"خِتامُهُ مِسْک"
استاد این را گفت. دو لامپ صد در چشمهایم برق زد. ذوق کردم از این حُسنِ انتخاب.
مُهر و مومِ جلسهی آخر ترم پیشرفته، با ماه رمضان، مبارک شد. نُه ماه برای رسیدن به این پله و نقطه، دویدم. نه ماه پنجشنبهها توی اتاق ایتا، دو زانو نشستم و چشمبراه رسیدن بستهی درس بودم. انگشت میگذاشتم روی دایرهی فلشدار و تا سهشنبهها خودکار از دستم نمیافتاد و هندزفری از گوشم. نه ماه چشمم به دهان استادیار بود و روی کلمه به کلمهی نقدش ریز میشدم و حرف میزدیم. جزئیات را هورت کشیدم. دنبال صداها و بوها گردن کج کردم. نه ماه با کپهکپه کتاب و کلمه روتین زندگیام پوست انداخت و خواستنیتر شد.
"خِتامُهُ مِسْک". استاد این را گفت.
از پشت مانیتور، با زبان روزه ادامهی آیه توی سلولهای مغزم دست به دست شد: وَفِي ذَٰلِكَ فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ.
{مُهر و مومش مُشك است.
و رقابت كنندگان و مسابقهگران باید به سوی این نعمتها بر یكدیگر پیشی گیرند.}
امر و بایدی که آیه گفته با همهی تاکید و توصیهی استاد و استادیارها توفیر دارد. باید روی خواندن و نوشتن سمج شوم و پیله کنم. بقول دوستی، قدکشیدن به پینهی انگشتها و قرمزی چشمها بستگی دارد.
#و_امّا_بنعمت_ربک_فحدث
پ.ن:
اگر قرار باشد نعمتهای زندگیام را روی کاغذی بنویسم، حتما روی خطهای اول، مبنا را درشت مینویسم.
ناب و تمامعیار آموزش میدهد.
مبنا، این روزها برای ترم خلاق، ثبتنام میکند.
لینک ثبتنام نویسندگی خلاق:
http://B2n.ir/q81009
٢۴ اسفند ١۴٠٢
@siminpourmahmoud