فروشگاه صریر
🔺️ازدواج به سبک شهدا ✍ تدوین و گردآوری : حسین علی کاجی بازنویسی : مهدی قربانی 📚 انتشارات حماسه یا
کتاب #ازدواج_به_سبک_شهدا را #مهدی_قربانی بازنویسی کرده است. این اثر به معرفی سبک و شیوه ای که شهدا عمیقا به آن معتقد بودند می پردازد که شیوه ای بر گرفته از #اسلام اصیل و به دور از کج فهمی های رایج زمانه ها است.در این کتاب با ذکر خاطراتی از ۷۰تن از شهدای والامقام به شرح مختصری از شیوه ازدواج ایشان می پردازد که اغلب از زبان #همسر محترم این شهدا نقل شده است.
🔹️در بخشی از این کتاب می خوانیم:
شهید حجت الاسلام عبدالله میثمی
نماینده حضرت امام رحمةالله علیه در قرارگاه خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله
بله برون و عقدمان یکی شد; روز ولادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برایم یک گردنبند طلا آوردند و یک حلقه نامزدی. با یک لباس سفید نشستم سر سفره عقد. صیغه عقد که خوانده شد, دیدم دنبال چیزی می گردد.
ـ اینجا مهر دارید؟ ـ مهر می خوای چیکار؟ مگه نماز نخوندی؟
ـ حالا تو یه مهر بده. ـ تا نگی برای چی می خوای, نمی دم.
ـ می خوام نماز شکر بخونم, که بهم همسر عطا کرده, اونم روز تولد رسول الله.
زهرا رجبی, نیمه پنهان ماه ۱۱, میثمی به روایت همسر شهید,ص ۱۴ و ۱۶
شکر فقط گفتن #الهی_شکر و سجده شکرکردن نیست. #شکر_نعمت این است که انسان نعمت را بشناسد. بداند که این نعمت را خدا به او داده است و استفاده از آن نعمت و رفتار با آن نعمت را که خدا می پسندد, انجام دهد. این معنای شکر نعمت است... #ازدواج هم یک نعمت خدادادی است. خدای متعال این همسرخوب را برای شما فراهم کرده است.پس باید به شایستگی شکر این نعمت را به جا آوررید.
@shop_sarir
فروشگاه صریر
🔺️مثل هاجر ✍ نوشتهی مونس عبدی زاده 📚 نشر ۲۷ بعثت 🌐خرید اینترنتی 👇 https://sarirpub.ir/product/م
کتاب #مثل_هاجر نوشتهی #مونس_عبدی_زاده، شامل خاطرات #فاطمه_سادات_علیزاده_ثابتی همسر #شهیدان_رضا_و_مهران_عزیزانی توسط #نشر۲۷ منتشر شده است.
#شهید_رضا_عزیزانی متولد ۹ شهریور ۱۳۴۲ در #انزلی بود که در روز ۶ بهمن ۱۳۶۴ در عملیات #والفجر۸ به شهادت رسید. برادرش حاج مهران (اسماعیل) عزیزانی نیز از سرداران و جانبازان دوران دفاع مقدس بود که سال ۱۳۹۸ در درگیریهای #سوریه به اسارت اعضای گروهک #احرارالشام درآمده و سپس به شهادت رسید. پیکر اینشهید هنوز به ایران بازنگشته و دوستان و همرزمانش برای وی مزار یادبودی در نظر گرفتند.
«مثل هاجر» کتاب خاطرات #فاطمه_سادات_علیزاده_ثابتی #همسر این شهیدان است.
عناوین فصول و خاطرات کتاب پیشرو به اینترتیباند:
«بوسه بر دست اهلبیت»، «عمه شهیدم»، «شعله انقلاب»، «پرستوی طلایی»، «سهشنبههای انتظار»، «وعده شبانه»، «بعد از دو هفته»، «یادگاری او»، «جای خالی تو»، «آغاز زندگی با عمو»، «ایکاش آنحرف را نزده بودم!»، «زینت بابا»، «بابا رضا»، «خانه پربرکت»، «آیه هجرت»، «مدافع حرم»، «زیارت دوباره»، «پیک شهادت»، «زندگی در سایه بیبیجان»، «شهرک سیدشفیع»، «مهمان ابراهیم»، «فرمانده و سرباز»، «فاطمیه در غربت»، «معامله با بیبی»، «عروج فرمانده»، «انتظار ابورضا»، «مثل بیبی...»، «مزه دل مضطر»، «من المومنین رجال صدقوا...» و «مثل هاجر».
🔹️در قسمتی از اینکتاب میخوانیم:
خردادماه به نیمه رسیده بود. همراه آقا مهران بهرسم همیشه، به دیدن یکی از خانوادههای سوری رفتیم. او آب و نان و یکشانه تخممرغ برای آنها تهیه کرده بود. در مسیر، از پسربچه خانوادهای گفت که با زبان روزه در تابستان پابهپای او کار میکرد. تا اینکه پسربچه، ناغافل روی تپه ناهمواری رفت و بر اثر انفجار مین به شهادت رسید. با شنیدن اینخاطره، غم دنیا بر دلم نشست. بعد از چند دقیقه، به خانه آنها رسیدیم. هنگامی که به دیدن خانوادهها میرفتیم، حسابی آقامهران را تحویل میگرفتند. سر و روی او را بوسهباران میکردند. با زبان فارسی دستوپاشکسته از ما تشکر میکردند. دستشان را روی چشمانشان میگذاشتند. تکرار میکردند: «علی راسی. علی راسی.»
هنوز ننشسته بودیم که صاحبخانه با یک سینی چای به ما خوشامد گفت. رنگ و روی چایشان با چای ما، زمین تا آسمان فرق میکرد. ما ایرانیها وقتی میخواهیم چای آماده کنیم، اجازه میدهیم آب کتری خوب به جوش بیاید و سپس چای را دم میکنیم؛ اما سوریها این اجازه را به آب کتری نمیدادند. به محض اینکه آب قُل میخورد، چای را در کتری میریختند و با استکانهای کوچک پذیرایی میکردند. وقتی یک قُلپ از چای را خوردم، شیرینی بیش از حد آن، دلم را زد؛ اما چای را بهخاطر طعم خوشش تا جرعه آخر نوشیدم.
خانواده سوری به زبان عربی با آقا مهران صحبت میکردند. من فقط به گفتوگوی آنها گوش میدادم. در میان اعضای خانواده، زنی گوشه خانه کز کرده بود. آقا مهران به من گفت: «اون مادر همون پسربچهس که قضیه شهادتش رو برات تعریف کردم.»
به چهره صبور و آرام زن نگاه کردم. نمیتوانستم یکلحظه چشم از چهره مظلوم و دوستداشتنی او بردارم. با خودم فکر کردم چقدر ما با آنها تفاوت داریم. اگر ما عزیزی از دست بدهیم، تا چند هفته یا چند ماه بیقراری میکنیم؛ اما خانوادههای سوری با دیدن پیکر شهیدشان، خدا رحمت کندی میگویند و تمام.
@shop_sarir