فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥عکسالعمل عجیب مهمان برنامه چهل تیکه، مجری به مهمان برنامه میگه من عاشق چشم و ابروی شما هستم.
اما جواب مهمان برنامه جالبه...
#شعر
در مَسلخ عشق جز نِکو را نکشند
روبه صفتان زشت خو را نکشند
گر عاشق صادقی زِ کشتن مگریز
مُردار بوَد هر آنکه او را نکشند
خاقانی
@simorgh1001
#داستان_کوتاه
✨ چهار حکایت کوتاه اما تاثیر گذار ✨
✅ حکایت اول:
از کاسبی پرسیدند:
چگونه در این کوچه پرت و بی عابر کسب روزی میکنی؟
گفت: آن خدایی که فرشته مرگش مرا در هر سوراخی که باشم پیدا میکند!! چگونه فرشته روزیش مرا گم میکند!!!؟
✅ حکایت دوم:
پسری با اخلاق و نیک سیرت، اما فقیر به خواستگاری دختری میرود...
پدر دختر گفت:
تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد، پس من به تو دختر نمیدهم...!!
پسری پولدار، اما بدکردار به خواستگاری همان دختر میرود، پدر دختر با ازدواج موافقت میکند و در مورد اخلاق پسر میگوید:
انشاءالله خدا او را هدایت میکند...!
دختر گفت:
پدر جان؛ مگر خدایی که هدایت میکند، با خدایی که روزی میدهد فرق دارد؟؟!!!!...
✅ حکایت سوم:
از حاتم پرسیدند: بخشنده تر از خود دیده ای؟؟...
گفت: آری...
مردی که دارایی اش تنها دو گوسفند بود؛
یکی را شب برایم ذبح کرد... از طعم جگرش تعریف کردم..
صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم کباب کرد...!
گفتند: تو چه کردی؟
گفت: پانصد گوسفند به او هدیه دادم...
گفتند: پس تو بخشنده تری...!
گفت: نه، چون او هر چه داشت به من داد!!
اما من اندکی از آنچه داشتم به او دادم...!!
✅ حکایت چهارم:
عارفی راگفتند:
خداوند را چگونه میبینی؟!
گفت آنگونه که همیشه میتواند مچم را بگیرد، اما دستم را میگیرد...
@simorgh1001
#داستان_کوتاه #شعر
ایرج میرزا #قلب_مادر
داد معشوقه به عاشق پیغام
که کُند مادرِ تو با من جنگ
هر کُجا بیندم از دور کُند
چهره پر چین و جبین پُر آژنگ
با نگاهِ غضب آلود زند
بر دلِ نازکِ من تیرِ خدنگ
مادرِ سنگدلت تا زندهست
شهد در کامِ من و توست شَرنگ
نشوم یکدل و یکرنگ تو را
تا نسازی دلِ او از خون رنگ
گر تو خواهی به وصالم برسی
باید این ساعت بیخوف و درنگ
روی و سینۀ تنگش بدری
دل برون آری از آن سینۀ تنگ
گرم و خونین به منش باز آری
تا بَرد ز آینۀ قلبم زنگ
عاشقِ بیخرد ناهنجار
نه، بل آن فاسقِ بیعصمت و ننگ
حُرمتِ مادری از یاد ببُرد
خیره از باده و دیوانه ز بنگ
رفت و مادر را افکند به خاک
سینه بدرید و دل آورد به چنگ
قصدِ سرمنزلِ معشوق نمود
دلِ مادر به کفش چون نارنگ
از قضا خورد دمِ در به زمین
و اندکی سُوده شد او را آرنگ
وان دل گرم که جان داشت هنوز
اوفتاد از کف آن بیفرهنگ
از زمین باز چو برخاست نمود
پی برداشتن آن آهنگ
دید کز آن دل آغشته به خون
آید آهسته برون این آهنگ:
«آه دست پسرم یافت خراش
آه پای پسرم خورد به سنگ»
@simorgh1001
دسترسی آسان به مطالب کانال👇👇
برای دیدن پست ها #هشتگ ها را لمس کنید
#اولین_پیام
#شعر
#داستان_کوتاه
#موسیقی
#کتاب_بخوانیم
#کلیپ_آموزشی(آرایههای ادبی، وزن شعر و دستور زبان)
#طرح_درس #عروض_شنیداری
#آرایه_های_ادبی
#دستور_زبان
#فنون_ادبی #فارسی_دهم
#فارسی_یازدهم #فارسی_دوازدهم
#فنون_دهم #فنون_یازدهم
#فنون_دوازدهم #نگارش_دهم
#نگارش_یازدهم #نگارش_دوازدهم
#درسنامه #نمونه_سوال_دیماه
#نمونه_سوال_نهایی #نمونه_سوال_خرداد
#انگیزشی
#نوای_عرفان
پیام به مدیر: @Yones1368
استفاده از مطالب کانال آزاده 💐
@simorgh1001