اسمش از آیه ۴٠ سورهی نمل توی ذهنم مانده. آصِف ابن بَرخیا. البته خدا توی قرآن اینجور معرفیاش کرده: الذی عِندَه علمٌ "مِنَ" الکتاب. کسی که "بخشی از" علمِ لوحمحفوظ نزد او بود.
آصِف، وزیر حضرت سلیمان علیه السلام بود. تا اینجای کار را داشته باشید برویم گوشهای دیگر از ماجرا را ببینیم.
هدهد از لشکریان حضرت سلیمان بود. پرندهای با درک و فهمی عجیب. روزی هدهد برای سلیمان (ع) خبر آورد: زنی را دیدم که بر مردم حکومت میکند، قدرت و امکانات فراوانی در اختیارش است و به ویژه "تخت سلطنتیِ باشکوهی" دارد. حضرت نامهای به هدهد داد که به زن _بلقیس_ برساند. اول نامه بسمالله الرحمن الرحیم نوشت و آنها را به اسلام دعوت کرد.
بلقیسِ خورشیدپرست و سپاه عظیمش برای تحقیق از دینِ سلیمان و مسلمانشدن یا تکفیر و جنگ و سلطنتطلبی، راهی سرزمین سلیمان شدند.
در همین حین حضرت سلیمان با سران حکومتی به شور نشستند. حضرت به دنبال قدرتنمایى شگرفى بود تا زودتر و راحتتر مُهر و مِهر اسلام روی دلشان بنشیند.
رو به اطرافیانش کرد و گفت: ای سران و اشراف! كدام یك از شما تخت او را پیش از آنكه همگیشان به حالت تسلیم نزد من آیند، برایم میآورد؟
(تختی بزرگ و پر هیبت، در سرزمینی دور، با نگهبانی فراوان در اطرافش.)
دو نفر انگشت بالا بردند.
یکی از جنیان ادعا کرد قبل از اینکه از جایت بلند شوی، تخت را میآورم.
و بعد آقای آصف گفت من پیش از اینکه پلک بزنی، آنرا نزد تو میآورم.
آصف تخت سلطنتی را در کمتر از پلکبهمزدنی آورد.
__________
امام هادى و امام باقر عليهما السلام فرمودند:
اسم اعظم الهى هفتاد و سه حرف است كه آصفبنبرخيا تنها با دانستن يك حرف چنين قدرتنمايى كرد.
در آيهى آخر سورهى رعد، خداوند به پيامبرش مىفرمايد:
كفّار، رسالت تورا قبول ندارند، به آنان بگو كافى است كه خداوند و كسىكه "تمام علم كتاب" را دارد، ميان من و شما گواه باشد. در روايات مىخوانيم: مراد از كسىكه تمامِ علمِ كتاب را دارد، علىبن ابىطالب عليه السلام است.
وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ.
پانوشت:
هروقت زورها به دردها نرسید باید۴٠ نمل را بگذاریم جفت ۴٣ رعد و دلقرص کنیم به زور و قدرت و علم پدرمان.
#اَنَا_و_علی_ابوا_هذه_الاُمّه
#مولا_جان_خانهتان_آباد_که_پدرمان_شدید
روز پدر مبارک _ سیزده رجب ١۴۴۵
@siminpourmahmoud |کلمات کال من|