واقعا پیرنگ چیست؟
انسن دیبل پیرنگ را این گونه تعریف میکند:
پیرنگ هرچیزیست که در داستان اتفاق میافتد، پیرنگ به وسیله حادثههای اصلی ساخته میشود؛ منظور از حادثه های اصلی آن حادثههاییست که پیامدهای مهمی در داستان دارند.
در این تعاریف چند کلمه درخور توجه و توضیح بیشتر است: اتفاق و پیامد.
داستان متشکل از اتفاقهای بسیاریست ولی نکته شایان توجه این است که تمام اتفاقات داستان پیرنگ محسوب نمیشوند. آن اتفاقهایی پیرنگ را تشکیل میدهند که در پیشبرد داستان اهمیت دارند.
قانونی دیگری که در پیرنگ حکمفرماست رابطه ی علت و معلول بین اتفاقهاست که این همان چیزیست که دیبل از آن به عنوان پیامدهای مهم یاد میکند. اتفاقهایی که در داستان میافتد اگر پیامد مهمی در داستان داشته باشند و نتیجه آن را تغییر دهند، حتی اگر پیش پا افتاده هم به نظر برسد، پیرنگ را تشکیل میدهند.
نویسنده اتفاقات داستان را که رابطه علت و معلولی بینشان حکمفرماست به گونهای پشت سر هم قرار میدهد تا هر چه بیشتر معنایی را که میخواهد به داستانش بدهد از پیرنگ نتیجه بگیرد.
کشمکش (Conflict) در داستان چیست؟
اهمیت عکس العمل برای ساخت پیرنگ
نویسنده باید به این نکته توجه داشته باشد که تا وقتی اندیشهها و احساسات خام به به عمل تبدیل نشوند و عکس العملی را به دنبال نداشته باشند آن احساسات هنوز پیرنگی تشکیل ندادهاند و به عبارت دیگر به پیشبرد داستان کمکی نکردهاند.
به عنوان مثال اگر احساس میکنید که باید فلان حرف چالش برانگیز را به دوستتان بگویید تا اینجای کار هیچ پیرنگی شکل نگرفته است اما درست وقتی که این حرف چالش برانگیر را به دوستتان میزنید و باعث میشود که رابطهتان با دوستتان کمرنگ شود میتوانید ادعا کنید که با عملی کردن آن احساس و برملا کردن پیامدش پیرنگی تشکیل دادهاید.
تاکید روی پیرنگ؟
هیچ کدام از اجزای داستان از پیرنگ گرفته تا کارکتر و... نیازمند تاکید بیش از اندازه نیستند. از پیرنگ باید به عنوان ابزاری برای هدایت داستان و ایجاد وحدت در آن استفاده شود. تکنیکیترین داستانها آن هایی هستند که پیرنگ آن چنان استادانه با سایر عناصر داستان آمیخته شده که حضورش در داستان تنها با موشکافی و بررسی دقیق کشف میشود.
یک نمونه پیرنگ
ما بوسیله اتفاقهایی که پشت سر هم میچینیم خواننده را با سوخت احساس به سمت حقیقتی که در پی برملا کردنش هستیم هدایت میکنیم.
بیایید یک نمونه پیرنگ را با هم بررسی کنیم:
فردی وارد مهمانی میشود و هیچ کس را نمیشناسد، گیتار به او میدهند و از او میخواهند که ساز بزند. به هنگام ساز زدن همه افراد نسبت به قطعهای که می نوازد بیتوجهی میکنند و علاقهای نشان نمیدهند. در انتها شخصیت اصلی درک میکند که چقدر با افراد غریبه است و در جایی که هیچ اشتراکی با افراد ندارد محکوم به تنها ماندن است.
آن چیزی که در بالا خواندید می تواند پیرنگ داستان باشد. در این داستان اتفاقی افتاد که هم خواننده و هم کاراکتر نسبت به امری آگاه شد.
اگر صحنه ی نواختن گیتار را از این داستان حذف کنیم هیچ پیرنگی ساخته نشده است چرا که احساسات کاراکتر و افراد مهمانی نسبت به هم به عمل تبدیل نشدهاند و پیامد آن اتفاق پیش چشمان خواننده و کاراکترها عیان نشده است و در نتیجه نه داستان پیش رفته و نه پیرنگی ساخته شده است.
#آشنایی_با_عناصر_داستان
#پیرنگ
#انجمن_ادبی_سیب_نارنجی