🌸🍃🌸🌸
🍃🌸🌸
🌸🌸
🌸
#برای_تو_ازتو_هم_گذشتم
#پست_دویست_و_بیست_و_سوم
حالا می خوایی چه جوابی بدی ؟
سکوت کردم و او با خنده ادامه داد : هر چند مشخصه دیگه
سرم را پایین انداختم و او با مهر مادرانه شیرینش گفت : ببین گل دخترم ، فقط دوست داشتن ملاک نیست ...مهم تر از اون درک همدیگه است ...
مهربونی و محبته که بینتونه ...احترامی که باید میون رابطتتون باشه ....کسی که بتونی بهش تکیه کنی ..
کسی که هم بهش اعتماد داشته باشی و اونم به همون اندازه بهت اطمینان داشته باشه ..
مطمن باش ، اگه اینا بشه ، به مرور زمان تو قلبت انقدر قشنگ مهرش میشینه که باور نمیکنی ...
حالا چی ، اینا رو دیدی تو آراد ؟؟؟
ایستادم و بوسیدمش و بعد ، کمی فکر کردم....
مطمن مطمن بودم از تمام این ها برای همین محکم گفتم : اره
مادرم دوباره خندید ،چه خوب بود که دوباره روز هایمان داشت رنگ شادی می گرفت : ان شالله ، سفید بخت بشی مادر....
به اتاقم پناه بردم .....کم مانده بود از ذوق و ناباوری ، کارم به جنون بکشد ....روبروی آینه قدی ایستادم و به خودم چشم دوختم .....به چشمان عسلی ام که دوباره جان گرفته بودند ....به موهای مشکی رنگ و پر پشتم که خیلی ساده بافته بودمشان ....و بعد به لب هایم که انحنای عجیبی گرفته بودند ، حالا طعم این انحنا مهم بود ...این انحنا طعم داشت ...شیرینِ شیرین ....
آهنگی که عجیب وصف حالمان بود را پلی کردم و بعد زمزمه کردم : فردا تو میایی .....
""" امشب دلم می خواد تا فردا می بنوشم من ...
زیباترین جامه هایم را بپوشم من ...
با شوق بی حد ، باغچه هامون رو صفا دادم ....
امشب تا میشد گل توی ، گلدون ها جا دادم ...
بعد از جدایی ها ...آن بی وفایی ها ...
فردا تو میایی...
بعد از گسستن ها ...آن دل شکستن ها فردا تو میایی
گویا دعاهای من خسته اثر کرده ..
من لحظه ها را می شمارم تا رسد فردا ..،
آن لحظه خوب در آغوشت کشیدن را .."""
به قلم #سنا_لطفی
برای ارسال نظرات به پی وی مراجعه کنید :
🆔 @BanoyDameshgh
@shohda_shadat
🌸
🌸🌸
🍃🌸🌸
🌸🍃🌸🌸