eitaa logo
کانال سیاسی کوثریه🇮🇷
101 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.7هزار ویدیو
208 فایل
《بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ》 کانال تبادل اخبار انقلابی ✍ارسال مطالب برای گروه هاومخاطبین بلامانع است. لینک کانال سیاسی کوثریه 👇 @siasikosarieh
مشاهده در ایتا
دانلود
8.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📢 ویژه ۱۳ آبان 🎥 نماهنگ | رهبر انقلاب در دیدار اخیر: الان آن کاری که هایزر میخواست در ایران بکند، آمریکایی‌ها دارند در غزّه میکنند؛ قضیّه همان قضیّه است. ✏️ اگر کمک آمریکا نبود و نباشد، قطعاً رژیم صهیونیستی در ظرف چند روز فلج خواهد شد. @siasikosarieh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله القاصم الجبارین غزه! چقدر قد کشیدی...! غزه دیگر معرکه جنگ فلسطین و اسرائیل نیست. غزه دیگر باریکه ای به پهنای 380 کیلومتر مربع نیست. غزه دیگر زندان بزرگ رو باز نیست. غزه دیگر تنها و غریب نیست. غزه؛ اکنون قد کشیده است. غزه به پهنای همه ملتها و کشورهای جهان گسترش یافته است. غزه دامنه اش عالمگیر شده است. غزه اکنون قلب همه امت اسلام و جهان تشنه ی امنیت و عدالت و حریت است. غزه به مثابه راهبرد و نقشه راه نجات بشر است. غزه! کلمه رمز است. کلمه رمز قیام علیه ظلم و ستم، کلمه رمز نجات و رهایی همه ی مظلومان عالم. غزه! فرقان است. سنجه تشخیص حق از باطل، مومن از منافق، جدایی رادمردان و آزادی خواهان، از نوکران ذلیل و دست به سینه ی جبهه شیطان و استکبار. غزه! تبر ابراهیمی است بر بُت های بمب و موشک و تجهیزات نظامی نمرودیان زمان. عسای موسای خلیل است بر پروپاگاندای تبلیغاتی و ساحران رسانه ای شیاطین زمان، نفس روح بخش و حیات برانگیز عیسای مسیح است بر جسم نیمه جان امت اسلام. غزه! نسخه همه ی درد ها و رنج ها ی نه تنها 75 سال ظلم غاصبان بی سر و پای عوامل استکبار، رژیم کودک کش اسرائیل ، بلکه باطل السحر جادوی شیاطین جن و انس است. غزه! آبروی شریعت نبوی و سیره علوی و پاره تن فاطمی (علیهم السلام) است. غزه! تجلی فرمان سالار شهیدانی استکه صبحدم عاشورای سال 61 فرمود : " علیکم بالصبر و الجهاد ". غزه! تفسیر عینی و ملموس آیات کریمه قرآن در باب صبر و جهاد است. و بالاخره، غزه! این شکوه غیرت و ایستادگی و شهامت و شجاعت؛ جلوه ای از تابلو خونرگ کربلاست، روضه ی مکشوف عاشوراست و به همین دلیل جاودانه و راست قامت و استوار خواهد ماند. و بساط ظلم یزیدیان زمان را با امید و ایمان به نصرت الهی و موج جهانی سپاه رُعب، از سطح گیتی برخواهد چید. انشاالله. چرا که در امتداد جبهه ی مقاومت و مدافعان حرم قدس شریف و دین حق و اهل بیت رسول مکرم اسلام بویژه زینب کبری علیها سلام که با نطق علویش فریاد برآورد: " یا یزید فکد کیدک و اسع سعیک و ناصب جهدک، فوالله لا تمحوا ذکرنا" تعریف می گردد. آری! غزه زنده است و زنده تر از هر زمانی میماند و برای آیندگان نیز بفضل الهی، با اقتدار و ایمانی راسخ؛ راهبرد خون بر شمشیر پیروز است را بر تارک فلسطین مظلوم برای همیشه به نقش و نگار در خواهد آورد. انشالله تبارک و تعالی @siasikosarieh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷قسمت بیست و نهم🌷 انتخابات سال ۱۳۸۸ بود و جامعه ملتهب. مغازه برنج فروشی ات شده بود محل تجمع دوستانت و پاتوقی برای دورهمی و بحث. فردای انتخابات لباس پوشیدی تا از خانه بزنی بیرون. _کجا آقا مصطفی؟ _کافی نت. تلفنت زنگ خورد، یکی از بچه های پایگاه بود. صدایش آن قدر بلند بود که می شنیدم. _ آقا مصطفی کجایی؟ اینا دارن از پشت بام خونه ها میریزن روی سرمون! دیگر نمی شد جلویت را گرفت. زنگ زدی به پدرم و قرار شد با او و سجاد بروید پایگاه. بابا و مامان همیشه طرفدار تو بودند، امکان نداشت شکایتت را بکنم و حق را به تو ندهند؟ گاهی می گفتم: ((به خدا منم بچه شمام! یکی نیست طرف من رو بگیره؟ نمیبینین مدام میره گشت؟ چهارشنبه سوری میره تا کسی خراب کاری نکنه! عیدا میره تا دزد به خونه های مردم نزنه! راهپیمایی میره تا وظیفه دینیش رو انجام بده!)) ولی فایده ای نداشت. می دانستم اگر حالا هم به بابا و سجاد بگویم که نگذارند وارد این این شلوغی ها بشوی، خودشان زودتر از تو جلوی پایگاه هستند. آن شب هم رفتی و من ماندم و تا بیایی شدم نصفه عمر. اعلام کرده بودند ۲۵ خرداد در میدان ولی عصر تجمع است. در حال رفتن بودی که گفتم: ((منم میام آقا مصطفی!)) _ نه عزیزجان ، اوضاع مساعد نیست! _ هست یا نیست فرقی نمیکنه، میام! _گفتم که نه سمیه! نمی شد مقابلت ایستاد. حداقل اینجور مواقع نمی شد. دیوارهای خانه نزدیک آمده بودند. روحم فشرده می شد. بلند شدم و رفتم منزل مامانم. یک ساعت گذشت. دو ساعت، سه ساعت. عصر غروب شد و غروب شب و تو نیامدی. نیمه شب شد، خط ها قطع بودند و تلفن ها جواب نمی دادند. کنج دیوار نشسته بودم، زانوها در بغل و چشم به در ذکر گرفته بودم: ((میاد، میاد، میاد.)) ساعت سه نیمه شب تلفن همراهم زنگ خورد. گوشی ام را برداشتم، دیدم پدرت است: ((کجایی آقاجان؟)) _ منزل پدرم. _ نگران نشی،چیزی نیست. فقط اگه می شه دفترچه مصطفی رو بردار و بیار بیمارستان ۵۰۲ ارتش. _ چیزی شده؟ تورو بخدا راستش رو بگید! _ چیزی نیست.فقط یه کم زخمی شده! زنگ زدم آژانس. ماشین نبود. زنگ زدم به آژانسی در شهریار. ماشین که آمد با مادرم و سبحان سوار شدیم و رفتیم اندیشه. دفترچه را برداشتم و رفتم بیمارستان ۵۰۲ ارتش . مادر و پدرت جلوی در بیمارستان بودند. مادرت وقتی مرا دید به گریه افتاد. پدرت از حراست بیمارستان خواست تا مرا راه بدهند: ((خانمشه،اجازه بدین بره ملاقاتش.) نمی دانستم چه بلایی سرت آمده. وارد اورژانس که شدم، پرده آبی رنگ پارچه ای جلوی تخت آویزان بود. پرده کوتاه بود و یک جفت کفش پر از خون دلمه بسته پایین تخت بود . پرده را کنار زدم، دیدم روی پهلو خوابیدی. پلک هایت را باز کردی و گفتی: ((بالاخره اومدی؟)) میله بالای تخت را گرفتم تا نیفتم:((چه بلایی سرت اومده آقا مصطفی؟)) _ می بینی که زنده ام. ملحفه را کنار زدم. دست چپت بخیه خورده بود: ((پس این چیه؟)) _ چیزی نیست، یه بوسه کوچولو از قمه! با وجود بخیه هنوز گوشت دو طرف از هم فاصله داشت. ملحفه را از روی پایت برداشتم. پای چپت هم مجروح بود: ((این دیگه چیه؟)) _ یه بوسه دیگه! _ مسخره بازی در نیار آقا مصطفی، چی کار کردی؟ _ فقط همین پشت پامه، چیزی نیست! حال خودت چطوره؟ _ من خوبم، توچطوری؟ _ فقط کمی سرگیجه دارم، اما طبیعیه. صندلی را از گوشه ای آوردم و کنار تخت نشستم. _ من همین جا میمونم! _ با این حالت؟مگه فردا امتحان نداری؟! اشک هایم سرازیر شد. دستت را گذاشتی روی سرم: ((اروم باش عزیز!)) بچه که در دلم خودش را جمع کرده بود، انگار خستگی در کند، بدن خود را کشید. دستت را چسبیدم. _ آخ آقا مصطفی! چه خطری از بیخ گوشت پریده! حالا بگو ببینم چی شده؟ ادامه دارد✅🌹 @siasikosarieh
29.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه روز میای یه روز همه دنیا اقتدارو میبینن زمستونم باشه بهارو میبینن یه‌ روز میای همه گرفتارا آشنا رو میبینن، شما رو میبینن @siasikosarieh
برنامه‌های خودسازی شهید صدرزاده در رابطه با خانواده @siasikosarieh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا