eitaa logo
فروشگاه صریر
90 دنبال‌کننده
157 عکس
1 ویدیو
0 فایل
عرضه کننده انواع کتب دفاع مقدس آدرس : تهران - خیابان انقلاب - بین دوازده فروردین و فخر رازی پلاک ۱۲۶۶ تلفن : ۶۶۹۵۴۱۰۸ ارتباط با ما‌ @defaae_moghaddas 🌐خرید اینترنتی sarirpub.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
فروشگاه صریر
🔺️لباس شخصی ها ✍ نوشته‌ی جواد کلاته عربی 📚 نشر ۲۷ بعثت 🌐خرید اینترنتی 👇 https://sarirpub.ir/prod
کتاب خاطرات از دوران حضور در گروه شبه نظامی است. صادقی که در دوران نوجوانی و جوانی از پسرهای شر و شور است با زمزمه و ملتهب شدن فضای شهر به دلیل جو محله‌شان وارد فعالیت‌های می‌شود و پس از پیروزی انقلاب نیز به خاطر فرمان امام به می‌رود. او گرچه پیش از شروع جنگ تحمیلی سربازی خود را به اتمام رسانده اما به دلیل عشق و علاقه به امام و انقلاب داوطلب اعزام می‌گردد. او در عضو گروه چریکی می‌شود. گروهی تقریبا مستقل که به شکل پارتیزانی به خطوط حمله می‌کردند. شهید و دیگر جوانان بزن بهادر تهرانی نیز عضو این دسته بودند و تمامی زیر نظر شهید فعالیت می‌کردند. گروهی که تفاوت‌های و رفتاری بسیاری با دیگر رزمندگان داشتند ولی برای حفظ ناموس و عزت کشور جانانه دفاع کردند و برخی از آنان نیز به فیض شهادت رسیدند. این گروه یک سال فعالیت نمود و پس از آن به دلیل کارشکنی و تخریب برخی افراد مغرض از حضور در منطقه منع گردید. در حالی‌که در آزادسازی در عملیات نقش موثری داشت. حاج قاسم صادقی پس از جنگ یادمان این گروه مجاهد را در همان منطقه بنا نمود. برشی از این کتاب : ما تازه فهمیدیم شاهرخ چی توی کله‌اش داشته و برای چی آن حرف‌ها را به اسیر زد و بعدش هم آزادش کرد. این شد که معروف شدیم به گروه . این اسم را در حقیقت عراقی‌ها روی ما گذاشتند. آدم خوارها حلقه اول اطرافیان شاهرخ بودند که هر بلایی سر عراقی‌ها در می‌آوردند. یک ماژیک هم گیر آورده بودند و روی ماشینشان نوشته بودند گروه آدم خوارها. این اسم واقعاً به بچه‌های شاهرخ می‌خورد. وقتی عراقی‌ها را می‌گرفتند. حسابی اذیت‌شان می‌کردند. روی کولشان سوار می شدند. اگر کسی را تسلیم می‌کرد، جریانش فرق داشت اما اگر آنها را در حال فرار دستگیر می‌کردند، همین طوری به عنوان اسیر جنگی تحویلش نمی‌دادند که. ازشان سواری می‌گرفتند یک در آهنی پیدا کرده بودند برای سواری گرفتن از اسیرها. شاهرخ می‌نشست روی این در آهنی و اسیرها را وادار می‌کردند که چهار طرف در را بگیرند و آن را بلند کنند و تا مسافتی او را ببرند؛ مثل تخت روان خودشان هم مسخره بازی در می‌آوردند و می‌خندیدند. @shop_sarir