#قبله_ی_من
#قسمت5⃣
رستمی باحالت بدی می خندد😈 و به جای من جواب می دهد: سپهر یکم باهاش مهربون شده. همین!
بهت زده😲 مات خونسردی اش می شوم. باچشمهای گرد بلند می پرسم😳: چیزی نشده؟!!!
به سمت در می روم و از خانه بیرون میزنم.
چانه ام می لرزد و سرما وجودم را می گیرد. سرم می سوزد از شوکی که دقایقی پیش به روحم وارد شد. یک تاکسی برای برگشت به خانه گرفتم. تلفن همراهم عصر خاموش شده و حتما تا الان مادرم صدبار زنگ زده. باتصور مواجه شدن با پدرم، چشمم سیاهی می رود😔 و حالت تهوع می گیرم. نمیدانم باید چه جوابی بدهم. زیپ کیفم را میکشم و از داخل یکی از جیب های کوچکش آینه ام را بیرون می آورم و مقابل صورتم می گیرم. آرایشم ریخته و زیر چشمهایم سیاه شده. بایک دستمال زیر پلکم را پاک می کنم و بادیدن سیاهی روی دستمال دوباره تصویر چادرم جلوی چشمم می اید.
+" پشیمونی محیا."
خودم به خودم:
"نمی دونم!"
+"اگر یه اتفاق بد میفتاد چی؟!"
"آخه... من دنبال این ازادی نبودم! یعنی.. فکر نمی کردم... ازادی
یعنی...بیخیالی راجع به همه چیز"
+" خب... حالا چی؟ میخوای بیخیال شی؟ بیخیال زندگی؟! یا شاید بهتر بگم
بیخیال هویتت؟"
ازداخل کیفم، چادرم را بیرون میاورم و روی سرم میندازم. سنگینی پارچه اش لحظه ای نفسم را می گیرد😓.
وقتی وارد خانه شدم با چهره ی عصبی😬 مادرم مواجه میشوم. روی مبل تک نفره درست مقابلم نشسته ازجا بلند میشود و با قدمهای آهسته به سمتم می آید با هر قدمش، من هم یک قدم به سمت راه پله، عقب می روم. بافاصله ی کمی از من می ایستد و با لحن جدی و شمرده شمرده میگوید: برو تو اتاقت... سریع!
مثل دیوانه ها به اتاقم پناه می برم و در را محکم پشت سرم می بندم.کاملا احساس پشیمانی می کردم از آن شب و شرکت در مهمانی کذایی!
اما درست در کمتر از دوهفته حس و حال پشیمانی از سرم افتاد و تصمیم گرفتم با پدرم صحبت کنم و ازخواسته هایم بگویم.
دوست داشتم بفهمد که میخواهم باشروع سال تحصیلی بدون چادر و پوشش مورد علاقه ی آنها به مدرسه بروم. در واقع به دنبال #رفاقت با جنس مخالف و کارهای شاخ و غیرعادی نبودم! من تنها یک #آزادی #اندیشه در رابطه با پوششم طلب می کردم.
🔹🔹🔹
تلفن همراهم که روی جعبه ی دستمال کاغذی گذاشته بودم، زنگ می خورد. با بی حوصلگی خم می شوم و به صفحه اش نگاه می کنم. با تنفر لبهایم رابهم فشار می دهم😣:
-آیسان!
با اکراه جواب می دهم:
-هان؟
- هان چیه؟! بلد نیسی سلام کنی؟!
- تو! حوصله ندارم بگو کارتو...
- ِا؟ چی شده طاقچه بالا میذاری😏؟ جواب تلفن نمیدی؟ چته؟
-هه. واس چی نذارم؟! جواب تلفن کسی رو باید بدی که یه خورده معرفت داشته باشه.
- چته چرا مزخرف میگی؟ مامعرفت نداشتیم؟ واقعا که! کی بود بهت راه کار می داد خنگ!
-راه کار برا چی؟
- برا این که از زیر امر و فرمایشات حاجی جیم شی. کی بود میومد هر
روز پیش ما نق می زد از چادر بدم میاد؟ کی بود کمک میخواس؟
عصبی بلند جواب می دهم: من بودم! من! حالا میدونی چیه؟ غلط کردم و واس همین مواقع گذاشتن! اقاجون غلط کردم از شماها کمک خواسم!
-اوهو! حالا شدیم شماها. تادیروز ابجی ابجی می کردی!
-غلط می کردم! بیخیالم شو!
و تلفن را قطع می کنم.
بعداز چندثانیه دوباره شماره اش روی صفحه میفتد.
چندبار پشت هم زنگ می زند. دوست دارم بمیرند! بار پنجم که زنگ می زند،
تلفن را بر می دارم و با تندی قبل ازآنکه بتواند چیزی بگوید، باتمام وجود داد می زنم:
-گوش کن ایسان! قبل اینکه دهنتو وا کنی. گوشتو وا کن ببین چی میگم. درسته ازت کوچیک ترم. درسته تا الان حرف شما رو گوش می دادم. اما باید بدونی هر چی باشم، خر نیستم!!
اون شب کدومتون فهمیدید سپهر با من چیکار کرد؟ شما که می دونستید من دنبال هرچی باشم، سمت این کثافت کاریا نمیرم. چرا بهم نگفتید تومهمونی بساط مشروب🍷 وسیگار🚬 و پسر👱 به راهه؟ من احمق به شما اعتماد کردم. قرار بود فقط چادرم رو کنار بذارم، نه آبرومو! اگر رفاقت اینه، من درشو گِل میگیرم.
آیسان بین حرفم می پرد: آی آی... تند نروها... بزن بغل مام برسیم! اولاچیه واسه خودت می بری می دوزی... خودت اکیپ ما رو انتخاب کردی! وقتی ما رو انتخاب کنی ینی آمادگی این چیزارم داری. دوما تو خر کیف شده بودی با ما میومدی دور دور... عشق می کردی. بحث کلاس و این چیزارم خودت انداختی...
تماس قطع می شود و صدای بوق اشغال درگوشم می پیچد....
باورم نمی شود این حرفها!
فکر می کردم درست انتخابشان کرده ام. مادرم همیشه می گفت اینا
برات رفیق نمیشن. ولشون کن تا ولت نکردن.
پوزخندی می زنم😏 و زیر لب می گویم: چقد راحت ولم کردن.
کسانی که روزی سنگشان را به سینه ام می زدم...
بایک تل موهایم را عقب می دهم و از پله ها پایین می روم. تصمیمم را گرفته ام. باید با پدرم صحبت کنم...
باماهمراه باشید🌹
@shohda_shadat
#شهیدانه🌈
فحش اگر بدهند #ازادی بیان است.
جواب اگر بدهی.... #بی_فرهگی !!
سوال اگر بکنند #ازاد اندیشند.
سوال اگر بکنی #تفتیش عقاید!
تهمد اگر بزنند در جست و جوی #حقیقت اند.
جواب اگر بدهی #دروغگویی؟
مسخره ات بکنند #انتقاد است!
جواب اگر بدهی #بی_جنبه_ای!
اگر تهدیدت کنند #دفاع کرده اند...
اگر از اعقایدت دفاع کنی #خشونت طلبی!
#حزب_اللهی بودن را با همه
تراژدی هایش #دوست دارم🎀
#شهید_اوینی ✨
#شهدا_شرمنده_ایم 🥀
@shohda_shadat🌱
8.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️تحلیل رهبری از جمله حضرت #امام(ره) "خرمشهر را خدا آزاد کرد"
🕌 راه پیروزی #فلسطین...
✅ راه #آزادی دنیای از دست #استکبار
نصرت الهی پشتوانه مجاهدان در راه خداست✨
امید به وعدههای الهی👌
🌺🌺🌺سالروز آزادسازی #خرمشهر مبارک باد🌺🌺🌺
#کلیپ
#گفتمان_توحید
-------------------------
🔰گفتمان توحید
@goftemane_tohid
یک ون شبهه - سعداء.pdf
4.58M
📣 فایل کتاب #یک_ون_شبهه
❌ خواندن این کتاب برای تمامی مجاهدان #جهاد_تبیین واجب است!
♨️ پاسخ به تمامی شبهات فتنه اخیر...
⁉️ چرا در ایران مانند کشورهای غربی متمدن #آزادی وجود ندارد؟
⁉️چرا باید #حجاب_اجباری باشد؟
‼️ظلم جمهوری اسلامی به زنان!
❌ اینکه شعار آزادی زنان را فوری به خارج نسبت میدهید نشانه خالی بودن دست شماست!
⭕️ چرا نظام خود را به #رفراندوم نمیگذارد؟
⁉️چرا رهبری به هیچ ارگانی پاسخگو نیست؟!
⁉️ چرا اختیارات رهبری هیچ حد و مرزی ندارد!
🔻جمهوری اسلامی در این ۴۳ سال چه خدمتی به مردم کرده؟
♦️پیشرفتهای #جمهوری_اسلامی طبیعی است، اگر #شاه هم بود همینقدر پیشرفت صورت میگرفت!
🍃🌸ـــــــــــــــــــــــ
🔴 طبق تجربه ۹۰ درصد شبهات در بین مدارس و معترضین از مباحث مطرح شده در کتاب خارج نیست.
#جوان #ایران #نوجوان #حجاب
🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
@roshangari_samen