eitaa logo
سیاهه‌ها | هادی سیاوش‌کیا
1.2هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
94 ویدیو
0 فایل
▪️"سیاهه‌های سپید"▫️ 〰️ قلم‌رُوِ یک همه‌کارهٔ هیچ‌کاره 〰️ @H_Siavashkia📫 تلگرام: https://t.me/Siaahee
مشاهده در ایتا
دانلود
فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ ۚ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابًا (نصر،٣) خدا را از سرِ سپاس، به پاکی یاد کن و از او آمرزش بخواه، که او بسیار توبه‌پذیر است. 💪✌️🤲✌️💪 سیاهه‌ها | هادی سیاوش‌کیا @Siaahe
شجاعت رهبر، دلاوری و آرامش را به امّت تزریق می‌کند. این یک تحدّی است: زمانِ مشخص، مکان عمومیِ مشخص، دشمنِ زخم‌خورده جگرش را نداری صهیونیست. سیاهه‌ها | هادی سیاوش‌کیا @Siaahe
از چشم‌هایت شکایت می‌برم به سازمان ملل متحد مگر سلاح کشتار جمعی ممنوع نیست؟ اما می‌دانم که نهایتاً طی بیانیه‌ای محکومشان می‌کند و تو همچنان شهر به شهر قدم می‌زنی و خیابان به خیابان مردان جهان شهید می‌شوند تو جنگ جهانی چندمی؟ سیاهه‌ها | هادی سیاوش‌کیا @Siaahe
آن هفت روز؛ چشم‌ها گریان، لب‌ها خندان شنبه، هفت مهر: برای مصاحبه دربارۀ کشف حجاب دورۀ پهلوی، رفته‌ام خانۀ سالمندان. عصری برمی‌گردم که خبر را می‌شنوم؛ «سیدحسن نصرالله به شهادت رسید». غم‌زده به خانه می‌روم و از همسرم می‌پرسم: «لباس مشکیم همون‌جاس؟» امسال اصلا پیراهن مشکی‌ام را در کمد نگذاشته‌ام. همیشه، دمِ دست، داخل کشو بوده است. شب، مسجد جامع، تجمّع است. بچه‌های کوی گلستان _ که به «غربت‌ها» مشهورند _ بساط چایی را بر پا کرده‌اند. مثل همیشه پاکارند. کسی نمی‌خندد. چهره‌ها اندوهگین است و بیشتر لباس‌ها مشکی. قرار بر داخل مسجد جامع است امّا وقتی که ما می‌رسیم جمعیت به خیابان می‌ریزد. صدای صوت حسین طاهری می‌آید: «نفرین بر نامردی نامردی نامردی...». مسئول شعار، پشت میکروفن می‌رود. مشت‌ها گره می‌شود و بالا می‌رود؛ «مرگ بر اسرائیل». با پخش صوت «سلام»ِ شهید نصرالله به سیّدالشهدا و «دعای فرج» علی فانی مراسم را ختم می‌کنند. هنگام «السلام علی الحسین»ِ سیدحسن و «العَجَل»های فانی سرها به زیر می‌افتد و شانه‌های مردم تکان می‌خورد. یکشنبه، هشت مهر: بار دومی است که از او مصاحبه می‌گیرم. حرف به خبر شهادت نصرالله می‌کشد. می‌گوید: «وقتی از تلویزیون شنیدم. خیلی ناراحت شدم. گفتم ایران یک پشتوانۀ بزرگش در منطقه رو از دست داد. از آسایشگاه به حیاط رفتم و گریه کردم». دوشنبه، نُه مهر: خبرهایی است که نمازجمعه را رهبر می‌خوانند. بعد از شهادت سیدحسن لابد می‌خواهند مردم را آرام کنند و دشمن را تهدید به جواب. شهر از بنرهای سیدحسن نصرالله پر شده است. پنج روز عزای عمومی است و سینماها و تئاترها و تالارها تعطیل اند. صبح که نگاهم به تصویر شهید نصرالله می‌افتد بغضم می‌گیرد. هنوز باور نکرده‌ام. سه‌شنبه، ده مهر: شب، در خانه، سر شامم که خبر حمله را می‌شنوم. شبکۀ خبر دارد زندۀ تل‌آویو را نشان می‌دهد. «الله اکبر!». بیشترِ قریب به اتّفاقِ موشک‌ها دارد به هدف می‌خورد. خبر تجمّعِ شادی در کانال‌ها و گروه‌های سبزواری پخش می‌شود. بیهق، مقابل مسجد جامع. شام خورده-نخورده با پرچم ایران و عکس شهید نصرالله، همراه همسرم می‌زنیم بیرون. صدای بوق شادی از بیهق می‌آید. حیف که بوق موتورم خراب است. نیم ساعتی صبر می‌کنیم و جمعیت زیادتر می‌شود. کاروان شادی موتوری راه می‌افتد و خیابان‌های شهر را می‌گردیم. بیخود نیست که سبزوار به شهر موتورها معروف است. بین موتوری‌ها از همه تیپی دیده می‌شود. چادری. مانتویی. شل‌حجاب. جوان. میانسال. پیر. با ریش. شش تیغه. کت و شلواری. تیشرتی. اسپرت. چند ماشین هم با کاروان همراه شده‌اند. از پنجرۀ بغل‌دست رانندۀ پژوپارسی، پرچم طلایی «مرگ بر اسرائیل»ی بیرون است و در باد تکان می‌خورد. به موازات پنجره که می‌رسم می‌بینم پرچم دست دختر دوازده-سیزده‌ساله‌ای است با تیشرت و شالی نیمه‌باز. به چهره‌های مردم پیاده‌رو هم دقّت می‌کنم. خندان‌اند. دوباه به مسجد جامع می‌رسیم و شعارهای حماسی و مداحی می‌گذارند. مجری پشت میکروفن اعلام می‌کند: «به احتمال زیاد، وزیر جنگ اسرائیل به درک واصل شد». جمعیت کف و سوت می‌زند و شور می‌گیرد. بعد از حدود نیم ساعت، نیمی از جمعیت می‌رود سمت انتهای بیهق، سمت پایگاه شجیعی. چند دختر شانزده تا بیست سالۀ مانتویی، با شال و روسری‌های نیمه‌باز و کمی آرایش که ظاهرشان به حزب‌اللهی‌ها نمی‌خورد، جلوی پایگاه، عکس سیدحسن نصرالله و پرچم حزب الله و فلسطین را دست گرفته‌اند و با مداحی همراهی می‌کنند. یک موتور رهگذر نزدیکشان می‌شود و مرد راکب دستش را به علامت تأسّف برای دخترها تکان می‌دهد و دور می‌شود. دختر بزرگ‌تر به بغل دستی‌اش نگاه می‌کند و چیزی می‌گوید. سرشان را به علامت تأیید تکان می‌دهند. دختر بزرگ‌تر یکهو داد می‌زند: «مرگ بر اسرائیل» و دوستانش بعد از او شعار می‌دهند. چند بار این کار را تکرار می‌کنند که همۀ جمعیت روبه‌روی پایگاه با آن‌ها همراه می‌شود. حالا کلّ جمعیت، به رهبریِ این دختر، شعار «مرگ بر اسرائیل» سر می‌دهند. چهارشنبه، یازده مهر: جلسۀ سوم مصاحبه است. از دیشب می‌پرسم. می‌گوید: «داشتیم می‌رفتیم بخوابیم که پرستار، شاد و شنگول داخل آسایشگاه آمد و گفت: «تلویزیون رو روشن کنید! بزنید شبکۀ خبر!». وقتی فهمیدیم ایران به اسرائیل حمله کرده خوشحال شدیم. تا نصفه‌شب جلوی تلویزیون بودیم. آهنگ گذاشتیم و بعضی‌ها رقصیدند. ایران بالاخره اسرائیل رو زد.» پنجشنبه، دوازده مهر: خبر نمازجمعه به امامت رهبر، قطعی است. همکارم با اضطراب می‌گوید: «چرا رهبر می‌خواد نماز جمعه بخونه الان توی این وضعیت؟« می‌گویم: «شجاعت رهبر، مردم رو آروم می‌کنه. زمانِ مشخّص، مکان عمومیِ مشخّص، بعد از حملۀ ما... اگه می‌تونی بزن!». می‌گوید: «اگه زد چی؟» نگرانم امّا می‌گویم: «غلط می‌کنه». از ظهر به بعد، شوری به پا شده است برای رفتن
به تهران و شرکت در نماز جمعۀ نصر. گروه‌های مردمی و مجازی تشویق می‌کنند و از راه افتادن خودشان عکس می‌گذارند. حاج‌آقا حسین‌پور و گروه جواد شمس‌آبادی، مثل همیشه پاکارِ کاروان راه‌اندازی اند و برای رفتن، ثبت نام می‌کنند. هزینۀ هر نفر هم هفتصد هزار تومان است. عصری به گلزار شهدا می‌روم. ثبت نام هنوز ادامه دارد. دودلم که بروم یا نه. چهار پنج نفری از همکارانم با ماشین شخصی راهی خواهند شد. سر شب مراسم حماسی وعدۀ صادق دو در محوّطۀ شهرداری است. بعد از نماز راهی آن‌جا می‌شوم. ورودی محوّطه محمدجواد ابری میز فروش محصولات فرهنگی مثل پرچم حزب الله و فلسطین و کلاه نظامی را می‌چیند. صندوق و کارتخوان برای کمک به جبهۀ مقاومت غزه و لبنان روی میز کناری اوست. پدر و پسر خاله‌اش هم کمکش می‌کنند. کلّ محوطه را صندلی چیده‌اند و درحالی بررسی صوت اند. صندلی‌ها کم کم پر می‌شوند. کنار سِن، یک خانم نقّاش مانتویی شروع می‌کند به کشیدن طرحی روی بوم. دو دختر نوجوان هم کمک دست اویند. یکی چادری است و دیگر با تیشرت و شال مشکی که نیمی از موی سرش را می‌پوشاند. سخنران جلسه، آقای موسوی دانا جانباز مدافع حرم است. فصیح و رسا صحبت می‌کند. خاطراتش جلسه را ساکت می‌کند و چشم‌ها را تَر؛ «شما نمی‌دانید مردم! محسن حججی را که اسیر گرفتند. رفتند پیدا کردند که «محسن» در تاریخ شیعه، نامِ چه کسی بوده است. بعد، میخ داغ در پهلوی حججی فرو کرده‌اند...» در آخر از اقتدار ایران می‌گوید و نمازجمعۀ فردا که رهبر خواهند خواند. «تهدید کرده‌اند که نماز جمعه را بمباران می‌کنیم؟ غلط می‌کنید! شیره‌تان را می‌کشیم». نقاشی کامل شده است. تصویر خندان سیدحسن را چه هنرمندانه سیاه‌قلم کرده است بانوی نقاش. مهدی مختاری روضه می‌خواند و مداحی رجزگونه‌ای می‌کند و برمی‌گردم خانه. یک دلم افتخار است به رهبری که داریم و یک دلم شور می‌زند. «چه خواهد شد؟» جمعه، سیزده مهر: آخرین باری که به دعای ندبه رفتم را خاطرم نیست. شاید بعد از سه سال است که امروز می‌روم. برای سلامتی رهبر دعا می‌کنم و بازمی‌گردم خانه. ساعت حدود یازده و بیست دقیقه می‌شود که کانال‌ها می‌نویسند: «ورود رهبر به مراسم گرامیداشت شهید سیدحسن نصرالله». آقا زودتر از اذان می‌آیند و در گوشۀ مجلس می‌نشینند به قرآن خواندن. زیر لب صلوات می‌فرستم. اذان می‌گویند و رهبر در جایگاه خطبه‌خوانی قرار می‌گیرند. فضای روبه‌رویشان باز است و ساختمان‌ها و کوه‌های اطراف مصلّی دیده می‌شوند. من و همسرم صلوات فرستادن را قطع نمی‌کنیم. دوربین تصویر هوایی مصلّی را نشان می‌دهد. خیابان‌ها و دشت‌های اطراف هم پر اند. حسرت می‌خورم که چرا نرفتم و شکر می‌کنم که جمعیت خوب است. خطبه‌ها تمام می‌شود و نماز آغاز. آقا سورۀ جمعه را می‌خوانند. و نمازجمعه با «سلام»ِ آقا به پایان می‌رسد. نماز عصر شروع می‌شود. همسرم که در نمازجمعۀ آقا در سال نود و هشت، بعد از شهادت حاج قاسم بوده است تعجّب می‌کند: «اونجا یکی دیگه نماز عصر رو خوند.» می‌گویم: «اگه رهبر نخونه حرف درمیارن». نماز عصر هم تمام می‌شود و جمعیت کم کم باز می‌شود. آقا امّا همچنان نشسته‌اند. سجده می‌کنند و تعقیبات می‌خوانند. به مهر تبرّک می‌جویند. بعد هم با اطرافیان صحبتی می‌کنند و در انتها، آرام، از مصلّی خارج می‌شوند. سیاهه‌ها | هادی سیاوش‌کیا @Siaahe
در میانهٔ میدان رفتی این فخر مبارکت! سیاهه‌ها | هادی سیاوش‌کیا @Siaahe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺️روایت هاآرتص از نحوه شهادت رهبر حماس: در ابتدا، یک تانک سنوار را هدف گرفت که باعث شد او دستش را از دست بدهد. ارتش اسرائیل می‌خواستند به او نزدیک شوند که سنوار دو نارنجک به سمت آن‌ها پرتاب کرد. سپس پهپادی فرستادند که سنوار با دست زخمی به سوی آن، چوب پرتاب کرد. با تیر، نشد تیغ، نشد چوب، نشد سنگ با هرچه به دستم برسد آمده‌ام جنگ 🥀 ➕️ @yaminpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 «تئوریسین جنگ»، آمریکاست. در مقابل آمریکا، ما «تئوری مقاومت» داریم و غرب‌گراها «تئوری تسلیم». 🔰 آیت‌الله میرباقری: «تئوریسین جنگ» آمریکاست. در مقابل آمریکا، ما «تئوری مقاومت» داریم و غربگراها «تئوری تسلیم». غرب‌زده‌ها اسم تئوری سازش و تسلیم را به‌دروغ می‌گذارند تئوری صلح! و اسم «تئوری مقاومت» را می‌گذارند تئوری جنگ! حتماً ما صلح‌طلبیم، اما صلح پایدار از بستر مقاومت می‌گذرد، نه از بستر تسلیم و ذلّت. ☑️ @mirbaqeri_ir
😭😢🖤 سیاهه‌ها | هادی سیاوش‌کیا @Siaahe
حالا دیگه وقت استراحته‌ مَرد بزرگ.. @ir_tavabin