eitaa logo
کلمات‌ِکال‌ِمن
348 دنبال‌کننده
81 عکس
8 ویدیو
1 فایل
از دیده‌ها و شنیده‌ها و فکرام می‌نویسم. @pourmahmoud_114 . اینجا هم هستم: @targol_114
مشاهده در ایتا
دانلود
سوز مزخرفِ آذر از زیر در خودش را به داخل هل می‌داد. روی مبل، مچاله نشستم. گوشه‌ی کنترل تلویزیون، پای از سرما کرختم را اذیت کرد. دست‌های گره‌کرده‌ی روی سینه‌ام را باز کردم و کنترل را بیرون کشیدم. مانیتور که روشن شد، وسط روضه بودم. روضه‌خوان می‌خواند و صورت مردها از خیسی برق می‌زد. من هم دو زانو شدم. چهار انگشتم را به داخل تا کردم و به لب‌هایم چسباندم. اشک‌های شور و تلخ از لای انگشتهایم توی دهانم رفتند. روضه‌ رسید به دست‌های همسرِ حیدر که از تاب درد‌ها، بی‌جان شدند... روضه‌خوان با دست به صورتش می‌زد. مردها هم. حرف‌های جلسه‌ی هفتم نویسندگی خلاق، توی سرم بودند. استاد، کارهایی که با دست انجام می‌شوند را برایمان زیر ذره‌بین بُرد. یکی از تمرین‌هایش، لیست کردنِ پانزده کار از دستِ شخصیت مدنظرمان بود. قدم بعدی تکلیف، حدس بود. باید درباره‌ی همان آدم، حدس می‌زدیم که چه چیزهایی می‌شود درباره‌ی او، از این داده‌ها بدست آورد. از آن ترم و تکلیف ماه‌ها می‌گذرد. امشب همان‌ها برایم سوزِ روضه را زیاد کردند.... در را که هل دادند "دست‌های" ام ابیها سپر شدند. آتش که گُر گرفت "دست‌ها" جلو آمدند. میخ که... آه هرچه توی مقتل و روضه‌ها شنیده‌ام را توی ذهنم ردیف می‌کنم، لیستم که تکمیل شد، اشک‌هایم که تند شدند، به قدم بعدی می‌رسم. باید از این داده‌ها، به حدس‌ها برسم... مثلا حیدر کرار "دست‌های" کبود حضرت زهرا را برای تیمم تکان می‌داد.. می‌سوزم وسط آستینم از پلک‌هایم، خیس می‌شود. @siminpourmahmoud |کلمات کال من|