم بنشینند و حرفش را گوش کنند. قرآن را تفسیر می کرد. از نهج البلاغه می گفت. شب های شنبه بحث سیاسی روز بود. همه می نشستند و تا آخر گوش می دادند. امکان نداشت حرفی بزند و به یکی دو کتاب اشاره نکند که تازگی خوانده بود .ما واقعا در مسجد می خندیدم. مطلب یاد می گرفتیم و همه اینها می ارزید که قید تلویزون و فیلم و همه چیز را بزنیم و حتی عیدها هم اولین حاضر مسجد باشیم... اما همه اینها مهر 1380 تمام شد. می گفتند سانحه رانندگی بوده. می گفتند 1 کامیون وسط اتوبان چنان ماشین را مچاله کرده که گوشت و استخوان و آهن یکی شده. بعضی ها هم می گفتند او را کشتند! شاید هم... حجت الاسلام و المسلمین دکتر حسین اسکندری مهر سال 80 از جمع ما آدم ها رفت اما هنوز هیچ نمازی به شیرنی نماز های پشت سرش نخوانده ام. حاج حسین رفت و مسجد انصار الحسین باز شد مثل یکی از مسجدهای تقریبا خلوت این شهر با میانگین سنی 50 به بالا و دختران و پسران جوانی که هستند اما انگشت شمار. پیشنماز 37 ساله مسجد ما رفت و حتی کسی مثل حضرت ثمری هم( اگر ثمری را نمی شناسید رجوع کنید به اطرافیان آقای رییس جمهور) نتوانست یک ذره جای او را پر کند. جذب جوان تر ها که هیچ فقط کاش اخلاق خوش تری بود و خبری از حرف های میخ دار نبود! تا در مسلک پیشنماز جدید مسجد صف نانی که زن و مرد پشت سر هم می ایستند منظره ای شنیع! و صاحب موبایلی که زنگ موبایلش وسط نماز بلند شده، بی شعور نباشد! @shohadayemalayer
شهدای ملایر
شهید ابوالقاسم #احدطجری @shohadayemalayer
زندگی نامه"
طلبه شهيد: ابوالقاسم احدطجری فرزند: عباسعلی
استان: همدان شهرستان: ملاير
تولد: 3/3/1351 طجرعلوی شهادت: 4/3/1367- چناره
شهید ابوالقاسم احد طجری فرزند عباسعلی در سوم خردادماه 1351 در خانواده ای متدین ومذهبی دیده به جهان گشود.پدرش کشاورز بود، دستان پینه بسته او نشان از زحمتی طاقت فرسا برای به بار نشستن دانه های گندم داشت.مادرش زنی ساده ومهربان وصفای اهل خانه وابسته به شمع وجود او بود.او با محبتی سبز بذر مهر اهل بیت (ع)را در دل فرزندانش کاشت وبا گریه بر حسین (ع) آن را آبیاری میکرد تا روزی شاهد شکوفایی آن باشد.در چنین خانواده ای زمیته رشد و تعالی محمد پیدا شد،او از کودکی فرا گرفت که دست از دامان اهل بیت (ع)برندارد.دوران کودکی را دامان پدری دلسوز ومادری مهربان گذراند ودر چنین خانواده ای زمینه رشد وتعالی ابوالقاسم پیدا شد و در حین درس خواندن همواره یارو مددکار پدر بود.او بعد از گذراندن دوران ابتدایی در مدرسه طجر علوی وارد مرحله بعد تحصیلی که دوره راهنمایی بود شد واین دوره را نیز با موفقیت هر چه تمامتر پشت سر گذاشت.
او از همان کودکی در نماز جماعت شرکت میکرد ومردم و خانواده را به تقوای الهی دعوت میکرد وبسیار خوش اخلاق بود وبرای پدرومادر احترام فراانی قائل میشد.
به مجالس اهل بیت (ع)علاقه خاصی داشت وتوصیه او به خواهران اسلامی این بود که حجاب اسلامی را رعایت کنند وبدانند که این توصیه حضرت زهرا(س)میباشد.
از آنجا که ازهمان کودکی به دروس حوزوی علاقه خاصی داشت و برادر ایشان نیز روحانی بودند به سمت حوزه علمیه همدان قدم نهاد و در حالی که فقط پانزده سال بیشتر نداشت شروع به خواندن دروس حوزوی کردو با پشتکار فراوان در حال خواندن دروس مقدماتی بود و تا گذراندن سطح مغنی پیشرفته بود اما چند صباحی از ماندنش در حوزه بیشتر نگذشته بود که از جانب کربلا ندایی الهی ،جانش را به شورو شیدایی وا داشت و آن ندای (هل من ناصر)پیر جماران بود که دعوت امام را لببیک گفت که رهروان کوی عشق را به بهشت رهنمون میکرد.
ابوالقاسم از این رو در بسیج ثبت نام کرد و پس از یک دوره آموزشی با کسب اجازه از پدر ومادردر بیست وهشتم فروردین 1367 به منطقه غرب جبهه خرمال رفت و در آنجا پس از سی وشش روز تلاش وکوشش و دفاع از حریم جمهوری اسلامی ایران وجنگ بر علیه باطل در چهارم خرداد 1367 در محور چناره خرمال به علت اصابت ترکش به آرزوی دیرینه اش که همان شهادت بود رسید وجسم مبارکش بعد از تشییع با شکوهی در قم به خاک سپرده شد.
«روحش شاد شاد و راهش پررهرو باد» @shohadayemalayer
شهدای ملایر
طلبه شهید علی #عظیمی @shohadayemalayer
زندگی نامه"
طلبه شهید علی عظیمی
فرزند رسول در تاریخ دوم اردیبهشت سال 1347 در شهر ملایر در خانواده ای مذهبی ومتدین دیده به جهان گشود.پدر او با کسب روزی حلال تلاش براین داشت که فرزند خودرا درراه اسلام تربیت نماید ومادرش اورا با قرآن آشنا ساخت تاروزی دررکاب امام زمان (عج)قرارگیرد. و قلم در دست گرفتيم تا زندگي شهيدي ديگر از حسينيان را بنگاريم؛ رادمردي از تبار نيكان و پاكان. خداوند این فرزند را به همراه خیلی از برکات به این خانواده عطا کرد . سر نوشت این کودک چنان بود که در نهایت می بایست با بهترین درجه معنوی و توفیق شهادت بسوی معبودش برود.
پدرش از اين که خداوند متعال پسري خوش سيما و سالم به او عطا کرده است خوشحال و شکرگذار و سپاس الهي را به جاي آورد سالهاي شيرين کودکي را همراه همسالانش درحال و هواي شهرش به سر آورد و در آغوش طبيعت زيباي زادگاهش قدم به سالهاي دبستان گذاشت.
اودوران کودکی اش را در روستا همراه با بازی های کودکانه همراه با دیگر هم سن وسالانش آغاز نمودوخانواده او از اینکه خداوند چنین گوهر ارزشمندی به آنها هدیه داده است شاکر بودند. دوران كودكي اش را با خوشي هاي كودكانه ميگذراند در حياط منزلشان پر بود از بچه هاي هم سن و سال و كوچك تر از خودش كه همبازی يان او بودند. سرگرمي هاي آن دوران دوچرخه سواري بود آن هم با دوچرخه يكي از بچه هاي همسايه ، در محله آنها تنها يك نفر دوچرخه داشت كه براي سوار شدن بر آن همه بايد نوبت ميگرفتن تا بتونن يك دور دوچرخه سواري كنند.
تفاوت های بسیاری با دیگر بچه ها داشت از وقت بازی هایش کم می کردوبه پدر کمک می کردعلاقه زیادی به قرآن پیدا نموده بود به بزرگتر ها احترام می گذاشت وهر وقت سالمندی ویا ناتوانی را می دید که احتیاج به کمک دارد به سمت او می دوید وبه او کمک می کرد.
پس از گذراندن دوران کودکی اش راهی مدرسه شدودر سن هفت سالگی دوران ابتدایی تحصیلات خودرادر مدرسه ابتدایی آغازنمودوتا پایان دوره ابتدایی با موفقیت وبا کسب نمرات عالی درس خواند. هوش واستعداد بالای او باعث شده بود تا مورد توجه معلمین ومسئولین مدرسه قرار گیردواخلاق خوب اوورفتارر مهربانش جای اورا در دل هم کلاسی هایش باز کرده بود. او با رشد فکری وجسمی که پیدا کرده بود وهر روزی که از عمر با برکتش می گذشت علاقه اش به قرآن وعلوم حوزوی بیشتر می شدوهمین علاقه ذاتی او باعث شده بوددر مراسمات عذاداری ودعا ها در مسجد شرکت نماید.
پس از گذراندن دوران ابتدایی وارد مدرسه راهنمایی شد ودر آن مدرسه ثبت نام نمود.دوران تحصیلات او مصادف بود با اوج تظاهرات وقیام مردم بر علیه رژیم ظالم شاهنشاهی . شناخت وفعالیت های او ازقیام کم بود ولی عاشق امام خمینی (ره)بود وهمراه با پدرش وبزرگترها به تظاهرات می پرداخت ودر جلسات ومراسمات در مسجد حضور می یافت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی او تحصیلات خودرا در دوره راهنمایی تا اتمام سیکل ادامه داد وتصمیم گرفت که ادامه راه تحصیلات را به خاطر شور وعلاقه اش در حوزه علمیه آغاز نمایدودر حوزه ثبت نام نمود.
او پس از پیروزی انقلاب به غیر از حوزه علمیه فعالیت های خودرا در بسیج آغاز نمود وبا تبلیغات وپاسداری از اهداف امام وآرمانهای انقلاب انجام وظیفه می نمود. پس از دست درازی دولت بعثی عراق وبا فرمان حضرت امام خمینی(ره)دست از تحصیلات بر داشت وراهی جبهه ها شد وبا عضویت بسیج اولین حضورش را در جبهه تجربه نمود. شب های تنهایی اش درمنطقه هنوز در یاد هم رزمانش که به یادگار مانده اند هنوز هست وصدای ناله های شبانه او در نماز های شب هایش گواه پاکی اورا می داد.
او درسال 1362 به عنوان بسیجی در منطقه چنگوله حضور یافت وپس از رشادتهای فراوان به اسارت نیروهای عراقی درآمدوپس از گذشت چندسال اسارت در بیست وهشتم آبان ماه سال 1369 به آغوش گرم خانواده بازگشت وپس از بازگشت مجددا در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در تهران مشغول به کار شد.
پس از پیروزی حق علیه باطل وشکست دشمنان انقلاب او فعالیت های خودرا درسپاه آغاز نمودوراه شهیدان را زنده نگهداشت پس از مدتی او درسال 1371باا دختری ازخانواده پاکان ونیکان ازدواج می کندوحاصل ازدواجشان فرزندانی صالح ای می شوند که قدم در جای پای شهیدان انقلاب اسلامی وهشت سال دفاع مقدس می گذارند.
سرانجام علی عظیمی پس از تحمل رنج ودردهای دوران اسارت که درزندانهای بعثیی عراق کشیده بوددر تاریخ شانزدهم آذر ماه سال 1380 در ملایرو در اثرضایعات ناشی از اسارت وجانبازی زمان جنگ به مقام بلندشهادت دست یافت وبه دیگر هم رزمان خود پیوست پیکر پاک ومطهرش را در ملایر به خاک می سپارند. @shohadayemalayer
شهدای ملایر
شهید احمد #جوکار @shohadayemalayer
شهید احمد #جوکار در سال 1340 در شهرستان ملایر دیده به جهان گشود.تحصیلات ابتدایی وراهنمایی را با موفقیت به اتمام رسانید ودر این هنگام بود که به جلسات مذهبی انهم در ان اوج خفقان راه یافت وبه اسلام وروحانیت بیش از پیش علاقه مند شد.شهید احمد با پخش کتب اسلامی ونوارهای سخنرانی در بین نوجوانان نقش چشمگیری را بعهده گرفت.
او در تمامی تظاهرات ودرگیریهای مردمی ،با عوامل رژیم پهلوی شرکتی فعال وپر جنب وجوش داشت،به طوری که از وی به عنوان یکی از عناصر محرک جریان انقلاب در زادگاهش یاد می شود.با پیروزی انقلاب اسلامی به تهران رفت ودر مدرسه عالی شهید مطهری ،به فراگیری علوم اسلامی پرداخت.سالهای 60و61 را اغلب در جبهه های جنوب در خطوط مقدم به همراه یارانش در عملیاتهای فتح المبین ،رمضان بیت المقدس،والفجر مقدماتی والفجر1 جنگید ودر نهایت در منطقه شمال فکه به ارزوی دیرینه اش ،که همان شهادت بود رسیدوبدن مطهرش در انجا باقی ماند.
فرازی ازوصیتنامه شهید:
((اکنون با اگاهی وشناخت ویقین، بسوی جهادوشهادت میروم وبا حرکت پشت سر امام امت خمینی بت شکن وبا یافتن اخلاصی واقعی رضای تورا بدست می اورم.
شما برادران مسول قدر یکدیگر را بدانیدواز سستی وتهمت وغیبت وحب دنیا بر حذر باشید ومراقبه ومحاسبه نفس را فراموش نکنید.)) @shohadayemalayer
طلبه شهید: محمد یار معارف وند فرزند: ابراهیم
شهرستان: ملایر
تولد: 01/01/1344 ده شاطر شهادت: 25/06/1366ـ دیواندره @shohadayemalayer
شهدای ملایر
طلبه شهید: محمد یار معارف وند فرزند: ابراهیم شهرستان: ملایر تولد: 01/01/1
زندگی نامه محمد یار #معارف وند"
داستان حماسة شجاعان تمامي ندارد. سرشت تاريخ، همواره آميخته با خون دليراني است كه نه از حنجرة سكوت كه با برق شمشير خويش در برابر ظلم و ستم ايستادند و از خون و جان و مال خويش مردانه گذشتند.
«محمد یار معارف وند» شهيدي ديگر از نسل سپيد روحانيّت و لالهاي ديگر از تبار سرخ شقايق است كه ساحل امنيت و آزادي امروز ما، همواره چشم به درياي سرخ شهادت او دارد. زندگانياش را به نظاره مينشينيم كه جلوههايي بس ديدني و شنيدني دارد.
در سال 1344در روستاي ده شاطر از توابع ملایر، پا به عرصه گيتي نهاد. در هفت سالگي به دبستان رفت و نزد پيامبرصفتان ديار خويش، الفباي علم و ادب را فراگرفت. سالهاي تحصيلي را بهسرعت طي كرد و نبوغ و استعداد خدادادي را صرف آموختن علم كرد. پس از پایان سال اول راهنمایی، روح حقيقتجوي و تشنة كمال محمد، راه زيبا امّا پر فراز و نشيب حوزه را برگزيد.
قايق زندگاني محمد به ساحل گنجهاي ناپيداي حوزه رسيد و او ميدانست كه بهاي ارزشهاي بيپايان طلبگي، رسالـتي بس سنگين است. وي بـا آگاهـي كامل بـه كسوت طلاب دين در آمد و مدال پر افتخار نوكري امام زمان ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ را بر گردن آويخت.
با استعدادي چشمگير و پشتکاري کمنظير، درسش را ادامه داد. با پيروزي انقلاب اسلامي، ايشان تمامي توان خود را در راه پيشبرد اهداف انقلاب به کار بست. با حملة ناجوانمرادانة صداميان به خاک اسلاميمان، او نيز به عنوان سرباز وظیفه به جبهههاي نور شتافت و رشادتها نمود و سرانجام در 25/06/66 ودر دیواندره به آرزوي ديرينهاش، شهادت نائل آمد.
«روحش شاد و راهش پررهرو باد» محمد یار معارف وند @shohadayemalayer
شهدای ملایر
شهید ابوالقاسم #احدطجری @shohadayemalayer
طلبه شهید ابوالقاسم #نوروزی احد طجری
خاطره"
اجازه رفتن به جبهه
موقع جنگ شد و ابوالقاسم به من گفت مادر من مي خواهم بروم. گفتم :دَرسَت تمام شده صبر كن. خلاصه، شب خواب ديدم همان آقائي كه در كودكي ايشان را شفا داده بود نزد من آمد و گفت: اجازه بده ابوالقاسم برود او عاشق جبهه است حالا فهميدي من كي هستم. از خواب بلند شدم و به ابوالقاسم گفتم دوست داري بروي برو تو دعوت شدي و او ثبت نام كرد و رفت.خيلي اخلاق خوبي داشت و زیاد احترام من و پدرش را داشت. به نقل از مادرشهيد
در كودكي بيماري سختي گرفته بود كه تمام دكترها جوابمان كرده بودند من شب تا صبح خيلي گريه كردم شب خوابيدم و خواب ديدم آقائي با شال سبز آمد و در كنار من و گفت: چي شده است؟ ناراحتي. گفتم: فرزندم مريض است يك تكه نبات به من داد و گفت:
بهش بده بخورد خوب مي شود و هرچه گفتم شما كي هستي گفت بعداً مي فهمي. صبح كه از خواب بيدار شدم ديدم ابوالقاسم حالش بهبود يافته و از بيماري هيچ اثري نيست به نقل از مادرشهيد @shohadayemalayer
شهدای ملایر
شهید ابوالقاسم #احدطجری @shohadayemalayer
وصیت نامه"
بسم الله الرحمن الرحیم
قال الله تعالي: ان الله يحب الذين يقاتلون في سبيله صفاً كانهم بنيان مرصوص.(صف/4)
با سلام به محضر مبارك حضرت وليعصر، آقا امام زمان -عجلاللهتعاليفرجه- و نايب بر حق ايشان، بنيانگذار جمهوري اسلامي و درهم كوبنده ستمگران و يار و ياور مظلومان، حضرت امام خميني -مد ظله العالي- و سلام بر شهيدان راه حق و عدالت و مدافع حقوق حقة مظلومان كه كوشيدند تا حقوق آنان را از ظالمان بگيرند و به صاحبان آنان بسپارند؛ درود بر آنها.
افتخار بر شهدايي كه چون شمع ميسوختند و به مسلمانان جهان روشني بخشيدند و راه و روش دفاع از مكتب شهادت و اسلام را واقعاً به ما آموختند و راه مقدس را كه راه امام حسين -عليهالسلام- است برگزيدند؛ اسلام را ياري و زنده كردند و در پايان، به علو درجات رسيدند و به آن افتخار كرده، در نهايت به آرزوي مقدس خويش رسيدند. و چه خوب درس شهادت را از امام حسين -عليهالسلام- آموختند! ما هم بايد به آنها افتخار كنيم و راه آنان را سرمشق زندگي خود قرار دهيم. سلام بر رزمندگان جان بركف اسلام بالاخص بر بسيجيان عزيز؛ اين مرغان آغشته به خون كه اين گونه حماسه ميآفرينند و از اسلام و كشور اسلامي خود دفاع ميكنند و چه خوب وظيفه خود را شناخته، به آن عمل ميكنند.
سلام خالصانه و گرم به آنها كه به نداي «هل من ناصر ينصرني» حسين زمان، امام خميني، لبيك گفتند و به پيش تاختند و از مملكت خويش دفاع كردند. اين بسيجيان هستند كه ميكوشند تا مصداق آيه فوقالذكر شوند و به اين آيه شريفه عمل كنند.
پروردگارا! تو را قسم ميدهم به مظلوميت حسين -عليهالسلام- و مقربان درگاهت، همچون بسيجيان عزيز، اين بنده حقير را با اينها محشور گردان؛ همانگونه كه امام حسين -عليهالسلام- مظلومانه و عاشقانه به لقاءالله پيوست.
اي مردم! اي برادران! بياييم يك تصميم كارساز و واقعي بگيريم؛ يعني از اين شجاعان خداجوي درس بگيريم و راهي را كه ائمه -عليهمالسلام- رفتند انتخاب كرده، ادامه دهيم و همچنين، هدفي را كه آنان داشتند براي خويش تعيين نماييم تا از رستگاران باشيم.
اما خدمت پدر و مادر عزيز و بزرگوارم نميدانم چه بگويم؛ پدرم! چه زحمتها و مشقتها براي من متحمل شديد. من نميدانم چگونه از اين همه زحمتها و مشقتها تقدير نمايم. اميدوارم كه انشاءالله خداوند شما را موفق كند؛ من نتوانستم آن گونه كه بايد در خدمتتان باشم. از شما تقدير و تشكر ميكنم و ميخواهم كه اين بنده حقير را ببخشيد.
اما مادرم! مادر عزيز و مهربانم! سلامي گرم بر تو. تويي كه از آن مادراني بودي كه من راحت باشم. بهشت زير پاي شما است، واقعاً هم همينطور است. شما چه زحمتها كشيدي و چه شبها كه نخوابيدي تا من راحت باشم!
مادر عزيزم! من شما را خيلي ناراحت كردم؛ عاجزانه از شما ميخواهم كه مرا حلال كنيد و از شما پدر و مادرم ميخواهم تا ميتوانيد براي من دعا كنيد واگر خبر شهادت من به شما رسيد، هيچگونه ناراحتي به خود راه ندهيد و حتي ميخواهم بگويم كه خوشحال باشيد از اين افتخار بزرگ، و همچنان مقاوم باشيد و صبر را پيشه خود كرده، بر آن استقامت كنيد؛«ان الله معالصابرين»، خداوند با صابران است.
اما برادرم، شما هم براي من خيلي زحمت كشيدهايد و واقعاً بر گردن من حق داريد و من نتوانستم حق شما را به جاي آرم. از شما حلاليت ميخواهم. به اميد آزادي اسراي اسلام.
اما خواهرانم! از تكتك شما هم حلالیت مي طلبم ودر) ضمن، حجاب خود را حفظ كنيد و اين پيام حضرت زهرا -سلاماللهعليها- را عمل كنيد. من اميدوارم با حجاب خودتان به سهم خود ضربه محكمي را به دشمنان اسلام بزنيد.
اما يك پيامي هم به ملت قهرمان ايران دارم. البته با توجه به اينكه لياقت پيام دادن ندارم:
اول اينكه وظيفهاي را كه از جانب خداي تعالي بر ما تعيين شده انجام دهيم؛ يعني جهاد در راه خدا و رفتن به جبههها. اي مردم غيور! واقعاً از شما ميخواهم كه جداً رو به جبههها آوريد و كار جنگ را يكسره كنيد و مثل ياوران علي -عليهالسلام- نباشيد كه ميگفتند: حالا تابستان است و هوا گرم است. و در فصل زمستان ميگفتند: حالا هم زمستان است، تابستان ميجنيگم. در اين امتحان الهي بكوشيد تا انشاءالله قبول شويد و جبههها را يك لحظه خالي نگذاريد.
دوم اينكه هميشه همگام با روحانيت باشيد و قدر اين نعمت الهي و اين راهنماي آگاه، امام عزيز را بدانيد و فرمايشات ايشان را به خوبي عمل نماييد. در پايان از همه مردم، رفقا، دوستان و آشنايان حلاليت ميطلبم.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته.
ابوالقاسم احد طجري 26/2/1367 @shohadayemalayer
شهدای ملایر
@shohadayemalayer
خاطره"
«روحانی شهید: حسین اسکندری»
تولد امام رضا بود . یکشنبه . مثل روزهای تعطیل دیگر برنامه صبح، کوه بود.پای کوه که رسدیم دیدیم که یک عده محافظ ایستاده اند. حدس زدیم آقا آمده باشند. پرسیدیم، گفتند قرار است بیایند. پیش خودمان گفتیم اینها برای امنیت آقا برعکس می گویند و را افتادیم بالا.آقا که آمده بود ماجرای ما را گفنه بودند. ایشان فرموده بودند بیاوریدشان پایین. با لندکروز آوردنمان پایین، هر سیزده نفرمان را. آقا همه مان را بوسید و به هر کداممان هزار تومان عیدی داد. رو به حاج آقا کرد و گفت : من خیلی دوست دارم روحانی ها جوان ها را کوه بیاورند.
«به نقل از آشنایان شهيد» @shohadayemalayer
شهدای ملایر
شهید مجید #اکبری @shohadayemalayer
روحانی شهید مجید اکبری
شهدای روحانی ملایر
خاطره"
قسمتی از جاده ی شلمچه دست عراقی هاست و باعث شده بچه های مستقر در جزیره ام الطویل تحت فشار قرار بگیرند. یک تیم شناسایی با سر پرستی حسین آقا جانی و سید علی مساوات به همراه تیم محمد مهربان جهت جمع آوری اطلاعات به منطقه اعزام میشوند.
پس از شناسایی اولیه مجید اکبری و احمد رضا احدی از بچه های گردان 151 با گروه همراه میشوند. بعد از نماز مغرب خبر میرسد گه گردان 151 زیر آتش دشمن گرفتار شده اند.
شب هنگام قرار میشود یک معبر از میان میدان مین باز کنند اما گروه با سربازان دشمن مواجه میشوند حدود بیست نتر وارد میدان مین شده اند. با انفجار مین پای مجید اکبری قطع میشود اما بدون ناله و فریاد بی صدا در گوشه ای می افتد. نیروهای دشمن متوجه حضور ایرانیان در منطقه مین گذاری شده میشوند. یک تانک عراقی مسلط بر منطقه با کالیبر میدان مین را زیر آتش میگرد و همه را زمین گیر میکند. در حالیکه گردان 151 منتظر باز شدن معبر توسط همین گروه هستند. احمد رصا احدی که با بفیه نیروها قصد باز کردن معبر را دارد خود را به بالین مجید اکبری میرساند اکبری زیر لب وصیت های خود را به بالین احدی میرساند اکبری زیر لب وصیت های خود را برای او بازگو میکند اما بازکردن معبر بی نتیجه میماند و دشمن همه را مورد هدف قرار میدهد.
مجید اکبری که ار درد به خود میپیچید سعی میکند سینه خیز از میدان مین عبور کند ولی سربازان عرافی با قساوت تمام تن نیمه جان او ر به گلوله میبندد.
«به نقل از سید علی مساواتی»
وی از کودکی بسیار بخشنده و دلسوز بود. مادرش می گوید مجید در حالی که هفت سال بیشتر نداشت روزی به نانوایی رفته بود که نان بگیرد، نان گرفت و به خانه برگشت. روز بعد از مادر خواست که به او پول بدهد. مادرش گفت: پول دیروزت راچه کردی؟ اول اصرار داشت که نگوید ولی بعدا گفت: خانمی برای خرید نان آمده بود و می خواست نان نسیه بخرد و شاطر به او نان نداد من پولم را به آن زن دادم تا نان بخرد.
مادر می گوید: هرچه برایش لباس می خریدم آنها را می بخشید و خود با همان لباس همیشگی زندگی را می گذرانید. در زمان انقلاب بسیار فعال و پرکار بود ، یادم هست یک شب هنگام الله اکبر در پشت بام رفته بود وقیف نفت را به جلو دهان گرفته بود و با صدای بلند الله اکبر می گفت. وی در مدرسه فعالیت چشمگیری داشت ودر گروه های هنری شرکت می کرد. او در شنا، جودو و کشتی مهارت چشمگیری داشت مهمتر از همه قرآن را با صوت و قرائت می خواند. یکی از خانم ها که برای مجلس ختم مجید آمده بود تعریف می کرد وقتی سپاه پاسداران می خواست افتتاح شود مجید قرآن خواند وتمامی مردمی که در آن جلسه بودند به گریه افتادند. ماه محرم در جلسات عزاداری امام حسین(ع) شرکت می نمود و خود نوحه می خواند. دسته ای نیز درست کرده بود که بچه ها در این دسته شرکت می کردند و بعد دوسال بزرگترها وارد دسته آنها شدند. دوکتاب نیز نوشته بود: یکی به نام راه حسین(ع) و نام دیگری نمایشنامه ای به نام شهر موشها.
وقتی که جنگ شروع شد ومی خواستند که از ملایر نیرو ببرند او نیز پیش پدر و مادر آمد و از آنها خواست که اجازه بدهند او نیز به جبهه برود آنها مخالفت کردند ، اویک روز غذا نخورد تا اینکه مادر به او اجازه داد. او با خوشحالی بلند شد ورفت از آن موقع دیگر مرتب به جبهه می رفت و در عملیات شرکت می نمود. چند بار نیز زخمی شده بود ولی به ما نگفت با این حال جبهه را ترک نکرد. در ادامه کربلای 5 موقعی که برای شناسائی رفته بود به درجه رفیع شهادت نائل آمد با رفتن او غم خانه ما را فرا گرفته و از فراغش می سوزیم.
«به نقل از خانواده شهید» @shohadayemalayer
شهدای ملایر
شهید مجید #اکبری @shohadayemalayer
وصیت نامه شهید مجید #اکبری
بسم الله الر حمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين و انه خير ناصر و معين
«يا ايها الذين امنوا هل ادلكم علي تجاره تنجيكم من عذاب اليم. تؤمنون بالله و رسوله و تجاهدون في سبيل الله باموالكم و انفسكم ذالكم خير لكم ان كنتم تعلمون. (سورة ص آيه 9 الي 11)
اي اهل ايمان! آيا شما را به تجارتي سودمند كه شما را از عذاب دردناك آخرت نجات بخشد دلالت كنم؟ آن تجارت اين است كه به خدا و رسول او ايمان آوريد و به مال و جان در راه خدا جهاد كنيد. اين كار از هر تجارتي اگر آگاه باشيد براي شما بهتر است. در ابتداي سخنم نام سرور و آقايم سيد الشهدا را به زبان مي آورم؛ سيدي كه نام او بدن ضعيفم را به لرزه در مي آورد و ياد او دلم را روشن مي كند. زماني كه نام حسين (عليهالسلام) به گوشم ميرسد، ياد خواهرش زينب و طفلان مظلومش مي افتم. افسوس مي خورم كه چرا خداوند مرا در عصر حسين(عليه السلام) نيافريد تا يكي از سربازهاي او باشم، اما امروز راه حسين(عليه السلام) را در فرزند خلفش روح الله ديدم و صداي هل من ناصرش را لبيك گفتم و قرآن را در يك دست و سلاح را در دست ديگر گرفتم و پاهايم را محكم بر زمين كوبيدم و با خدايم عهد كردم كه تا آخرين قطره خونم در راه حق قدم بردارم و خدا را صدها مرتبه شكر و سپاس مي كنم كه مرا به صراط مستقيم هدايت كرد. برادران وخواهران عزيزم! راه امام را ادامه دهيد و امام را در هيچ مرحله اي تنها نگذاريد تا رستگار شويد؛ زيرا راهي كه امام سير مي كند راه خداست و براي رسيدن به اين راه، هيچ راهي جز پشتيباني و حمايت از امام و ولايت فقيه نيست. خدايي نخواسته نكند به يكي از ياران امام تهمت يا غيبتي ببنديد زيرا اينگونه بديها را به مؤمنين بستن، گناهي كبيره و حق الناس است و خدا چنين افرادي را نخواهد بخشيد. پدر و مادر عزيزم! بر شهادتم افتخار كنيد و سرتان را بالا بگيريد و بر خود افتخار كنيد كه چنين فرزندي را در راه خدا قرباني كرده ايد. درود خدا بر شما كه وقتي هنوز زبان باز نكرده بودم، شهادتين را يادم داديد و نماز خواندن و اصول و فروع دينم را در كودكي به من آموختيد. پدر جان و مادر عزيزم! اگر مي ديدي كه بعضي اوقات بدون اجازه شما به جبهه مي رفتم به اين دليل بود كه نداي امام حسين(عليه السلام) مرا مي خواند و بدون اراده به سوي جبهه روانه مي گشتم! اما باز مرا ببخشيد و حلالم نماييد. پدر و مادر عزيزم! نمي گويم گريه نكنيد اما نه براي من، براي مظلوميت امام حسين(عليه السلام) و براي رضاي خدا و همراه با دعا زيرا قرآن مي فرمايد« قل مايعبؤبكم ربي لولا دعاكم» اي رسول به امت بگو اگر دعا و ناله و زاري در زندگي شما نباشد خدا توجه و اعتنايي به شما نمي كند. پدر و مادر عزيزم و خواهران و برادران بزرگوارم! صبر و استقامت را پيشه كنيد و هميشه ذكر خدا را بر زبان داشته باشيد و در نماز شب هايتان مرا نيز دعا كنيد و برايم طلب آمرزش از درگاه خداوند نماييد.راهم را آگاهانه انتخاب كردم، آگاهانه سير نمودم و آگاهانه رفتم. چشم منافقين كور و لعنت خدا بر آنها باد كه دست در دست دشمنان اسلام نهاده اند و اسلام و ميهن و امت و خودشان را نيز قصد دارند نابود كنند، اما كور خوانده اند؛ زيرا امت ما امامي آگاه دارد و به قوت و ياري خداوند دسيسه ها و نقشه هاي شيطان گونه شان يكي پس از ديگري نقش بر آب مي شود.
اي جواناني كه براي هواي نفس و ماديت و به خاطر دنيا به انحراف افتاده ايد! كمي به خود بياييد. فكر كنيد و بيدار شويد و از جهالت و لجاجت بدر آييد و توبه كنيد تا خداوند انشاءالله شما را ببخشد. امت حزب الله! پشت جبهه را محكم بگيريد و از جان و مال خود انفاق كنيد و رزمندگان و فرزندانتان را ياري نماييد. نماز جمعه و دعاي كميل و ديگر مراسم را با شكوه برگزار كنيد؛ چون اين مراسم است كه اسلام را زنده نگه مي دارد. سخن آخرم در مورد برادران گروههاي مقاومت است. برادران عزيز! فعالانه در مساجد خدمت كنيد و پايگاهها را گرم نگهداريد و تبليغات و جذب نيرو را افزايش دهيد و با بر خورد خوب و خدا پسند با مردم رفتار كنيد.
در آخر از همه دوستان و آشنايان اگر بدي از ما ديدهاند، حلاليت مي طلبم و اميدوارم هميشه در كارهايتان موفق باشيد. @shohadayemalayer
شهدای ملایر
طلبه شهید: محمد یار معارف وند فرزند: ابراهیم شهرستان: ملایر تولد: 01/01/1
طلبه شهید محمد یار #معارف وند
وصیت نامه"
بسم الله الرحمن الرحيم
فرازی از وصیت نامه شهید:
ای پدر،ای مادر،خواهران ودوستان من خود کاملا به این راه که همان راه سرور شهیدان،حسین ابن علی است اگاهم ودوست دارم ،مردانه با دشمنان اسلام مبارزه کنم تا دیگر قدرتی هوس وطمع نابودی اسلام را نکند.اگر امروزحرکت نکنیم ،فردا دیر است ،پس بیایید جلوی دشمنان بایستیم ونگذاریم حقمان پایمال شودو به اسلام عزیز خدشه ای وارد شود.من زندگی را در مردانه زیستن میدانم ،واین راهم بدانیم که زندگی راحت مرداب روح است وشهادت کمال انسانیت. @shohadayemalayer