eitaa logo
شهدای گیان
500 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
3.4هزار ویدیو
31 فایل
کانالی برای ترویج فرهنگ جهاد و شهادت و بیان خاطرات و ناگفته‌های شهدا... ارتباط با مدیر و ارسال مطالب و نظرات👇 @Khadem_shohada10
مشاهده در ایتا
دانلود
˙·‌•°❁ #معرفی_شهدا ❁°•·˙ بهنام نوجوان ۱۳-۱۲ ساله‌ای بود که در تمام روزهای مقاومت از ۳۱شهریور تا ۲۸مهر۵۹ در خرمشهر ماند❤️ این شیربچه خوزستانی چند روز قبل از سقوط خرمشهر پر کشید و در قطعه شهدای کلگه شهرستان مسجدسلیمان به خاک سپرده شد. #شهید_بهنام_محمدی #شهید_نوجوان #سالروز_شهادت #یادش_باصلوات 🌹 @shohadaygian 🌹
🔰 🍀 تولد: ۱۳۴۹ _ گیان (۱۶ ساله) 🌹 شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۱ _ شلمچه 📜 قسمتی از وصیت‌نامه شهید: 🖊خدایا از تو تقاضامندم که فیض شهادت را نصیبم بگردانی شاید بدینوسیله رضایت خاطر تو را فراهم آورده باشم. بارالها حال که در این راه قدم گذاشته‌ام و به خاطر دین تو در این جهاد مقدس شرکت کرده‌ام، مرا بطلب. @shohadaygian
📖 دست‌نوشته‌ای از 🖋 ...با چند تن از برادران قرار گذاشته بودیم که صبح زود به برزول برویم و از آنجا اعزام شویم، ولی وقتی که به برزول رفتیم به ما گفتند که کوچک هستید و ما را نگذاشتند، من خیلی ناراحت شدم و از آنجا به نهاوند رفتم و از نهاوند به سپاه رفته و حسنمراد ابروزن و کیخسرو و نظام را دیدم. با آنها سلام و احوالپرسی کردم و با ناراحتی گفتم مرا در برزول اعزام نکرده‌اند، ابروزن گفت ساعتی دیگر به بسیج بیا تا برگه اعزام به تو بدهم... @shohadaygian
📖 دست‌نوشته‌ای دیگر از 🖋 ...مادر خودم و مادر هوشمند در مسجد بودند، گفتند که هوشمند توی مسجد است و هرچه می‌گوئیم برنمی‌گردد، گفتم من هم می‌خواهم بروم ... بر حسب اتفاق ابروزن هم آنجا بود و من به سواری او نشستم و به بسیج رفتیم... در سواری نشسته بودیم که پدرم و پدر و مادر هوشمند و مادرم آنجا امدند، و گفتند که برگردم، ولی من برنگشتم... در مسجد مرا صدا زدند که ملاقات دارم، بیرون رفتم دیدم پدرم بود، به من می‌گفت برگرد ولی برنگشتم، گفت مادرت خیلی گریه می‌کند و دوباره من برنگشتم، پس یک قرآن به من داد و با من خداحافظی کرد ...💔 @shohadaygian
📖 دست‌نوشته‌ای از 🖋 ...با چند تن از برادران قرار گذاشته بودیم که صبح زود به برزول برویم و از آنجا اعزام شویم، ولی وقتی که به برزول رفتیم به ما گفتند که کوچک هستید و ما را نگذاشتند، من خیلی ناراحت شدم و از آنجا به نهاوند رفتم و از نهاوند به سپاه رفته و حسنمراد ابروزن و کیخسرو و نظام را دیدم. با آنها سلام و احوالپرسی کردم و با ناراحتی گفتم مرا در برزول اعزام نکرده‌اند، ابروزن گفت ساعتی دیگر به بسیج بیا تا برگه اعزام به تو بدهم... @shohadaygian
🔰 🍀 تولد: ۱۳۴۹ _ گیان (۱۶ ساله) 🌹 شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۱ _ شلمچه 📜 قسمتی از وصیت‌نامه شهید: 🖊خدایا از تو تقاضامندم که فیض شهادت را نصیبم بگردانی شاید بدینوسیله رضایت خاطر تو را فراهم آورده باشم. بارالها حال که در این راه قدم گذاشته‌ام و به خاطر دین تو در این جهاد مقدس شرکت کرده‌ام، مرا بطلب. @shohadaygian
📖 دست‌نوشته‌ای دیگر از 🖋 ...مادر خودم و مادر هوشمند در مسجد بودند، گفتند که هوشمند توی مسجد است و هرچه می‌گوئیم برنمی‌گردد، گفتم من هم می‌خواهم بروم ... بر حسب اتفاق ابروزن هم آنجا بود و من به سواری او نشستم و به بسیج رفتیم... در سواری نشسته بودیم که پدرم و پدر و مادر هوشمند و مادرم آنجا امدند، و گفتند که برگردم، ولی من برنگشتم... در مسجد مرا صدا زدند که ملاقات دارم، بیرون رفتم دیدم پدرم بود، به من می‌گفت برگرد ولی برنگشتم، گفت مادرت خیلی گریه می‌کند و دوباره من برنگشتم، پس یک قرآن به من داد و با من خداحافظی کرد ...💔 @shohadaygian