هدایت شده از ˼عَطَــشِاِنتِـــظآر...!💙˹
سلامآقایمن...!
ایرفتهکمکمازدلوجان،ناگهانبیا
مثلخدابهیادستمدیدگانبیا
قصدمنازحیات،تماشایچشمتوست
ایجانفدایچشمتو؛باقصدجانبیا
┈┈┈┅ •❋• ┅┈┈┈
-اگـــہمےخواۍامامزمانـــٺوبشناســے!
-اگـــہمےخواۍبدونےنشانـہهاۍآخرالزماݩچـــیہ؟!
-اگـــہمےخواۍبدونےوظیفہمنتظراݩ
چـــیہ؟!
پـــسمعطݪچـےهستـــۍبیآتوکانالمون...^^'!
#استوࢪی🦋✨
#ڪلیپ_مہدوۍ🌏✨
#طنز_جبہه🫂✨
#تلنگࢪ🥏✨
#بیوگرافے📘✨
#مناسبٺ_ہای_مذهبۍ💙✨
┈┈┈┅ •❋• ┅┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/2386886788Cbfde7e7ab0
#طنز_جبهه😂
اول كه رفته بوديم گفتند كسی حق ورزش كردن نداره يه روز يكی از بچه ها رفت ورزش كرد مامور عراقی تا ديد اومد در حالی كه خودكار و كاغذ دستش بود برای نوشتن اسم دوستمون جلو آمد و گفت : مااسمك؟ (اسمت چيه؟)
رفيقمون هم كه شوخ بود برگشت گفت : گچ پژ
باور نمی كنيد تا چند دقيقه اون مامور عراقی هر كاری كرد اين اسم رو تلفظ كنه نتونست ول كرد گذاشت و رفت و ما همينطور می خنديديم😂
🍂 سر پایین از کجا شروع شد؟
#طنز_جبهه
#طنز_اسارت
•┈••✾💧✾••┈•
از زمانی شروع شد که تو موصل یه روز صبح یه افسر عراقی به طول و عرض و قطر دو در یک در یک وارد اردوگاه شد که شکمش یه متر جلوتر از خودش بود. اسرا ناخواسته با دیدن این عراقی به شدت خندیدن و حتی طوری بود که سریازان عراقی هم خندشون گرفت، افسر عراقی تا وسط اسارتگاه رسید تمام اسرا بیرون آمدن حالا نخند کی بخند. طوری شد که فرمانده اردوگاه دستور داد همه داخل سلول ها برن و افسر عراقی برای تنبیه اسرا از همون روز دستور داد وقتی وارد اردوگاه میشود همه اسرا باید سرشون پایین باشه و این چنین بود که رسم سر پایین در آمار در کل اسارتگاهها به اجرا درآمد.
•┈••✾💧✾••┈•
طنز جبهه
#طنز_جبهه😂
بیگودی های خواهر کاتبی!😐
حدودا ۱۸-۱۹ ساله بودم که حاج آقای مسجدِ محل یه شب خانوما رو جمع کرد و گفت:
رزمنده ها لباس ندارن و خلاصه یه سری کارای تدارکاتی رو خواست که ما انجام بدیم!
من و چند تا از خواهرا که پزشکی می خوندیم، پیشنهاد دادیم برای جبران نیروی پرستاری بریم بیمارستانای صحرایی🏩
ما چمدونو بستیم و راهی 🚌 جنوب شدیم
من تصور درستی از واقیعت جنگ 💣 نداشتم، کسی هم برای من توضیح نداده بود و این باعث شد که یه ساک دخترونه 🛍 ببندم شبیه مسافرت های دیگه و عضو جدانشدنی از خودم رو بذارم تو ساک؛ یعنی بیگودی هام 😶 و چند دست لباس و کرِم دست و کلی وسایل دیگه ...
غافل از اینکه جنگ، خشن تر از اینه که به من فرصت بده موهامو تو بیگودی بپیچم 🤭 یا دستمو کرم بزنم...
به منطقه جنگی و نزدیک بیمارستان رسیدیم...
نمیدونم چطور شد که ساک من و بقیهٔ خواهرا از بالای ماشین افتاد و باز شد و به دلیل باد شدیدی 🌪 که تو منطقه بود، محتویاتش خارج شد و لباسا و بیگودی های من پخش شد تو منطقه 😰
ما مبهوت به لباسامون که با باد 🌬 این ور و اون ور میرفتن نگاه می کردیم؛ برادرا افتادن دنبال لباسا 😱 و ما هم این وسط خجالت زده 😥
برادرا بعد از جمع کردن یه کپه لباس اومدن به سمت ما، دلمون می خواست انکار کنیم😣
اما اونجا جنس مونثی نبود جز ما سه نفر که تو اون بیابون وایساده بودیم 😑
بیگودی هام دست یه برادر دیگه بود و خانما اشاره کردن که اینا بیگودی های خواهر کاتبیه 😂
از اون لحظه که بیگودی ها رو گرفتم، تصمیم گرفتم اونا رو منهدم کنم...❌😤
شب تو کیسه انداختم و پرت کردم پشت بیمارستان
صبح یکی از برادرا اومد سمتم با کیسه بیگودی
گفت در حال کشیک بودن که این بستهء مشکوک رو پیدا کردن
یه کسایی گفتن بیگودی های خواهر کاتبیه 😮
شب که همه خوابیدن، تصمیم گرفتم چال کنم 🕳 پشت بیمارستان صحرایی
چند روز بعد یکی از برادرا گفت: ما پشت بیمارستان خواستیم سنگر بسازیم زمین رو کندیم، اینا اومده بالا
گفتن اینا بیگودی های خواهر کاتبیه 😐
و من هر جور این بیگودی های لعنتی رو سر به نیست میکردم، دوباره چند روز بعد دست یکی از برادرا می دیدم که داره میاد سمتم🏃♂️
خواهر کاتبی🗣
خواهر کاتبی🗣
بیگودی هاتون… 😂😂😂😂😂
هدایت شده از ملانصرالدین👳♂️
#طنز_جبهه
🔅از احوالپرسی كه بگذريم، و وقتی صحت و سلامتی برقرار باشد نوبت به كاروبار و پرسوجو از اوضاع و احوال میرسد.🙂
🔅از یکی از رزمندگان سوال کردیم:
شما در جبهه چه كار می كنيد؟
🔅با بیخیالی گفت:
ـ هيچی؛ طبق معمول می خوريم و می خوابيم.😌
-(هرچی تیر و ترکش بیاد میخوریم و خدا بخواد شهید میشیم بعدشم میگیریم یه دل سیر میخوابیم)🙃
👳 @mollanasreddin 👳
#طنز_جبهه
🌙تو قنوت کم میارم😳
💎بچـهها رو با شوخی بیـدار میکرد
تا نمـازشب 🌙بخونن
مثلا یکـی رو بیـدار میکرد و میگفت:
«بابا پاشو من میخوام نمازشب بخونم، هیچکس نیست نگامکنه!»
یا میگفت: پاشو جونمن، اسم سه چهـار تا مؤمن رو بگو، تو قنوت نماز شبم کم آوردم!»😂😂
🌹شهید مسعود احمدیان🌹
👳 @mollanasreddin 👳