eitaa logo
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
539 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
77 فایل
برای نخبهای ایرانی برای موندن و نترسیدن برای شهیدای افغانی برای حفظ خاک اجدادی🇮🇷 به عشق قاسم سلیمانی💔 من افتخار دارم به دختری که #چادرش تو سختی ها باهاشه من افتخاردارم به #ایران به سرزمین #شیران به بیشه ی #دلیران خـღـادم و تبـღـادل : shohda1617@
مشاهده در ایتا
دانلود
💝🌼✨ سرشو تكون داد. نگاهي به بسته كردم. نكنه كار شهاب باشه؟ آراسب به من نزديك شد كه بسته رو در دستم فشردم و با ناراحتي نگاهش كردم. لبخندي زد. - بريم؟ سرمو تكون دادم و سوار ماشين شديم. علي تقه اي به شيشه ماشين زد، پنجره طرف خودمو پايين دادم كه خيره نگاهم كرد و گفت: - مياي ديگه؟ سرمو تكون دادم و لبخندي زدم كه از ماشين فاصله گرفت. آراسب از آينه ماشين نگاهم كرد و گفت: - قول مي دم زود به زود بيارمت. لبخند غمگيني زدم و به بيرون خيره شدم. بسته رو بيشتر در دستم فشردم و لبمو به دندون گرفتم. شهاب اومده بود! يعني يك ماه تموم شد؟ نگاهمو به آراسب دوختم كه كلافه بود. آهي كشيدم كه خودم هم از آهي كه كشيده بودم خنده ام گرفت. - آراسب كنار اون مغازه نگه دار بايد براي سانيا خانم چيزي بگيرم. سانيا خنده اي كرد و از پشت پس گردني به سرش زد كه آرسام اخمي كرد. - اصلاً نظرم عوض شد. مي ريم خونه. - ا ،آرسام تو قول دادي! - اين به جاي دستت درد نكنه بود؟ سانيا خنده ي سر خوشي كرد و رو به من كه با تعجب نگاهشون مي كردم گفت: - چند روز پيش با آرسام يك شرط بندي كردم كه باخت. قول يك دست بند شيكو بهم داده. - چه شرطي؟ سانيا خنده اي كرد و آرسام با ابرويي بالا رفته نگاهشو به آراسب كه ماشين رو گوشه اي پارك كرد دوخت. - اون ديگه به شما ربطي نداره! آراسب خنده اي كرد و گفت: - چيه مي ترسي نقطه ضعفت بياد دستم؟ - فعلاً كه نقطه ضعف شما دست ماست. - يعني چي؟ آرسام شانه اش رو بالا انداخت. با سانيا پياده شدن كه آراسب از آينه نگاهش رو به من انداخت و چشمكي زد. - مشكوك شدن نه؟ خنده اي كردم و سرمو تكون دادم. آراسب ماشين رو به حركت در آورد. - چرا غم مهمونه چشماته؟ با تعجب نگاهش كردم كه مشتي به فرمون ماشين زد و گفت: - از روزي كه شناختمت چشمات همين طور بوده! دليلش چيه؟ ....