eitaa logo
|⛅️ شمـالِ‌ایتـا 🥀🌱'🌧🌱|
695 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.8هزار ویدیو
6 فایل
صمیمۍ، باصداقت، ساده هستم✨ جماعت ! من شمالےزادھ هستم🌸! ‌ ‌‌گوشۍ دستمہ! الو؟📞.. - https://abzarek.ir/service-p/msg/970539 ‌ ‌حیف نیست از بوۍ بارون بگذرۍ؟🌧(: بمون هم‌وطن❤!
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸🍃 یکی از رفقا رفته عتبات، امشب هم مهمان حرم باصفای آقا امیرالمومنین و زائر صحن و سرای زیباشه. 🌼 زیارتت قبول زائر حرم عشق 🌺 به یاد ما هم باش 🌸 خدایا زیارت عتبات عالیات را، قسمت ما و همه‌ی اهالی شمال ایتا قرار بده. آمین
🔴سه دقیقه در قیامت(قسمت ۱۴) 📘از دیگر اتفاقاتی که در آن بیابان مشاهده کردم این بود که برخی از آشنایان که قبلا از دنیا رفته بودند را دیدم. 🔆 یکی از آنها عموی خدابیامرزم من بود، او را دیدم که در یک باغ بزرگ قرار دارد. ✅سوال کردم: عموجان تین باغ زیبا را در نتیجه کار خاصی به شما دادند؟ 🔰گفت: من و پدرت در سنین کودکی یتیم شدیم. پدر ما یک باغ بزرگ را به عنوان ارث برای ما جا گذاشت اما شخصی آمد و قرار شد در باغ ما کار کند. اما او با چند نفر دیگر کاری کردند که باغ از دست ما خارج شد. آنها باغ را فروختند و البته هیچکدام عاقبت به خیر نشدند و در اینجا نیز همه آنها گرفتارند... ⛔️ چون با اموال یتیم این کار را کردند، حالا این باغ را به جای باغی که در دنیا از دست دادم به من داده‌اند تا با یاری خدا در قیامت به باغ اصلی برویم. 🌴بعد اشاره به در دیگر باغ کرد و گفت: این باغ دو در دارد که یکی از درهای باغ برای پدر شماست که به زودی باز می شود... 🌲 باغ بزرگ دیگری آنجا بود که متعلق به یکی از بستگان ما بود. به خاطر یک وقف بزرگ صاحب این باغ شده بود. ☘همانطور که به باغ خیره بودم یکباره تمام باغ سوخت و تبدیل به خاکستر شد! 🍁 بنده خدا با حسرت به اطرافش نگاه می‌کرد... شگفت‌زده پرسیدم: چرا باغ شما سوخت؟؟ 🎋 گفت: پسرم اینها همه از بلایی است که پسرم بر سر من می آورد،او نمی گذارد ثواب خیرات این زمین به من برسد... ✨پرسیدم: حالا چه می‌شود؟ چه کار باید بکنید؟! گفت: مدتی طول می‌کشد تا دوباره با ثواب خیرات باغ من آباد شود به شرطی که پسرم نابودش نکند. 💥 من در جریان ماجرای زمین وقفی و پسر ناخلف اش بودم، برای همین بحث را ادامه ندادم. ✨آنجا می توانستیم به هر کجا که می‌خواهیم سر بزنیم یعنی همین که اراده می کردیم بدون لحظه ای درنگ به مقصد می‌رسیدیم. 💫 پسر عمه ام در دوران دفاع مقدس شهید شده بود ،دوست داشتم جایگاهش را ببینم. بلافاصله وارد باغ بسیار زیبایی شدم. 🌕 مشکلی که در بیان مطالب آنجاست عدم وجود مشابه در این دنیا است... 🌏 یعنی نمی دانیم زیبایی‌های آنجا را چگونه توصیف کنیم؟! کسی که تاکنون شمال ایران و دریا و سرسبزی جنگل‌ها را ندیده و تصویر و فیلمی از آن جا ندیده هرچه برایش بگویم نمی تواند تصور درستی در ذهن خود ایجاد کند. ❄️حکایت ما با بقیه مردم همینگونه است. ما باید به گونه‌ای بگوییم که بتواند به ذهن نزدیک باشد. 🌴 وارد باغ بزرگ شدم که انتهای آن مشخص نبود. از روی چمن هایی رد می شدم که بسیار نرم و زیبا بودند. بوی عطر گلهای مختلف مشام انسان را نوازش می داد. 🌳درختان آنجا همه میوه‌ داشتند، میوه های زیبا و درخشان... بر روی چمن ها دراز کشیدم. مثل یک تخت نرم و راحت و شبیه پرقو بود. بوی عطر همه جا را گرفته بود . 🌾صدای پرندگان و شرشر آب رودخانه به گوش می‌رسید. اصلا نمی شد آنجا را توصیف کرد. 🍀 به بالای سرم نگاه کردم درختان میوه و میوه و یک درخت نخل پر از خرما دیدم . ✅با خودم گفتم: خرمای اینجا چه مزه‌ای دارد؟ یک باره دیدم درخت نخل به سمت من خم شد. 🔆 دستم را بلند کردم و یکی از خرماها را چیدم و داخل دهان گذاشتم. ♻️ نمی‌توانم شیرینی آن خرما را با چیزی در این دنیا مثال بزنم، اینجا اگر چیزی خیلی شیرین باشد باعث دلزدگی می‌شود. اما نمی‌دانید آن خرما چقدر خوشمزه بود. 💠 از جا بلند شدم به سمت رودخانه رفتم.در دنیا معمولا در کنار رودخانه‌ها زمین گل آلود است و باید مراقب باشیم تا پای ما کثیف نشود. 💠اما همین که به کنار رودخانه رسیدم دیدم اطراف رودخانه مانند بلور زیباست... به آب نگاه کردم آنقدر زلال بود که تا انتهای رود مشخص بود دوست داشتم بپرم داخل آب. ✅ اما با خودم گفتم بهتر است سریعتر بروم سمت قصر پسر عمه. آن طرف رود یک قصر زیبای سفید و بزرگ نمایان بود نمی‌دانم چطور توصیف کنم. ♻️با تمام قصر های دنیا متفاوت بود. تمام دیوارهای قصر نورانی بود میخواستم به دنبال پلی برای عبور از رودخانه باشم اما متوجه شدم می توانم از روی آب عبور کنم 🔆با پسر عمه صحبت می کردم، او گفت:ما در اینجا در همسایگی اهل بیت هستیم.میتوانیم به ملاقات امامان برویم و این یکی از نعمت‌های بزرگ بهشت برزخی است... ادامه دارد... 🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃
🖇 •برسه‌اون‌روز که‌خستہ‌ازگناهامون جلـو امام‌زمان زانـوبزنیـم؛ سرمونوپایین‌بندازیم وفقط‌یہ‌چیزبشنویم سرتـوبالاکن من‌خیلی‌وقتـه‌بخشیدمت عـزیزترینم، امـام‌تنھـای‌مـن ببخش‌اگـه‌برایتان زینب نشدم کِےشَود حُــربشـوَم تـوبـہ‌مردانـِہ‌کُنم•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽* امروز را با خوشے شروع ڪن☺️ مهربان باش و لبخندت را😉 به همه هدیه ڪن ...🌸🍃 خدا عاشق مهربانےست💖 هرلحظتون متبرک به نگاه خدا💖 سلام صبحتون بخیر اهالی شمال ایتا
💕اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُكَ.💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌‹🕌🕊› خدامیدونہ‌دلتنگیم‌آقا خیلے‌وقتہ‌نرفتیم‌ڪربلا...💔 🌺---------------- بریـم شمـال؟. 😎 🌨👇🏻 @shomale_eitaa
سلام مولای ما ، مهدی جان خدا کند به نبودنتان عادت نکنیم ... خدا کند ندیدنتان ، همواره بزرگترین اندوهمان باشد... خدا کند زندگی فریبمان ندهد ... خدا کند دعا برای ظهورتان از اعماق جانمان باشد ... خدا کند غیبت و غربتتان، جانمان را آتش بزند ... خدا کند قلبمان خانه ی مهرتان باشد ... خدا کند فرزندان خوبی برایتان باشیم ... 🍃أللَّھُمَ عجِلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🍃 🌺----------------------- بریـم شمـال؟. 😎 🌨👇🏻 @shomale_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌◖💛🌼◗ دلِ همیشه غریبم هوایتان کردھ است هوایِ گریه پایین پایتان کردھ است..(:💛 السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼اگر قسمت شود روزی 🍁ببینم روی ماهت 🍃بگیرم حاجتم را 🌼از نگاهت 🍂ابا صالح بیا ☘جانم فدایت 🌼که عمری را 🌸نشستم چشم به راهت
🕊☘💐🦋❤️🦋💐☘🕊 ❤️ دلم میخواهد یک روز صبح، که چشم  باز کردم از لا به لای  ندبه ها بیرون آمده باشی کنارمان باشی، عطر آرامشت را به جهان بپاشی پایان تمام انتظار ها و نگاههایی که به  تو دوخته شد.. و قاصدکهایی که پای  بوس  قامتت شده اند. بیا؛ تا تمام دلتنگی هایمان حل شود در حضورت. و با نگاهت تمام بغض هایی که در دل ریشه دوانیده را بخشکانی. ای امیر دلها بیا و دلمان را، احساسمان را زیر و رو کن. جز  نور وجودت، همه  را بیرون بریز. 🌼 مهدی جان؛ طلوع کن، و همه ی هق هق هایمان را حسرت هایمان را نبودن های شما نداشتن های شما را به خاطرات  دیروزمان  بسپار... امید که  فردایمان روشن به نور مهدویت شود..🤲🦋💐
اگه بعد از هر لبخندی خداروشکر نمی‌کنیم، حق هم نداریم بعد از هر اَشکی گله‌مند باشیم :)
چندبار به آقامحمد گفتم ؛ برای خودمون کفن بخریم و ببریم حرم امام حسین برای طواف . ولی ایشون هی طفره میرفت! بعد چند بار که اصرار کردم ناراحت شد و گفت: دوتاکفن میخوای ببری پیش بی کفن!💔 [-شهید مدافع حرم محمد بلباسی]
🍃🍃🌸 خرمالو های نارنجی ؛🧡🍂! 🍃🍃🌸🍃🍃🌸🍃🍃🌸🍃🍃
|⛅️ شمـالِ‌ایتـا 🥀🌱'🌧🌱|
🍃🍃🌸 خرمالو های نارنجی ؛🧡🍂! 🍃🍃🌸🍃🍃🌸🍃🍃🌸🍃🍃
وای خدا من عاشق خرمالو‌ام😍😍😍😍 مگه میوه از این خوشمزه‌تر هم داریم؟
بعدازظهرتون بخیر اهالی شمال ایتا😎
Mehdi Rasooli - Ye Kami Harf Bezan (320).mp3
9.23M
🎧 نماهنگ_فاطمیه 🥀🍀🥀 🎼 یکمی حرف بزن 🎤 # مهدی_رسولی 🥀 فاطمیه ماه خون ماه غم است فاطمیه یک محرم ماتم است 🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*┅═✧❁﷽❁✧═┅* 🌱سلام، به همراه تعدادی از دوستان، به صورت خانوادگی به فضای سبزی در خارج از شهر رفته بودیم، 🌳 فرشها را که پهن کردیم، آقایون روی یکی از فرشها نشستند و طبق معمول، مشغول کارشناسی مسائل اقتصادی و سیاسی کشور شدند و ما خانمها هم روی یکی دیگر از فرشها دور هم نشستیم و همانطور که مشغول درست کردن سالاد بودیم و مقدمات ناهار را آماده می کردیم، از در و دیوار و هر چیزی که به ذهنمان می رسید، ایده و نظر می دادیم. در همین موقع با صدای بلندِ آهنگی، از جا پریدیم، به اطرافمان نگاهی انداختیم تا اینکه منبع صدا را پیدا کردیم، آن آهنگ متعلق به سیستمِ صوتیِ بی‌نقصِ یک ماشینی بود که دورتر از ما کنار درختی متوقف شد و از داخل آن تعدادی از پسرهای جوانِ پر شر و شوری، پیاده شدند و در حال خندیدن و شوخی کردن، وسایلشان را از صندوق عقبِ ماشین بیرون می آوردند. زمزمه های خانمها هم شروع شد که بهتر است از اینجا برویم، همسر من از جایش بلند شد و به سمت آن ماشین رفت، یکی از خانمها بلافاصله به من گفت : « چرا نشستی؟ سریع برو جلوی شوهرت رو بگیر» گفتم:« برای دعوا که نمی رود فقط به آنها تذکر می دهد» یکی دیگر از خانمها هم با نگرانی گفت : « برای آنها که تذکر و دعوا فرقی نمی‌کند، ممکنه چاقویی یا قمه‌ای داشته باشند، خیلی خطرناکه» با تعجب گفتم : « چرا این اتفاق ساده رو جنایی می‌کنید؟ امر به معروف واجبه و من در این مواقع بجای اینکه جلوی شوهرم رو بگیرم، مشوقِ او هم هستم» نگاه بقیه هم نشان می داد که اُمیدی به نتیجه‌ی کار همسرم ندارند و حتی با نگرانی منتظر اتفاق ناخوشایندی هستند، اما مدت کمی بعد، صدای موزیک قطع شد و همه با چشمهای گشاد شده از تعجب، به آن صحنه‌ی دور از انتظار که دست دادن و خداحافظی همسرم با آن جوانان بود، خیره شده بودند و او با همان آرامشی که رفته بود، گام برمی داشت و به ما نزدیک می شد. وقتی روی فرش کنار آقایون نشست، یکی از آنها که زودتر از بقیه از شوک درآمده بود، پرسید : « به آنها چه گفتی که اینقدر زود قانع شدند و آهنگ را قطع کردند؟» با لبخندی که لبهایش را زینت داده بود و مرواریدهای سفید دندانش را به نمایش می گذاشت، گفت : « آهنگ رو که قطع نکردند فقط صدایش را پایین آوردند تا ما اذیت نشویم» یکی دیگر از آنها پرسید : « خب همین هم دور از انتظار ما بود چگونه حاضر شدند که صدای موزیک را کم کنند؟» همسرم جواب داد : « فقط گفتم که برای رفع خستگی یک هفته کار کردن و کسب آرامش و شارژ مجدد بدن، به اینجا آمده ایم، اما این صدای بلند سیستم صوتی شما، مانع است، الان حتی اگر شما مداحی را هم با صدای بلند می گذاشتید، مزاحم آسایش ما بود، لطفا مراعات حال ما را هم بکنید. 🌿با شنیدن این حرف، همه سکوت کردند شاید با خودشان فکر می‌کردند که چرا اینقدر در ذهنشان، این واجب فراموش شده را، سخت تصور می کنند در حالی که اگه بلد باشیم چطور امر به معروف کنیم در بیشتر مواقع به آسانیِ آب خوردن است.