#ادامه
#قسمت_پنجم
.
با چهره ای بهت زده گفت: شما خانم اسلامی رو می شناسید؟ من هم با تعجب پرسیدم خانم اسلامی!!؟؟
نه، نمی شناسم.!!
.
گفت: پس حتماً آقای فروزش با شما در ارتباطه؟ گفتم: اینایی که میگید من نمی شناسم، رو به رئیسش کرد و گفت: میرزایی بهش نمی خوره، من بهش اعتماد دارم که اون هم سری تکان داد و گفت شخص دیگه ای که خبر نداره!! حتماً کار خودشه عجب آدمیه!
.
حالا نوبت من بود که هاج و واج این دو نفر رو نگاه کنم گفتم: چی شده؟ یجوری بگید تا منم بفهمم🤕
.
اینا کی هستن که اسم می برید؟ گفتن غیر این سه، چهار نفر کسی از اطلاعات شرکت ما با خبر نیست، تعجب ما از اینه که اینقدر دقیق حتی اینها هم خبر ندارند!
.
رئیس گفت: اینها به کنار میشه به من بگید چطور با اینها توی این مدت کم ارتباط برقرار کردید؟
.
اینها به حرف من که رئیسشونم گوش نمی دن، چطور اومدن و ظرف چند روز این همه اطلاعات رو به شما دادن.
.
گفتم: بگذارید بگم قهوه تان را عوض کنند. همینطور که با هم یواش صحبت می کردن و با تکان دادن سر حرف همدیگر رو تایید می کردن بهشون گفتم بگذارید یه خاطره براتون تعریف کنم.
.
یه بنده خدایی چند وقت زانوش درد می کرده و انواع و اقسام پزشکها، درمانها رو تست می کنه، از فیزیوتراپی تا قرص کلسیم، از انواع کپسول و پماد خلاصه هر روشی که فکرش رو بکنید و کلی هزینه، آخر سر هم بهش می گن باید زانوت رو عوض کنی، خیلی مشورت و پرس و جو میکنه، یکی بهش میگه تو که همه راهها رو رفتی بیا پیش یک طبیب اسلامی هم برو.
.
تعریف می کرد که با معرفی یکی از دوستام رفتم پیش یه حاج آقایی🌜
.
تو دلم می گفتم ای بابا این همه دکتر معروف من رو دیدن حالا این بنده خدا چی میخواد به من بگه، نشستم و بعد از احوال پرسی اماده شدم که شلوارم رو در بیارم و زانوم رو نشون بدم🛀
.
که حاج آقا گفت چکار می کنی؟ گفتم هیچی می خواهم زانوم رو نشون بدم خدمتتان. حاج آقا لبخندی زد و گفت: خیلی زود رفتی سر اصل مطلب دکمه رو ببند کار به اونجا نمی رسه بیا یک ساعتی مهمون ما هستی.
.
ازم پرسید روزی چند بار می ری دستشویی و شکمت راحت کار می کنه؟😨
بی اختیار یاد سوال با پای چپ میری دستشویی یا با پای راست افتادم
.
و گفتم: من زانوم درد می کنه، مشکل گوارشی ندارم بدون توجه گفت روزی سه بار می ری؟ گفتم سه بار که نه!
.
گفت زبونت رو دربیار!
تو ذهنم خودم گفتم من هر جا می رم می گن شلوارت رو دربیار حالا میگه زبونت رو دربیار. خدا بهم رحم کنه\(°o°)/
.
خلاصه بعد از دیدن روی زبون و زیر زبون، گرفتن نبض دست، نگاه کردن زیر چشم گفت کف دستت رو ببینم می خواستم بگم بابا به خدا مو ندارن بیا اگه چیزی دیدی بکن که یک دفعه دستاش رو گذاشت روی پهلوهام شروع کرد ماساژ دادن اولش یواش بود بعد کم کم فشار دستش رو بیشتر کرد و پرسید پهلوت دل نمیزنه؟
.
یاد این افتادم که بعضی شب ها خصوصا زمانهایی که هوا کمی سرد میشه پهلوم شروع می کنه به نبض زدن این رو که بهش گفتم، گفت: زبونت رو یکبار دیگه در بیار در آوردم گفت نه می خوام ته حلقت رو ببینم تا ته در بیار چنان زبونم رو بیرون آوردم که یک لحظه می خواستم عق بزنم و بالا بیارم.
.
خوب که تا ته حلقومم رو نگاه کرد گفت: معده
.
همون اول هم حدس می زدم، گفتم یعنی چی؟ گفت شما مشکل معده داری
.
گفتم: یا خدا 🙌
من می گم زانو درد منو داره میکُشه این میگه معده ات خرابه!
.
این دکترا می گن به این طب اسلامی ها اعتماد نکنید، حق دارن آخه چیو به کجا ربط داد...
.
تشخیص فوق حرفه ای حاج آقا که تمام شد شروع کرد به توضیح دادن که شما مشکل معده داری این مشکل باعث شده کلیه های شما درست کار نکنند برای همین هم هست که نارسایی کلیه روی کبد و روده شما تاثیر گذاشته و نمیتونه مواد زائد رو تصفیه یا دفع کنه، خوب این موارد چون دفع نمیشن، یا در بدن می مونن یا میشن کمر درد یا زانو درد یا یبوست و بواسیر، پس اگه می خوای زانو دردت اساسی خوب بشه باید قدم به قدم از بالا درست کنی تا بدون اون همه هزینه و عمل و جراحی و عوارض، زانوت مثل روز اولش کار کنه و الّا من اگر حتی زانو درد شما را هم درمان کنم فردا، صداش و دردش از جای دیگه در میاد!
.
آقای مو قهوه ای گفت: چه ربطی داشت؟
گفتم: ربطش اینجاست که من روزی با چند نفر مثل شما در ارتباطم به نظرتان اصلا امکان داره که من در همه این موارد دنبال پیدا کردن اطلاعات از خانم فلان و آقای فلان باشم؟
.
رئیس گفت: پس چطور متوجه شدید؟
گفتم چطوریش مهم نیست مهم اینه که الان مشکلات رو یک به یک و از بالا حل کنیم.
گفت این درست اما من می خواهم بدونم!
.
همان موقع در زدن و دوباره قهوه آوردن، گفتم: تا شما قهوه تان را بخورید من هم توضیح می دهم.....
.
ادامه دارد.....
.
لینک کانال 👇
☆ @Shoroekasbokar786 ☆