📌 ۵ مرداد ۱۳۶۷ #سالروز_شهادت سردار #شهید_مرتضی_خانجانی است که تنها وصيتنامه خود را يک روز پس از قبول #قطعنامه نوشته و به فاصله کمتر از ده روز به شهادت میرسد.
مرتضی در حالیکه فرماندهی «گردان کميل» از لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) را بر عهده داشت بر اثر اصابت ترکش به زير گلويش، در منطقه عملياتی «کوشک پاسگاه زيد» به شهادت رسيد.
مزار شهيد مرتضی خانجانی در «بهشت هاجر» ملاير است.
🌹 @shohadaygian 🌹
📌 ۵ مرداد ۱۳۶۷ #سالروز_شهادت سردار #شهید_مرتضی_خانجانی است که تنها وصيتنامه خود را يک روز پس از قبول #قطعنامه نوشته و به فاصله کمتر از ده روز به شهادت میرسد.
مرتضی در حالیکه فرماندهی «گردان کميل» از لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) را بر عهده داشت بر اثر اصابت ترکش به زير گلويش، در منطقه عملياتی «کوشک پاسگاه زيد» به شهادت رسيد.
مزار شهيد مرتضی خانجانی در «بهشت هاجر» ملاير است.
🔻 با خواندن #وصيتنامه مرتضی، حس و حال رزمندگان بعد از قبول قطعنامه به خوبی مشخص میشود:
🖋 هماکنون که اين قلم سياه را بدست گرفته و بر روى برگه سفيد و بیآب و رنگ مىنويسم شب چهارشنبه ۶۷/۴/۲۸ مىباشد. عددهاى نگاشته شده در تاريخ گوياى شرايط سخت اين برهه براى هر خواننده اين نوشتار مىباشد.
غم و اندوه هجر ياران، مظلوميت حزبا... و امام، سقوط افکار چندين و چند ساله بچه بسيجىهاى نشسته بر بال ملائک، آن عارفان الهى و سالکان طريقت و عشق، همه و همه دردهاى بىدرمان ساعتها و لحظههاى روزهاى تلخ ترک جبهه است که در واقع بايد گفت روزهاى سخت بدرود گفتن ارزشهاى نهفته در جبهه و جنگ. در اين حال و هوا مبادرت به نوشتن وصيتنامه نمودم، کارى که چند سال در جنگ بودم اما هرگاه که خواستم وصيتنامه بنويسم ارادهام يارى ننموده احساس مىنمايم هنوز هم وصول به توفيق شهادت ممکن است.
در اين لحظات با تمام وجود از خداوند طلب شهادت را مىنمايم چرا که به خداوندى خدا دگر تاب تحمل فراق را ندارم و مرا توان زيست در اين جامعه و دنياى زشت نمىباشد.
خدايا به آن بدنهاى قطعه قطعه شده و عشقآلود حسين و ديگر شهدا قسم مىدهم تو را، نگذار شاهد نامردىها و خيانتها و در کنارش دلسوختگى باشم.
پروردگارا چندين سال به عشق وصال و لقاء تو در مصاف با دشمن بودم، بدن خود را آماج تير و ترکشهاى دشمنان تو قرار دادم تا شايد روزى خود را در جوار رسولا... و ائمه اطهار ببينم، محبوبا اگر مرا از اين فيض عظيم محروم گردانى چگونه به عدالتت شک نکنم!
خدايا گفتههايم نزديک به کفر گشته اما تو مىدانى و خود مىدانم که جز تو را طلب نمىکنم.
دوستان و رفقا، اى عزيزان همسنگر که اين وصيتنامه را قرائت مىنمائيد، شما را توصيه مىنمايم به حمايت و پيروى از پير جماران، او را دريابيد، نگذاريد تاريخ تکرار شود. اما شما اى عزيزان هوشيار باشيد و صحنههاى سوختن به دور شمع ولايت را تکرار کنيد و بدانيد که اگر براى خدا جنگيدهايد هم اکنون نيز براى خدا تحمل کنيد و پيرو پير جماران باشيد. و بدانيد که اگر به آن نتيجه مطلوب در جنگ نرسيديم نبايد از حفظ انقلاب غافل باشيم و خداى نخواسته راه پيموده طى چند سال انقلاب را به يکباره برگرديم و موجبات دفن اسلام را فراهم آوريم.
پدر و مادر عزيزم، همسرم، خواهرم و برادرم، فرزندم، هشيار باشيد. شيطان وسوسهها دارد، دشمنان و منافقان و راحتطلبان زخم زبان میزنند، تحمل کنيد، همچون زينب و علی و فاطمه و محمد و حسن و زينالعابدين و سالار شهيدان کربلا. اين چند روزه زندگی با همه سختی و مشکلات دردآورش اتمام خواهد يافت و بالاخره روز حسابرسی و برقراری عدالت خواهد رسيد، نکند خدا نکرده عملی مرتکب شويد که موجبات رنجش روح شهدا شود.
با شمايم ای دوستان و اقوام با وفا! بشنويد اما تو را به مظلوميت امام عمل کنيد.
در آخر، از تمامى کسانى که از بنده رنجشى داشتهاند، طلب عفو مینمايم و از کليه کسانى که ادعاى دوستى با من را دارند تقاضامندم خانواده شهدا را فراموش نکنند.
والسلام عليکم و رحمةالله و برکاته
پادگان دوکوهه - انديمشک
۶۷/۴/۲۸ - ساعت ۹/۵ شب.
کانال شهدای گیان
🌹 @shohadaygian 🌹
📌 #نکته
🔻 در هفتههای گذشته و همزمان با گرامیداشت عملیات مرصاد، به ۱۳ تن از سرداران شهید گرانقدر استان همدان درجه سرتیپی اعطا شد.
تجلیل از مقام شهدا و نکوداشت ایثارگران یکی از وظایف اصلی نهادهای انقلابی است و جا دارد از برگزارکنندگان اینگونه برنامهها قدردانی کرد.
بدون شک، نفس برگزاری این برنامهها بسیار ارزشمند است و پرداختن به ابعاد مختلف آن در حوصله این نوشتار نمیگنجد، اما در برگزاری تمام برنامهها و از جمله مراسم اخیر، نکاتی به ذهن میرسد که خالی از دقت نیست. هرچند قصد ما کاوش و بررسی این موضوعات نیست ولی دو نکته بیشتر از همه حائز اهمیت است.
اولین نکته اینکه، آیا اعطای درجه به شهدای عزیزی که با چهرههایی آسمانی و با لباسهایی خاکی، بر لوح دل و دیدهی ما نقش بستهاند و با همان لباس ساده بسیجی قلوب عاشقان را تسخیر کردهاند، اقدامی به صواب است یا خیر؟ پرسشی که حتماً برگزار کنندگان این برنامه برای آن پاسخ دارند و نقد و نظر در مورد آن وقت و زمانی موسع را میطلبد، ولی خوب است دوستان شهدا و خیل ایثارگران عزیز نیز به آن پاسخ بگویند.
اما نکتهای دیگر که به ذهن برخی از یاران و خانوادههای شهدا خطور کرده، این است که ملاک انتخاب این ۱۳ شهید بزرگوار برای اعطای درجه سرتیپی چه بوده است؟
یقیناً مقام همهی شهدای عزیز آنچنان رفیع و بلندمرتبه است که در جوار قرب الهی، از عالیترین جایگاه برخوردارند و بالاترین عناوین دنیایی نیز نمیتواند حقیقت آنان را به تصویر بکشد.
بحث بر این نیست که چرا به این ۱۳ بزرگمرد درجهای اعطا شده، زیرا بدونشک شایسته عنوان و جایگاه بالاتری هستند؛ بلکه سوال این است که آیا نباید در این قاموس، نام شهدای دیگر نیز اضافه میشد؟!
فهرست اسامی این بزرگمردان را که مرور میکنیم، نامی از شهدای عالیمقام و سرداران شهید شهرستان نهاوند و برخی شهدای دیگر استان در آن دیده نمیشود.
سرداران شهیدی چون:
سردار #شهید_محسن_امیدی فرمانده گردان ۱۵۴ و رئیس ستاد لشگر انصارالحسین(ع)
سردار #شهید_مرتضی_خانجانی فرمانده گردان کمیل از لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص)
سردار #شهید_حسن_ابروزن فرمانده گردان ۱۵۹ لشکر انصارالحسین(ع)
سردار #شهید_مطلب_قیصری فرمانده گردان ۱۵۷ لشکر انصارالحسین(ع)
سردار #شهید_محمدحسین_محجوب مسئول حفاظت اطلاعات لشکر انصارالحسین(ع)
و شهدای عزیزی چون
#شهید_محمد_طالبیان
#شهید_یوسفرضا_ابوالفتحی
#شهید_حسین_بابایی
#شهید_مصطفی_طالبی
#شهید_حاج_حسین_کیانی
#شهید_ایرج_ظفری
#شهید_نوذر_سلگی
#شهید_حاج_علیمراد_سلگی
#شهید_حیدر_سهرابی
#شهید_سیدمسعود_رسولی
#شهید_صفدر_ترکمان
#شهید_جلال_قربانی
#...
و شهدای دیگری که نام آنان بر تارک افتخارات این سرزمین نقش بسته و نور وجودشان بر آفاق عالم طلیعه افکنده است.
یاعلی
.
.
🚩 روایت ناب رزمندگان گردان کمیل لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) از فرمانده گروهان شهبد مدنی و جانشین آن گردان، سردار #شهید_ایرج_ظفری
✨🔅🔸🔹▫️⭕️▫️🔹🔸🔅✨
🔰 شهید ظفری؛
آزادمرد،
دلاور و شجاع،
خاکی و متواضع،
بهدور از نام و نشان و شهرت،
بندهی گمنام خدا،
فرماندهای در کسوت همه رزمندهها،
اهل تهجد و گریه شب،
دوست و رفیق همرزمانش، بلکه پشت و پناه آنان بود
تکه کلامش:
"الهی لاتکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا"
بهنظرم، زمین از راه رفتن شهید ظفری بخود میبالید و آسمان بیصبرانه منتظر عروج ملکوتیش بود.
پای صحبتش که مینشستی، او را از خودت جدا نمیپنداشتی،
گویا صدای درون خودت بود،
ساده و بیآلایش سخن میگفت،
سخنش چون از دل بود، بر دلها مینشست.
طنین صدایش چنان آرامبخش و روحافزا بود که گویا با سخن الهیاش، جان را پرواز میداد و سیر ملکوتی منالله و الیالله و فیالله را لحظهای ناخودآگاه طی مینمودی.
تا درنگی دیگر ...
🔸 والله اغراق نکردم، درک ناقصم از شخصیت الهی شهید عارف مسلک ایرج ظفری بوده و هست.
🎤 راوی:
حاج مسعود صالحی دولابی
امدادگر گردان کمیل
✨🔅🔸🔹▫️⭕️▫️🔹🔸🔅✨
🔰 تا زمانی كه مرتضی و ايرج را نديده بودم هرگز معنای عشق را باور نداشتم.
اين دو با هم تكميل میشدند و بنده خدا میشدند
هردو دنيا را در اخلاص و خدمت میديدند و بس
هر دو جز بندگی كاری را بلد نبودند.
آنقدر پاک و بیآلايش بودند كه ميتوانستی معجزه خلقت را در رخسار آنها به راحتی مشاهده كنی
آرام میگريستند
آرام میخنديدند
آرام حرف میزدند
و شجاعانه جهاد میكردند
خوشا به حال شهدا
🎤راوی :
حاج رضا کریمی
معاون گردان کمیل
✨🔅🔸🔹▫️⭕️▫️🔹🔸🔅✨
🔰 یادم هست شهید خانجانی بعد از شهادت ایرج ظفری خیلی بیتابی میکرد. من تاجاییکه ذهنم یاری میکنه، شهید خانجانی همیشه از زنده بودن و خدمت کردن میگفت، ولی بعد از شهادت ایرج ظفری خیلی دوست داشت شهید بشه. یادمه جلوی ساختمان گردان کمیل با یک حالت غمگین و حسرتی اون جمله معروف خودش تو وصیت نامهاش رو بهم گفت. "من باید شهید بشم اگر شهید نشم ..."
راستش رو بخواهید اون موقع تو دلم گفتم جنگ که تموم شده چرا اینقد مطمئن از شهادت میگه، ولی زیاد طول نکشید بعد از قطعنامه عملیات شد و مرتضی هم به آرزوی خودش رسید.
روح همه شهدا شاد
خصوصا شهید ظفری و خانجانی
🎤 راوی:
حاج علی رویایی
✨🔅🔸🔹▫️⭕️▫️🔹🔸🔅✨
#شهید_ایرج_ظفری
#سالروز_شهادت
#شهید_مرتضی_خانجانی
#یادشان_با_صلوات
#خاطرات_شهدا
🔸خاطرهای از لحظه شهادت شهید مرتضی خانجانی
🔻با بالا آمدن آفتاب کمی از شدت درگیری کاسته شد. مجروحین و شهدا را به عقب منتقل کردیم و پشت دژ موضع گرفتیم. در امتداد دژ و پشت سر ما بچههای گردان مالک قرار داشتند. درست از همان روز اول تانکهای دشمن دست به تحرک زدند و دائماً زیر آتش بودیم. بعد از ساماندهی نیروها، من، برادر خطیبی و برادر امینی به همراه خانجانی در یک سنگر بودیم.
خانجانی تقریباً ساکت شده بود و هیچ حرفی نمیزد. بیشتر بیرون سنگر بود، نمیدانم به چه میاندیشید. به روزها و شبهایی که در جبهه سر کرده بود؟!
به آینده جنگ؟!
و یا به شهادت؟!
دشمن دائماً تحرک داشت و نقطه اتکا بچهها در این اوضاع کسی نبود جز خانجانی.
بچهها با دیدن کمترین تغییری در وضع و موضع تانکهای دشمن خانجانی را فرا میخواندند و او بلادرنگ به یاریشان میشتافت و اوضاع را از نزدیک بررسی میکرد و دستورات لازم را میداد.
در این میان فقط بچههای گردان کمیل نبودند که به او دلگرم بودند، در سمت گردان مالک نیز هر اتفاقی که میافتاد، برادر راسخ فرمانده گردان مالک سراغ من میآمد و میگفت به خانجانی بگو تانکهای عراق به روی دژ آمدهاند یا آرایششان را تغییر دادهاند و یا ...
و من نیز مطالب را به خانجانی میگفتم. یا اینکه خودِ برادر راسخ مستقیماً با خانجانی صحبت میکرد و از او کمک میگرفت،
این اتفاق چندبار در روز میافتاد.
نمیدانم چندروز به همین منوال گذشت، یک، دو یا سه روز، اما آن روز از اول صبح دشمن شروع به تحرک کرده بود و آتش دشمن نیز نسبتاً شدیدتر شده بود. یکی، دوبار خانجانی برای سرکشی به بچهها و بررسی اوضاع از سنگر خارج شده بود. من داخل سنگر بودم که خانجانی از یکی از همین سرکشیها برگشت، وارد سنگر شد و کنار من نشست. هنوز چند دقیقهای نگذشته بود و نفس تازه نکرده بود که برادر خطیبی سرش را به درون سنگر خم کرد و گفت تانکهای دشمن دارن میان جلو.
خانجانی بدون اینکه کلمهای بگوید و بدون لحظهای درنگ از سنگر خارج شد.
چندثانیه نگذشته بود که صدای انفجار خمپاره دلم را لرزاند. صدای انفجار خیلی نزدیک بود. درست بالای سنگر، همان مسیری که خانجانی طی میکرد،
هنوز از جا بلند نشده بودم که خطیبی جلو سنگر فریاد زد، بیا خانجانی رو ببند، با عجله از سنگر بیرون آمدم و به بالای سرش رسیدم. ترکش بالای چانهاش را بریده بود و لبش را از چانهاش جدا کرده بود.دندانهای سفیدش از بین فک و لبش نمایان بود.
اما ایکاش فقط همین بود.
ترکش رگهای گردنش را نیز بریده بود. زیرلب گفتم دیگر نیازی به بستن زخمش نیست، در شأن او نبود که زخمش را ببندیم.
داغ داريم نه داغـی كه بر آن اخم كنيم
مرگمان باد اگر شكوهای از زخم كنيم
مرد آن است كه از نسل سياوش باشد
"عاشقی شيوهی رندان بلاكش باشد"
👤 راوی: برادر دهقانی
#شهید_مرتضی_خانجانی
#سالروز_شهادت
#یادش_با_صلوات
.
.
🚩 روایت ناب رزمندگان گردان کمیل از لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) از فرمانده گروهان شهبد مدنی و جانشین ان گردان، سردار #شهید_ایرج_ظفری
✨🔅🔸🔹▫️⭕️▫️🔹🔸🔅✨
🔰 شهید ظفری؛
آزادمرد،
دلاور و شجاع،
خاکی و متواضع،
بهدور از نام و نشان و شهرت،
بندهی گمنام خدا،
فرماندهای در کسوت همه رزمندهها،
اهل تهجد و گریه شب،
دوست و رفیق همرزمانش، بلکه پشت و پناه آنان بود
تکه کلامش:
"الهی لاتکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا"
بهنظرم، زمین از راه رفتن شهید ظفری بخود میبالید و آسمان بیصبرانه منتظر عروج ملکوتیش بود.
پای صحبتش که مینشستی، او را از خودت جدا نمیپنداشتی،
گویا صدای درون خودت بود،
ساده و بیآلایش سخن میگفت،
سخنش چون از دل بود، بر دلها مینشست.
طنین صدایش چنان آرامبخش و روحافزا بود که گویا با سخن الهیاش، جان را پرواز میداد و سیر ملکوتی منالله و الیالله و فیالله را لحظهای ناخودآگاه طی مینمودی.
تا درنگی دیگر ...
🔸 والله اغراق نکردم، درک ناقصم از شخصیت الهی شهید عارف مسلک ایرج ظفری بوده و هست.
🎤 راوی:
حاج مسعود صالحی دولابی
امدادگر گردان کمیل
✨🔅🔸🔹▫️⭕️▫️🔹🔸🔅✨
🔰 تا زمانی كه مرتضی و ايرج را نديده بودم هرگز معنای عشق را باور نداشتم.
اين دو با هم تكميل میشدند و بنده خدا میشدند
هردو دنيا را در اخلاص و خدمت میديدند و بس
هر دو جز بندگی كاری را بلد نبودند.
آنقدر پاک و بیآلايش بودند كه ميتوانستی معجزه خلقت را در رخسار آنها به راحتی مشاهده كنی
آرام میگريستند
آرام میخنديدند
آرام حرف میزدند
و شجاعانه جهاد میكردند
خوشا به حال شهدا
🎤راوی :
حاج رضا کریمی
معاون گردان کمیل
✨🔅🔸🔹▫️⭕️▫️🔹🔸🔅✨
🔰 یادم هست شهید خانجانی بعد از شهادت ایرج ظفری خیلی بیتابی میکرد. من تاجاییکه ذهنم یاری میکنه، شهید خانجانی همیشه از زنده بودن و خدمت کردن میگفت، ولی بعد از شهادت ایرج ظفری خیلی دوست داشت شهید بشه. یادمه جلوی ساختمان گردان کمیل با یک حالت غمگین و حسرتی اون جمله معروف خودش تو وصیت نامهاش رو بهم گفت. "من باید شهید بشم اگر شهید نشم ..."
راستش رو بخواهید اون موقع تو دلم گفتم جنگ که تموم شده چرا اینقد مطمئن از شهادت میگه، ولی زیاد طول نکشید بعد از قطعنامه عملیات شد و مرتضی هم به آرزوی خودش رسید.
روح همه شهدا شاد
خصوصا شهید ظفری و خانجانی
🎤 راوی:
حاج علی رویایی
✨🔅🔸🔹▫️⭕️▫️🔹🔸🔅✨
#شهید_ایرج_ظفری
#سالروز_شهادت
#شهید_مرتضی_خانجانی
#یادشان_با_صلوات
@shohadaygian
📸 نفر اول از سمت راست سردار #شهید_ایرج_ظفری، #سالروز_شهادت
نفر وسط سردار #شهید_مرتضی_خانجانی
@shohadaygian
📌 در این ساعات و لحظات شب انتخابات که افکار و دغدغهها خواب از چشمانم ربوده است، یاد وصیتنامه #شهيد_مرتضی_خانجانی (فرمانده دلاور گردان کمیل از لشکر ۲۷ محمد رسولالله ص) افتادم و یکبار دیگر آنرا مرور کردم،
حقیقتا حکمت است:
📜🖋 هماکنون که اين قلم سياه را بهدست گرفته و بر روى برگه سفيد و بیآب و رنگ مىنويسم شب چهارشنبه ۶۷/۴/۲۸ مىباشد. عددهاى نگاشته شده در تاريخ گوياى شرايط سخت اين برهه براى هر خواننده اين نوشتار مىباشد.
غم و اندوه هجر ياران، مظلوميت حزبا... و امام، سقوط افکار چندين و چندساله بچه بسيجىهاى نشسته بر بال ملائک، آن عارفان الهى و سالکان طريقت و عشق، همه و همه دردهاى بىدرمان ساعتها و لحظههاى روزهاى تلخ ترک جبهه است که در واقع بايد گفت روزهاى سخت بدرود گفتن ارزشهاى نهفته در جبهه و جنگ...
خدايا به آن بدنهاى قطعه قطعه شده و عشقآلود حسين و ديگر شهدا قسم مىدهم تو را، نگذار شاهد نامردىها و خيانتها و در کنارش دلسوختگى باشم ...
دوستان و رفقا، اى عزيزان همسنگر که اين وصيتنامه را قرائت مىنمائيد، شما را توصيه مىنمايم به حمايت و پيروى از پير جماران، او را دريابيد،
نگذاريد تاريخ تکرار شود.
اما شما اى عزيزان هوشيار باشيد و صحنههاى سوختن به دور شمع ولايت را تکرار کنيد و بدانيد که اگر براى خدا جنگيدهايد هم اکنون نيز براى خدا تحمل کنيد و پيرو پير جماران باشيد. و بدانيد که اگر به آن نتيجه مطلوب در جنگ نرسيديم نبايد از حفظ انقلاب غافل باشيم و خداى نخواسته راه پيموده طى چند سال انقلاب را به يکباره برگرديم و موجبات دفن اسلام را فراهم آوريم.
با شمايم ای دوستان و اقوام با وفا!
بشنويد اما تو را به مظلوميت امام عمل کنيد....
پادگان دوکوهه - انديمشک
۶۷/۴/۲۸ _ ساعت ۹/۵ شب
@shohadaygian
#خاطرات_شهدا
🔸خاطرهای از لحظه شهادت شهید مرتضی خانجانی
🔻با بالا آمدن آفتاب کمی از شدت درگیری کاسته شد. مجروحین و شهدا را به عقب منتقل کردیم و پشت دژ موضع گرفتیم. در امتداد دژ و پشت سر ما بچههای گردان مالک قرار داشتند. درست از همان روز اول تانکهای دشمن دست به تحرک زدند و دائماً زیر آتش بودیم. بعد از ساماندهی نیروها، من، برادر خطیبی و برادر امینی به همراه خانجانی در یک سنگر بودیم.
خانجانی تقریباً ساکت شده بود و هیچ حرفی نمیزد. بیشتر بیرون سنگر بود، نمیدانم به چه میاندیشید. به روزها و شبهایی که در جبهه سر کرده بود؟!
به آینده جنگ؟!
و یا به شهادت؟!
دشمن دائماً تحرک داشت و نقطه اتکا بچهها در این اوضاع کسی نبود جز خانجانی.
بچهها با دیدن کمترین تغییری در وضع و موضع تانکهای دشمن خانجانی را فرا میخواندند و او بلادرنگ به یاریشان میشتافت و اوضاع را از نزدیک بررسی میکرد و دستورات لازم را میداد.
در این میان فقط بچههای گردان کمیل نبودند که به او دلگرم بودند، در سمت گردان مالک نیز هر اتفاقی که میافتاد، برادر راسخ فرمانده گردان مالک سراغ من میآمد و میگفت به خانجانی بگو تانکهای عراق به روی دژ آمدهاند یا آرایششان را تغییر دادهاند و یا ...
و من نیز مطالب را به خانجانی میگفتم. یا اینکه خودِ برادر راسخ مستقیماً با خانجانی صحبت میکرد و از او کمک میگرفت،
این اتفاق چندبار در روز میافتاد.
نمیدانم چندروز به همین منوال گذشت، یک، دو یا سه روز، اما آن روز از اول صبح دشمن شروع به تحرک کرده بود و آتش دشمن نیز نسبتاً شدیدتر شده بود. یکی، دوبار خانجانی برای سرکشی به بچهها و بررسی اوضاع از سنگر خارج شده بود. من داخل سنگر بودم که خانجانی از یکی از همین سرکشیها برگشت، وارد سنگر شد و کنار من نشست. هنوز چند دقیقهای نگذشته بود و نفس تازه نکرده بود که برادر خطیبی سرش را به درون سنگر خم کرد و گفت تانکهای دشمن دارن میان جلو.
خانجانی بدون اینکه کلمهای بگوید و بدون لحظهای درنگ از سنگر خارج شد.
چندثانیه نگذشته بود که صدای انفجار خمپاره دلم را لرزاند. صدای انفجار خیلی نزدیک بود. درست بالای سنگر، همان مسیری که خانجانی طی میکرد،
هنوز از جا بلند نشده بودم که خطیبی جلو سنگر فریاد زد، بیا خانجانی رو ببند، با عجله از سنگر بیرون آمدم و به بالای سرش رسیدم. ترکش بالای چانهاش را بریده بود و لبش را از چانهاش جدا کرده بود.دندانهای سفیدش از بین فک و لبش نمایان بود.
اما ایکاش فقط همین بود.
ترکش رگهای گردنش را نیز بریده بود. زیرلب گفتم دیگر نیازی به بستن زخمش نیست، در شأن او نبود که زخمش را ببندیم.
داغ داريم نه داغـی كه بر آن اخم كنيم
مرگمان باد اگر شكوهای از زخم كنيم
مرد آن است كه از نسل سياوش باشد
"عاشقی شيوهی رندان بلاكش باشد"
👤 راوی: برادر دهقانی
#شهید_مرتضی_خانجانی
#سالروز_شهادت
#یادش_با_صلوات
@shohadaygian