eitaa logo
کسب و کار روشمند🇮🇷
622 دنبال‌کننده
187 عکس
48 ویدیو
10 فایل
🟥 بهرام جهاندار 📚 نویسنده کتاب کسب و کار پایدار 🔴 رسالت ما کمک به شماست، تادرکنارتحصیل یا شغل ثابت خود به درآمد بالا و پایدار برسید.😎 🔴 چونکه صد آمد نود هم پیش ماست.🤔 📞 تماس ضروری👈 09309281415 🟥 ادمین 👈 @Kasbokar786
مشاهده در ایتا
دانلود
تا حدودی فهمیده بودم مشکل کارش کجاست!!! . یه بار به یکی از مراجعه کنندگانم بدون اینکه توضیحی درباره کسب و کارش بدهد چند راهکار دادم که بهم گفت: نکنه شما علم غیب داری یا پیشگویی! . بهش گفتم نه علم غیب دارم و نه پیشگو هستم، شرایط بازار و نوع تصمیم گیری اغلب صاحبان کسب و کار رو خوب می شناسم💥 . چندین بار با دفتر هماهنگ کرد و تماس گرفت تا دوباره زمان ملاقات جدید هماهنگ شد و قرار شد بیاد دفتر، چون خارج از زمان معمول بود و فرصت کم بود، بنابراین شد که اون بیاد دفتر ما. . آخر وقت بود که با یک نفر دیگه اومدن دفتر، اون فردی هم که باهاش بود سن و سالش بیشتر بود و موهاش قهوه ای کم رنگ بود و یه کیف چرم مشکی دستش بود که از سنگینی و حجمش معلوم بود که پر از کاغذ و وسیله است. . حال و احوال کردیم و بدون مقدمه گفت خیلی روال ملاقاتتون سخته، من تهران با دکتر ..... قرار مشاوره گذاشتم پول رو که واریز کردم روز بعد باهاش ملاقات کردم، اون آقایی که همراهش بود که بعد خودش رو معرفی کرد و متوجه شدم که مدیر اجرایی شرکت است با حالت خاصی پوزخندی زد.😌 . گفت که ما با هرکسی کار نمی کنیم بعد از اینکه شما را دیدم دربارتون تحقیق کردم ... با تعجب می گفت که متوجه شدم شما با ...؟......؟.؟.. همکاری می کنید حتی با اون مجموعه ها تماس گرفتم و راجع به شما سوال کردم, برام جالب بود که بدونم شما چطور با این شرکت ها قرارداد بستید؟ و اونها هم با کمال رضایت راجع به شما و مجموعه تان صحبت کردند. . لبخندی زدم و از روی صندلی بلند شدم⁦☺️⁩ . گفتم اگر سوال دیگه ای ندارید من شروع کنم، . فقط نگاه کردند و با حالت چهره گفتند بفرمایید که پا شدم رفتم کنار تخته، بغل تخته یه بسم الله نوشتم و در عرض حدود ۲۰ دقیقه تمام مشکلاتشان رو با اعداد و ارقام و نسبتاً دقیق براشون نوشتم. . قبل از شروع صحبت هام همکارم قهوه آورده بود و هر دو منتظر بودند تا کمی خنک شود تا قهوه را بخورند این را از بازی کردن و تکان دادن فنجان می شد متوجه شد اما بعد از اتمام صحبت ها دیدم قهوه دست نخورده کاملاً سرد شده است. . دو طرف میز نشسته بودند و با حالتی متعجب، اول همدیگر و بعد من را نگاه کردند، گفتم اجازه بدید بگم قهوه تان را عوض کنند، چند ثانیه فقط سکوت در اتاق حکم فرما بود، تا اینکه اون آقای مو قهوه‌ای با صدایی شکسته و از تهِ گلو، آهسته گفت ..... . ادامه دارد...... . لینک کانال👇 ☆ @Shoroekasbokar786