#عاشقانه_شهدا 💝♥️
ناهارو خونه ی پدرش بودیم . همه دور تا دور سفره نشسته بودن و مشغول خوردن غذا ،🙂
رفتم تا از آشپزخانه چیزی برای سفره بیارم ، چند دقیقه طول کشید ،
برکشتم دیدم همه نصف غذاشونو خوردن !😕
ولی آقا مهدی دست به غذاش نزده تا من بیام " باهم شروع کنیم 💑💝❤♥️😊
همسر شهید مهدی زین الدین 💓😊
#مذهبیا_عاشقترند
#عشق_واقعی❤️
#عاشقانہ_شهدا
محمد آقا با برادرم دوست بود و با هم هیئت میرفتند💚
خانواده ایشون چند باری منو دیده بودن
خیلےتمایل داشتند وصلتےصورت بگیره😌
اما چون فاصله سنےمن و محمد آقا زیاد بود قبول نمےکردم😕
من متولد مرداد ۶۷ و محمد آقا شهریور۵۶ 📆
محمد آقا تو سفری که به کربلا داشته در حرم #حضرت_عباس(ع) متوسل به این بزرگوار شده و از ایشون همسر #مؤمن و محب اهلبیت(ع) را میخواد💚✌️
همزمان با این موضوع برادرم یک بار دیگه این موضوع رو به من گفت و خواست بیشتر فکر کنم🙂
نمیدونم چیشد که موافقت کردم که بیاد🙄☺️
از امام حسین(ع) هم خواستم هرچی خیر و صلاحه پیش روم بذاره😢😇
وقتے محمد آقا به خواستگاریم اومد تازه از کربلا برگشته بود💐❤️
اول صحبتهامون یه روایت برام گفت:
« نجات و رستگاری در راستگویی است.»
تا این حرف رو شنیدم
یه کم دلهره ای رو هم که داشتم برطرف شد😇☺️
گفت من خواب دیدم که خدا به من ۲دختر دوقلو میبخشه😍👭
و همسری خوب و مهربان دارم،
ولےهمه این چیزها رو میگذارمو #شهادت در راه خدا رو انتخاب میکنم. خوابهای محمد آقا همیشه رؤیای صادقه بود....
#همسر_شهید_محمد_پورهنگ
@shohda_shadat
TSB=TebyanSoundBank11-nimeipenhan_modegh[1]_c_110550.mp3
زمان:
حجم:
9.07M
#عاشقانه_شهدا💞
#بخش_اول
#شهید_منوچهر_مُدق
@shohda_shadat
TSB=TebyanSoundBank11-nimeipenhan_modegh[2]_c_110549.mp3
زمان:
حجم:
6.12M
#عاشقانه_شهدا💞
#بخش_دوم
#شهید_منوچهر_مُدِق
@shohda_shadat
#شهیدان
#عاشقانہ_شــہدا 🌹
#شــــــهید_مدافع_حرم
🌸 #شهید_عبدالصالح_زارع 🌸
.
🌹تنها یہ آرزو تو دنیا داشت و...
واسہ رسیدݧ بهش خیلے تلاش میڪرد...
قبل عقد..💍
بهم گفت:
"حاجتے دارم ڪہ لحظہ جارے شدن خطبه…
برام از خدا بخواہ..."💫
روز عقد...💐
با فاصلہ از هم نشستیم...
اون لحظہ تموم دغدغه م این بود...
ڪہ با این فاصلہ...😕
چطور بهش بگم ڪہ چہ دعایے باس براش بڪنم...⁉️
حتمـاً اونم نمیتونست با صداے بلند خواسته شو بہ گوشم برسونہ...
چیزے بہ جارے شدن خطبہ عقد...💕
نموندہ بود ڪہ... خواهرش اومد و...
یہ دستمال ڪاغذے تاشدہ داد دستم و گفت...
"اینو داداش فرستادہ...😊"
دستمالو ڪہ وا ڪردم… دیدم...
روش برام خواستہ شو نوشتہ بود...
"دعا ڪݧ ڪہ مݧ شهید شم..."😔
یادمہ قرآݧ دستم بود... از تہ دل دعا ڪردم ڪہ خدا...✨
شهادتو نصیبش ڪنہ و... عاقبتش ختم بہ شهادت شہ...🙂
اما...
واقعاً تصور نمیڪردم این خواستہ قلبے من...
بہ این سرعت بہ اجابت برسہ...🙏🏻
.
#و_ناگهان_چہ_زود_دیر_مے_شود...
.
من گفتہ بودم عاقبتش...
ڪہ بہ حساب ذهن خودم...
تا این عاقبت...
سالهاے سال فرصت داشتم...
فڪرشم نمیڪردم ڪہ بہ این زودیا...داشتنش بہ آخر برسه ...🌼😔
@shohda_shadat
#عاشقانه_شهدا
به خودم آمدم
انگار تویی در من بود
این کمی بیشتـر از
دل به کسی بستن بود ...❤️
#علیرضا_آذر
@shohda_shadat
🍃🕊|رفیقِخُدایی
وَقتیببینهداریغَـرقمیشی
-نِجـاتتمیـده..،
#بیمنت..
#رفاقتمونروخداییڪنیم:)
اینجـا👈{مَشْــقِعـِشـْ❤ـق}
ڪانالے بـراے نوجووناےانقلابے✌️
ڪانالۍبراے #عاشـقانشـهدا💚
ڪانالےپراز:👇
#عڪسنوشتہ{📸}
#ریـحانہ{🌸🍃}
#رهبـرانہ{🌼}
#چـادرانہ{🍂}
#طنــز_جبهہ{😅}
#شهــیدانہ{♥️}
#عاشـقانہ_شهـدا{💕}
#حاجحسینیڪتا{🍃}
#ایستائیسم{✌️}
#شعر_مهدوے{☘}
#معرفےڪتاب{📚}
#و.......
اینـجا میخوایم #عشقبازےباخدا رو یادبگیریم😉👇
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
پـس تا دیرنشده و شیطون وسوسهات نکرده که نیاے انگشتتنو بزن رو لینڪ و بہ جمع { #عـاشقانشهدا♥️ } بپیوند🔸
تودعـوتشدهےشهدایی😍
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
مطمئنم ڪہ پشیمون نمیشی🌹
#عاشقانہ_شہدا🌹
یـہ روز کہ از سر کار برگشتہ🚶 بـود خونـہ...
بچـہ هـا 👶🏻دویـدݧ سمتش و بغلش کردݧ...😇
محـمـد 👦هم شروع کرد بـہ بالا رفتـݧ از سر و کول باباش...😕
سفـره ناهـارو کہ انداختم🍽
دسـت کـرد جیـبـش و یـہ دستمال سفیـد درآورد...
با نگرونـے نگاش کردم و گفتـم :
"سرماخوردے…؟😱"
خنـدیـد و گفـت :
"نـہ خانومم...💕☺️
یـہ چیزے واستوݧ آوردم😉
مـات و مبـہوت نگاش میکردم کـہ😐
دست.مـالو باز کـرد
دیـدم سـہ تا دونـہ برنـج
پیـچیـده لاے دستمال❗️
یـہ دونـہ شو داد بـہ مـݧ👱♀
یـہ دونـہ شـو بـہ پسر بزرگموݧ👦
یہ دونـہ شم داد دسـت محمد پسـر کوچیکموݧ👶🏻
ذوق زده بـود و با شـعـف گفـت:
"بـخوریـد کـہ آقا خیلـے دوستتوݧ داشتـہ...❤"
تازه فـہمیدم کـہ قضیـہ چیـہ
برنج نذرے گرفتـہ بـود😊
با تعجب پرسیدم
"حالا چرا سه تا دونـہ⁉️🤔
با لبخند قشنگـے گفت:
"تبرّكـے میدادݧ تو حرم
منم ۴ تا دونـہ گرفتم🙂
یکیشو خودم خوردم...
سه تاشم آوردم واسـہ شما...😍
پیش خودم گفتم
بیشتـر نگیرم کـہ برسـہ به کسایـے کہ مثلہ ما دنبال نذرے بودݧ
گفتم:
"حالا چرا اینقد کم...⁉️"
خندید و گفـت:
"اے بابا…مـہم نیّتـہ خانـوم💞
کـم و زیـادش فرقـے نداره
نذرے گرفتـݧ یعنـے همیـݧ🙃
نـہ اینکـہ اونقد بخورے کــہ سـیـربـشـے💚
شهید_مهدے_خراسانے🌺
#فرهنگ_شهادت
@shohda_shadat
#عاشقانه_شهدا❤️
کت و شلوار دامادیاش را
تمیز و نو در کمد نگه داشته بود☺️
به بچههای سپاه میگفت:
«برای این که اسراف نشود،
هر کدام از شما خواستید داماد شوید،
از کت و شلوار من استفاده کنید.😉
این لباس ارثیهی من برای شماست.»😇
پس از ازدواج ما،✌️
کت و شلوار دامادی محمد حسن،
وقف بچههای سپاه شده بود
و دست به دست میچرخید😅😊
هر کدام از دوستانش که میخواستند داماد شوند،❤️
برای مراسم دامادیشان، همان کت و شلوار را میپوشیدند.😅
جالبتر آن که،
هر کسی هم آن کت و شلوار را میپوشید؛
به شهادت میرسید!😔
همسر #شهید_محمدحسن_فایده
@shohda_shadat
#عاشقانه_شهدا
🔰حلقه ی ازدواج من هزار تومن💵 قیمتش بود. ابراهیم به من گفت: من حلقه ی طلا✨ و پلاتین نمیخوام❌ اگه صلاح بدونین،من فقط یه انگشتر #عقیق بر می دارم☺️ یک #انگشتر_عقیق بر داشت به قیمت ۱۵۰تومان.
🔰آن موقع #پدرم مخالفت کرد و
می گفت: زشته برای ما که #دامادمون حلقه ی ۱۵۰تومنی بر داره. تو آبروی مارو بردی😶 گفتم: مگه چی شده⁉️ گفت: آخه کی تاحالا برای دامادش حلقه💍 ۱۵۰تومنی گرفته؟ زشته بابا،می خندن به ادم
🔰وقتی #ابراهیم به خانهٔ مان زنگ زد📞 موضوع را با او در میان گذاشتم، با #پدرم صحبت کرد. به او گفت: آقای بدیهیان،این #حلقه از سرم هم زیاده.شما دعا کنین که من بتونم توی زندگی، حق همین انگشتر رو هم #درست ادا کنم👌 باقی اش دیگه دست خدا و مصلحت اوست.
🔰سَرِ حرفش هم ایستاد. همیشه و در #هر_شرایطی حلقه اش را دست میکرد و خیلی به آن توجه داشت😍 وقتی در یکی از عملیات ها،حلقه شکست💔، رفت و #عین_همان انگشتر با همین عقیق و همان رکاب خرید و دستش کرد.
🔰خندیدم و گفتم: حالا چه اصراریه⁉️ اینقدر نسبت به این حلقه #مُقَیَّدی؟
گفت:«این حلقه توی زندگی،سایه ی یه مرد یا یه زنه👤 من دوست دارم همیشه #سایهٔ_تو بالا سرم باشه❤️ این حلقه همیشه در #اوج_تنهایی، تو رو یادِ من میاره و من محتاج اون هستم.می فهمی #محتاج شدن یعنی چی؟
✍راوی: همسر شهید
#شهید_محمدابراهیم_همت🌷
🌸•°|ⓙⓞⓘⓝ↓
@shohda_shadat
#عاشقانه_شهدا 💞
اولین غذایی که بعد اَز عروسیِمان درست ڪردم استانبولے بود. از مادرم تلفنے پرسیدم، شد سوپ....
آبش زیاد شدہ بود...😫
منوچهر میخورد و بَه بَه وچَه چَه میڪرد!. روز دوم گوشت قلقلی دُرست ڪردم... شدہ بود عین قلوہ سنگ...🙁
تا من سفرہ را آمادہ ڪنم، منوچهر چیدہ بودشان رویِ میز و با آنها تیلہ بازی میڪرد قاہ قاہ میخندید...میگفت: چشمَم ڪور دندَم نرم تا خانومم آشپزی یاد بگیره هر چی درست ڪنه میخورَم حتی قلوہ سنگ🤗
#شهید_منوچهر_مدق
🌸•°|ⓙⓞⓘⓝ↓
@shohda_shadat