هدایت شده از 💕 ابر حریف بی رقیب 💕
🔮 زمانی که #امام_خامنه_ای به پهنای صورت اشک ریخت!!
💬 یکی از شاعران بنام انقلاب برایم نقل میکرد:
شاید اواسط دهه هفتاد بود. درست خاطرم نیست.
شام #مهمان رهبر بودیم. برخی #رجل_سیاسی و #مسئولان_لشگری و #کشوری هم بودند.
💬جلسه که تمام شد، #آقا رو به من کرد و گفت:
«آقای فلانی! امشب شما چه کارهاید؟ منزل مهمان ندارید؟ حال دارید بریم شبگردی؟»
گفتم در خدمت شما هستم آقا.
رفتیم دیدار خانواده شهیدی؛ در محلهای در پایین شهر تهران.
💬سوار ماشین #پیکان شدیم. آقا جلو نشسته بود و من عقب. در راه #موتورسواری ناگهان با #آقا چشم در چشم شد. #باورش_نمیشد که #رهبری را آن وقت شب در پیکانی در #خیابان ببینید! آنقدر محو شده بود که به #بیراه رفت! نزدیک بود بخورد زمین.
💬 رسیدیم منزل یکی از شهدا.
از قبل بهشان گفته بودند که یکی از مسئولین به دیدارشان خواهد آمد. اما نمیدانستند که #رهبریست.😍
💬وارد خانه که شدیم، از شدت #ذوق دستپاچه شدند. ناگهان مادر شهید گفت: حاج آقا! اجازه هست همسایه را هم خبر کنم؟
آقا قبول کرد.
💬 مادر و دختر همسایه آمدند. دختر رنگ به چهره نداشت. چهرهاش زرد بود. مادر گفت ما مدتهاست که توان خرید #گوشت نداریم. برخی از شبها حتی #گرسنه_میخوابیم...
✖️آقا ناگهان #رنگ از چهرهاش برگشت. اما خودش را جمع و جور کرد و سعی کرد #لبخند به صورتش باقی بماند. از دختر احوالپرسی کرد. #محافظان هم نام و نشانی دختر و مادرش را یادداشت کردند.
💬جلسه که تمام شد تا آقا نشست در ماشین، به من گفت: «میبینی آقای فلانی! آن وقت میگوید در #کشور کسی شب گرسنه نمیخوابد! بخدا باید آن دنیا #جواب بدهیم...»
👈منظورشان آقای #هاشمی رفسنجانی، #رییس_جمهور_وقت بود.
دقت که کردم، دیدم آقا به #پهنای_صورت دارد اشک میریزد...
✍️ #جواد_موگویی
#گله_مندیم
🌺🍃ابر حریفی شو 👇
🆔 @Iranian_Central_Cloud