#آرایه_های_ادبی
ای دیو سپید پای در بند
ای گنبد گیتی ای دماوند
(محمدتقی بهار)
دیو سپید: #استعاره از دماوند
ای گنبد: #جانبخشی
گنبدگیتی: #اضافه_استعاری،
ای دماوند: #جانبخشی
پای در بند بودن: #کنایه از زندانی بودن#جانبخشی
مصرع اول، #تلمیح دارد به داستان دیوسپید از هفت خوان رستم در شاهنامه فردوسی
#اغراق: در بلندی دماوند
#واج آرایی: صامت «د»
@simorgh1001
4_5951998054260279594.mp3
10.15M
#موسیقی
محسن چاوشی
کاش ندیده بودمت...
@simorgh1001
#داستان_کوتاه
حکایتی آشنا
یه شیر رو میندازن تو قفس
بهش سوسیس کالباس میدن
شیره میگه:
من آهو میخوردم این چیه ؟!
بهش میگن اونقدر گرسنه میمونی تا همینو بخوری، شیر چند روز بعداز شدت گرسنگی سوسیس رو میخوره
چند روز بعد به جای سوسیس، استخون میندازن جلوش، شیره میگه:
بابامن به سوسیس عادت کردم، این چیه ؟!
بهش میگن اونقدر گرسنه میمونی تا استخون رو بخوری!
شیر چند روز بعد از شدت گرسنگی استخون رو میخوره.
بعد یه مدت به جای استخون یونجه میریزن جلوش.
شیر میگه: بی انصافها من الاغی که یونجه رو میخوره رو درسته قورت میدادم اینو نمیخورم دیگه...بهش میگن اونقدر گرسنگی میکشی تا یونجه رو هم بخوری.
شیر یه مدت مقاومت میکنه ولی بالاخره یونجه رو هم میخوره.
یه مدت بعد هیچی بهش نمیدن
داد میزنه:
من به یونجه عادت کردم
اینو دیگه چرا نمیدین بخورم ؟!
بهش میگن یونجهی مفت نداریم
باید صدای الاغ دربیاری تا بهت یونجه بدیم
@simorgh1001
#انگیزشی
↲موفق میشی اگه:
•آروم بحث کنی
•صبورانه کار کنی
•خلاقانه فکر کنی
•صادقانه ببخشی
•بیشتر نفس عمیق بکشی
•به اندازه کافی بخوابی
•هوشمندانه بپوشی
•جسورانه حرکت کنی
@simorgh1001
#انگیزشی
برای آزادی
لازم نیست زمین و آسمان را بخرید
تنها خودتان را نفروشید...
@simorgh1001
#داستان_کوتاه
شکر نعمت
✍روزی مهندس ساختمانی، از طبقه ششم می خواهد که با یکی از کارگرانش حرف بزند. خیلی او را صدا می زند. اما به خاطر شلوغی و سر و صدا، کارگر متوجه نمی شود. به ناچار مهندس، یک اسکناس ۱۰دلاری به پایین می اندازد
تا بلکه کارگر بالا را نگاه کند!
کارگر ۱۰دلار را برمیدارد و توی جیبش می گذارد و بدون اینکه بالا را نگاه کند مشغول کارش می شود! بار دوم مهندس ۵۰دلار می فرستد پایین و دوباره کارگر بدون اینکه بالا را نگاه کند پول را در جیبش می گذارد!! بار سوم مهندس سنگ کوچکی را می اندازد پایین و سنگ به سر کارگر برخورد می کند. در این لحظه کارگر سرش را بلند میکند و بالا را نگاه میکند و مهندس کارش را به او میگوید!! این داستان همان داستان زندگی انسان است. خدای مهربان همیشه نعمتها را برای ما می فرستد اما ما سپاسگزار نیستیم و لحظه ای با خود فکر نمیکنیم این نعمتها از کجا رسید!! اما وقتی که سنگ کوچکی بر سرمان می افتد که در واقع همان مشکلات کوچک زندگی اند. به خداوند روی می آوریم!!
💥بنابراین هر زمان از پروردگارمان نعمتی به ما رسید لازم است که سپاسگزار باشیم قبل از اینکه سنگی بر سرمان بیفتد!!
@simorgh1001
#انگیزشی
دیدی وقتی یه چراغی قرمزه چقدر منتظری تا سبز بشه و حرکت کنی؟
اگه اون چراغ قرمزه ۲۰۰ دقیقه هم باشه و بدونی تنها راه رسیدن به مقصد رد شدن از اون چراغه بازم منتظر میمونی.
میدونی چرا؟ چون میدونی قراره بعد ۲۰۰ دقیقه بالأخره سبز بشه.
چون امید داری به اینکه قراره حرکت کنی!
امید همون چیزیه که منو و تو نیاز داریم. پس لطفاً ادامه بده چون حتما سبز میشه.
@simorgh1001
#داستان_کوتاه
#انگیزشی
در زمان حضرت موسي ع خشكسالي پيش آمد. آهوان در دشت، خدمت موسي ع رسيدند كه ما از تشنگي تلف مي شويم و از خداوند متعال در خواست باران كن.
موسي ع به درگاه الهي شتافت و داستان آهوان را نقل نمود .خداوند فرمود: موعد آن نرسيده است. موسي ع هم براي آهوان جواب رد آورد.
تا اينكه يكي از آهوان داوطلب شد كه براي صحبت ومناجات بالاي كوه طور رود. به دوستان خود گفت: اگر من جست و خیز کنان پایین آمدم بدانيد كه باران مي آيد وگرنه اميدي نيست.
آهو به بالاي كوه رفت و حضرت حق به او هم جواب رد داد. اما در راه برگشت وقتي به چشمان منتظر دوستانش نگاه كرد ناراحت شد ، شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت: دوستانم را خوشحال مي كنم و توكل مي نمایم. تا پایین رفتن از کوه هنوز امید هست.
تا آهو به پائين كوه رسيد باران شروع به باريدن كرد!...
موسي ع معترض پروردگار شد. خداوند به او فرمود: همان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که آهو دوباره با توکل حرکت کرد و اين پاداش توكل او بود..
یادمون باشه در همه حال ناامید نشیم و توکل به خدا داشته باشیم.
@simorgh1001
#انگیزشی
👈🏻 ۴+۵ میشه ۹
👈🏻 ۳+۶ هم میشه ۹
اگه یه روش کار نکرد نگران نباش چون برای انجام یه کار فقط یه راه وجود نداره
@simorgh1001
#داستان_کوتاه
آهنگری با وجود رنجهای متعدد و بیماری اش عمیقا به خدا عشق می ورزید. روزری یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت،از او پرسید تو چگونه می توانی خدایی را که رنج و بیماری نصیبت می کند، را دوست داشته باشی؟
آهنگر سر به زیر اورد و گفت وقتی که میخواهم وسیله آهنی بسازم،یک تکه آهن را در کوره قرار می دهم.سپس آنرا روی سندان می گذارم و می کوبم تا به شکل دلخواه درآید.اگر به صورت دلخواهم درآمد،می دانم که وسیله مفیدی خواهد بود،اگر نه آنرا کنار میگذارم.
همین موضوع باعث شده است که همیشه به درگاه خدا دعا کنم که خدایا ، مرا در کوره های رنج قرار ده ،اما کنار نگذار...
@simorgh1001
#انگیزشی
یه دفتر زیبا بردارین و شروع کنین به نوشتن خواسته هاتون...
خیلی زرنگ باشی فوقش ۱۰۰ تا از خواسته هاتو مینویسی
حالا بیا داشته هاتو بنویس...از اعضای بدنت تا خودکار و گوشی داخل دستت
قول میدم لیست داشته هات هیچ وقت کامل نمیشه
حالا خواسته هات رو با داشته هات مقایسه کن...
اونوقت میفهمی چقدر خدا بهت بخشیده و تو حواست نبوده.
خدایا شکرت🙏
@simorgh1001
1_4915736464232285157.mp3
10.3M
#موسیقی
محسن چاوشی
#شعر
همه روز روزه بودن، همه شب نماز كردن،
همه ساله حج نمودن، سفر حجاز كردن،
زمدینه تا به كعبه، سر و پا برهنه رفتن،
دو لب از برای لبیك به وظیفه باز كردن،
به مساجد و معابد، همه اعتكاف کردن،
ز ملاهی و مناهی، همه احتراز كردن
شب جمعه ها نخفتن به خدای راز گفتن،
ز وجود بی نیازش، طلب نیاز كردن،
به خدا كه هیچ کس را ثمر آنقدر نباشد
كه به روی نا امیدی در بسته باز كردن
#شیخ_بهایی
@simorgh1001
#داستان_کوتاه
#انگیزشی
پیرمردتهیدستی زندگی را در فقر و تنگدستی میگذراند
و به سختی برای زن و فرزاندانش قوت و غذایی ناچیز فراهم میساخت
از قضا یکروز که به آسیاب رفته بود
دهقانی مقداری گندم در دامن لباسش ریخت
پیرمرد خوشحال شد و گوشه های دامن را گره زد و به سوی خانه
دوید !!!! در همان حال با پرودرگار از مشکلات خود سخن می گفت
وبرای گشایش آنها فرج می طلبید و تکرار میکرد
(( ای گشاینده گره های ناگشوده , عنایتی فرما و گره ای
از گره های زندگی ما بگشای ))
پیرمرد در همین حال بود که ناگهان گره ای از گره هایش باز شد
و تمامی گندمها به زمین ریخت
او به شدت ناراحت و غمگین شد و رو به خدا کرد و گفت...
من تورا کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز؟؟
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود ؟؟
پیرمرد بسیار ناراحت نشست تا گندمها را از زمین جمع کند
ولی در کمال ناباوری دید دانه های گندم روی ظرفی از طلا ریخته اند...
تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه
@simorgh1001
#انگیزشی
💫 بعدا کارامو انجام میدم ،
بعدا شروع میکنم ،
بعدا همه چی رو درست میکنم .. بعداً .. بعدأ ... ⁉️❌
رفيق ! 💕
ذهن تو هوشیاره !
ذهن تو سریع به رفتارات عادت میکنه !
دوبار ک بگی از فردا .. دوبار که بگی بعدا .. هر کاریو که فک میکنی باید انجام بدی رو همین الان انجامش بده💪🏻
" نگو انگیزه ندارم ، نگو حس و حالش نیست ..
به محض اینکه به خودت بگی
" حالا بذار بمونه فردا انجامش میدم " باختی !
ذهنت عادت میکنه به انجام ندادن کار ها ذهنت عادت میکنه به بی برنامگی ذهنت عادت میکنه به تنبلی !!
@simorgh1001