eitaa logo
سیره فرزانگان
1.2هزار دنبال‌کننده
227 عکس
103 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بعد از تالیف کتاب، خدمت آن بزرگواران، مشرّف شدم! آیه الله العظمی محمد علی گرامی قمی کتابی با نام " لولا فاطمه " نوشته‌اند که مغتنم است. سالها پیش که افتخار همصحبتی با ایشان را داشتم، ایشان فرمودند: بعد از نوشتن کتاب هم امیرالمومنین (ع) و هم‌ فاطمه زهرا (س) را در خواب دیدم و ... که نشان از تایید کار داشت. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش کانال حوزه علمیه قم در ایتا، نقل خاطره از سید تاج الدینی، ۱۴۰۱/۱۰/۲۴ https://eitaa.com/sirefarzanegan
فواره چون بلند شود، سرنگون شود! به مناسبت ۲۶ دی فرار محمدرضا پهلوی مرحوم حاج حيدر قلی ميرزا حشتمی مشهور به امیر حشمت- از رجال علم و ادب- اهل فضل و قريحه شعری بود. روزی از روزهایی که حسب المعمول خدمت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی- رضوان الله تعالی علیه- مشرّف بودم، ذکر خیر ایشان به میان آمد. آقا نقل فرمودند: در همان ایام سقوط رضاشاه در سال ۱۳۶۰ هجری قمری برابر با ۱۳۲۰ هجری شمسی که بساط استبداد و ديکتاتوری او به دست همان استعمارگرانی که او را روی کار آورده بودند، برچيده شد، امیر حشمت خوابی دیده که برای ایشان این گونه نقل کرده بود: در خواب از بعضی بزرگان، از در هم پيچيده شدن آن طومار ظالمانه سؤال کردم. به من گفتند: (رضا شاه پهلوی) وقتی از خواب بیدار شدم و حساب کردم به حساب ابجد مطابق با ۱۳۶۰ هجری قمری درآمد که همان سال سقوط رضاشاه می‌شود. آقا به حقیر فرمودند: همان وقت که امیر حشمت این خواب را نقل کرد، به ذهن حقير آمد که بايد تمام شدن کار محمدرضا نيز از اين حروف استفاده شود، لذا به اين نتيجه رسيدم که پايان کارِ مرارت بار و پر از ننگ و ابتذال او نيز مطابق با حروف ابجدی (محمّد رضا شاه) است یعنی ۱۳۹۹ هجری قمری. از اين جهت همیشه منتظر آن تاريخ بودم و به بعضی هم فرموده بودند که منتظر سال ۱۳۹۹ باشيد و الحمدلله این استکشاف آقا درست بود و در همان سال، محمدرضا شاه دیکتاتور، ساقط شد و نظام اسلامی با آن اهداف والا و مقدّس روی کار آمد. ایشان می‌فرمودند: بعد از فرار محمدرضا شاه از کشور، این استکشاف را به یک شاعر گفتم آن شخص آن مضمون را در این دو بیتِ پر معنا، این گونه سروده بود: چو فوّاره ظلم شد سربلند سقوط و زوال است او را ز پی بگفتم که تاريخ آن چيست؟ گفت (محمد رضا شاه) تاريخ وی سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: محضرِ آفتاب- نکوداشت مرجع عالیقدر شیعه آیت الله العظمی لطف الله صافی گلپایگانی، محسن اکبری شاهرودی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
از شنیدن نقدها حتی چهره‌شان در هم نشد! به برخی نظرات علمی مرحوم استاد مصباح یزدی نقد داشتم. به دیدارشان رفتم. اول جلسه چپ و راست اعتراض کردم که چرا در فلان جا چنین گفته‌اید؟، این چه استدلالی است که کرده‌اید؟ و...گرم شده بودم و پشت سر هم می‌گفتم: این حرف شما غلط است، به فلان و بهمان دلیل! با دقت نقدهایم را شنیدند و یکی یکی جواب دادند. بعدِ جلسه به خودم آمدم، دیدم در تمام این مدت حتی لحظه‌ای چهره‌شان در هم نرفت و نگفتند: تو که هستی که این طوری مرا نقد می‌کنی؟! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: کانال ایتای علامه مصباح یزدی، تکه‌روایت‌هایی از زندگی علامه مصباح یزدی، نقل خاطره از استاد حسن رحیم‌پور ازغدی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
با آن مقام مرجعیت و زعامت، با من نوجوان شوخی می‌کردند! وقتی که طلبه سیزده ساله‌ای بودم، روزی خدمت مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی رسیدم، آقا از من پرسیدند: چه می‌خوانی؟ گفتم جامع المقدمات! فرمودند:(نصر پف ریحانی) را خوانده‌ای؟گفتم: آقا در جامع المقدمات، همچین کتابی موجود نیست. فرمودند: چرا، همان (تصریف زنجانی) است، قدری نقطه هایش را پس و پیش کردم! با آن مقام مرجعیت و زعامت، با من که نوجوان ۱۳ ساله‌ای بودم، شوخی می‌کردند. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: کانال حوزه علمیه قم در ایتا، نقل خاطره از استاد ناصرالدین انصاری قمی، ۱۴۰۱/۱۰/۲۶ https://eitaa.com/sirefarzanegan
کی گفته دیگران باید زحمت بکشند، من فقط باید مطالعه کنم! گاهی در هوای سرد در حالی که حیاط منزل پر از برف و یخ بود، مرحوم آیت الله سید مرتضی نجومی کرمانشاهی می‌آمدند و در تشتی، لباس می‌انداختند و می‌شستند. عرض می‌کردم: آقاجان! شما چرا این زحمت را می‌کشید؟ می‌فرمودند: مگر فقط من در این منزل آدمم، که بنشینم و کتاب بخوانم و بقیه زحمت بکشند! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: کانال حوزه علمیه قم در ایتا، نقل خاطره از علی محمد حاجی علیانی، ۱۴۰۱/۱۰/۲۶ https://eitaa.com/sirefarzanegan
نفت‌مان تمام شده، پول خرید نفت ندارم! روزی جهت مطالعه به کتابخانه مرحوم آیت الله سید مرتضی نجومی کرمانشاهی رفتم. پیش از رفتن به کتابخانه، سری به حسینیه و محل جلوس معظم له زدم. دیدم پتویِ جاجیم مانند و زبر و ضخیمی، روی خود کشیده‌اند و کتابِ چاپِ سنگی و قطعِ رحلیِ سنگینی را روی سینه نگه داشته و دارند مطالعه می‌کنند! عرض کردم: حاج آقا چرا اتاقتان این همه سرد است؟ فرمودند: نفت‌مان تمام شده و پول خرید نفت ندارم! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: کانال حوزه علمیه قم در ایتا، نقل خاطره از علی محمد حاجی علیانی، ۱۴۰۱/۱۰/۲۶ https://eitaa.com/sirefarzanegan
اگر این مساله باورم بشود، گناهش گردن شماست! مرحوم استاد جعفر الهادی خوشنویس از عناوین و القاب فراری بودند. ایشان تعریف می‌‌کردند: بیست سال پیش برای سخنرانی به جایی رفتم. دیدم که در راهرو، روی پارچه نوشته بودند: مقدم حضرت آیت‌اللّه خوشنویس را گرامی می‌‌داریم. به آنان گفتم که چرا این‌طور نوشتید؟ باورم می‌‌شود! و اگر باورم شد، گناهش به پای شما نوشته می‌‌شود!! ایشان در این قید و بند نبودند که برای او القاب بنویسند یا ننویسند، برایشان مهم نبود اینکه برایش استاد بنویسند یا ننویسند، حجت‌الاسلام والمسلمین بنویسند و یا ننویسند، جمعیت هزاران نفری در برابرشان حاضر باشند یا چهار پنج نفر، داخل کشور باشند یا خارج کشور، فرقی نمی‌‌کرد. نگاه می‌‌کردند که چه وظیفه‌ای دارد؟ و چگونه می‌‌توانند، شبهه‌ای را از ذهنی پاک کنند. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: هفته نامه افق حوزه، شماره ۷۳۷، ۲۰ نکته درباره مرحوم استاد جعفر الهادی خوشنویس، محمد امین پورامینی، ۱۴۰۱/۱۰/۲۶ https://eitaa.com/sirefarzanegan
تسلیم در برابر قضای الهی بودند! جنبه دیگر صبر و رضای مرحوم استاد جعفر الهادی خوشنویس در شهادت فرزند عزیزش، شهید محمدصادق خوشنویس بروز کرد که نوجوانی شانزده ساله بود. این داغ به‌ یقین سنگین بود. در گلزار شهدای قم هنگام تشییع جنازه این شهید، دستان استاد خوشنویس در دستان من بود. ایشان با نگاه به جنازه فرزند دلبندش، به گریه افتادند و به یاد حضرت علی‌اکبر(ع) این بیت شعر را خواندند: یا کوکباً ما کانَ أقصر عمرَه و کذا تکون کواکب ‌الأسحار چه عمر کوتاهی داشتی ای ستاره! آری چنین‌اند ستارگانِ سحری این تنها چیزی بود که از او شنیدیم و بیش از آن چیزی نشنیدیم. واقعاً جا داشت، گریه کند؛ چون دل می‌‌سوزد؛ ولی چون راه درست را تشخیص داده و در مسیری گام برداشته بودند که رضای خدا در آن بود، راضی به رضای خدا بودند. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: هفته نامه افق حوزه، شماره ۷۳۷، ۲۰ نکته درباره مرحوم استاد جعفر الهادی خوشنویس، محمد امین پورامینی، ۱۴۰۱/۱۰/۲۶ https://eitaa.com/sirefarzanegan
ثواب عبادات خود را به حضرت معصومه هدیه می‌کردند مرحوم پدر- علامه مصباح یزدی- جوان که بودند با مرحوم آیت الله علی سعادت پرور تهرانی هر روز حرم می‌رفتند. از تاریکی سحر شروع می‌کردند به خواندن مناجات تا اذان صبح. می‌فرمودند: برکتی که قرار است از مسیرِ فیضِ حضرت زهرا به زمین برسد، در حرم حضرت معصومه چند برابر می‌شود. خیلی از کارها و عبادت هایشان را به حضرت معصومه هدیه می‌کردند. کسی از ایشان پرسیده بود: عمره مستحبی‌ام را به کدام یک از ذواتِ مقدس تقدیم کنم؟ بی درنگ گفته بودند: حضرت معصومه! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: کانال علامه مصباح یزدی در ایتا، تکه روایت هایی از زندگی علامه مصباح یزدی، نقل خاطره از حسین مصباح یزدی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
آیا تحمل این مصیبات را داری که خواهان آن مقامات هستی؟! مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا معین شیرازی- پدرخانم مرحوم علامه طهرانی- نقل می‌کردند: روزی به استادم آیت الله محمد جواد انصاری همدانی گفتم: آقا من از شما می‌خواهم مقاماتی را که خودتان به آن رسیدید، به من هم عنایت کنید. پرسیدند: طاقتش را داری؟ مشکلاتش را تحمل می‌کنی؟ گفتم: نمی‌دانم! فرمودند: من یک نمونه برایت نقل می‌کنم: پس از فوت عیالِ بنده، در همدان در محله ما شایعه شد که من علتِ فوتِ او بودم، با اینکه من در این رابطه هیچ تقصیری نداشتم. بالاخره پلیس به منزل ما آمد و ما را دست بسته به پاسگاه برد. وقتی من به همراه پلیس از درِ منزل بیرون آمدم، دیدم دو طرف کوچه تا انتها مردم منتظر ایستاده‌اند و از نفر اول تا آخر از جلوی هرکس که گذشتم، یا آب دهان به صورت من می‌انداخت و یا ناسزایی نصیب من می‌کرد و من همه را تحمل می‌کردم و در دل خوش بودم. حال بگو ببینم آیا تو تحمل این را داری؟؟ گفتم: نه آقا! من که تحمل ندارم. آن مقامات، مال خودتان باشد، من که کشش ندارم! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: سیر و سلوک، ص۱۲۸، سید فرید موسوی، به نقل از: کانال طریق بندگی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
فورا دیوار خانه را بنا کردند! به یاد دارم روزی که با شهید نواب صفوی راهی مدرسه می‌شدیم، در بین راه متوجه شدیم دیوار خانه‌ای در نزدیکی بازار فرو ریخته است و داخل خانه نمایان است. شهید نواب صفوی قدری تأمل کردند و از بازاریان پرسیدند: این خانه‌ی کیست؟ گفتند: صاحب‌خانه از دنیا رفت و اهل خانه، توان این‌که دیوار خانه را بازسازی کنند، ندارند. آقا سید مجتبی به‌ محض شنیدن این جمله، فوری عبا و عمامه را کنار خیابان رها کرد و بیلی پیدا کرد و شروع به جمع کردن خاک‌های کنار آن دیوار کرد، من هم از یکی از قصاب‌های بازار بنام سید احمد، بیلی گرفتم و مشغول خاک‌برداری از کنار دیوار شدیم. همسایه‌ها و اهالی محل که ما را مشغول کار دیدند، آمدند و بیل‌ها را از دست ما گرفته و تا عصر همان روز دیوار خانه ترمیم و امنیتش تأمین و محفوظ شد. از این‌گونه کارهای مردمی در رفتارهای آقا سیدمجتبی نواب صفوی فراوان دید می‌شد. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: مجتهدی پهلوان- خاطرات آیت الله سید مرتضی مستجاب الدعواتی- ص۹۴، نشر سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان https://eitaa.com/sirefarzanegan
رفتارش بر انسان تازیانه می‌زد! از آقای دکتر حامد ناجی شنیدم که وقتی از مرحوم علامه سید جلال الدین آشتیانی پرسیدم: علامه طباطبایی از نظر شخصیت چطور آدمی بودند؟ استاد چند دقیقه در سکوت فرو رفتند و بعد فقط همین یک جمله را فرمودند: از شخصیت‌هایی بود که رفتارش بر انسان، تازیانه می‌زد! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: کانال تلگرامی حدیث کرامت، سید محمد مهدی رفیع پور تهرانی، ۱۴٠۱/۱٠/۲۸ https://eitaa.com/sirefarzanegan
اگر در مسیر یاری دین باشیم، گره‌ها بازخواهد شد! روزی به مرحوم استاد علامه مصباح یزدی گفتم: حاج آقا خیلی عجیب است! نگاهی کردند که حرفم را ادامه بدهم. گفتم: شما هر وقت به مشکل مالی یا گره بزرگی می‌رسید، به شکل غیر عادی ماجرا حل می‌شود! لبخندی زدند و فرمودند: خدا به دین خودش لطف دارد. ما تا زمانی که در مسیر یاری دین خدا باشیم، گره کارمان باز می‌شود. این اصلا عجیب نیست! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: کانال ایتای علامه مصباح یزدی، روایت‌هایی از زندگی استاد، نقل خاطره از احمد عجمین، ۱۴۰۱/۱۰/۲۸ https://eitaa.com/sirefarzanegan
بیش از مطالعه، فکر می‌کردند! این همه کتاب‌ها و درس‌های مرحوم علامه مصباح یزدی فقط نتیجه مطالعه نبود. ایشان زیاد مطالعه می‌کردند، اما بیش از مطالعه، فکر می‌کردند. مصرف کننده افکار دیگران نبودند. حرف ها را می‌خواندند، می‌سنجیدند، نقد می‌کردند و در نهایت، نظر خودشان را ارائه می‌کردند. گاهی می‌شد برای پاسخ به سؤالی، مدتی طولانی مکث می‌کردند. آن قدر که فکر می‌کردیم از پاسخ، منصرف شده‌اند. بعد که جواب می‌دادند، می‌فهمیدیم مشغولِ بررسیِ جوانبِ سؤال بوده‌اند. نظری نمی‌دادند مگر اینکه به قدر کافی فکر کرده باشند. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: تکه روایت‌هایی از زندگی علامه مصباح یزدی، نقل خاطره از: دکتر محمد فنایی اشکوری. https://eitaa.com/sirefarzanegan
برای چه نیازم را به نزد بنده خدا ببرم؟! پدر- علامه مصباح یزدی- می‌فرمودند: دستم تنگ بود و سایه فقر و نداری بر سرم سنگینی می‌کرد. به آیت الله العظمی حجت نامه‌ای نوشتم و عرضه داشتم: شنیده‌ام به طلبه‌ها مُهر نان می‌دهید. من هم طلبه هستم و مشغول تحصیل. هرچه کردم نتوانستم با خودم کنار بیایم و نامه را ببرم به ایشان بدهم. نامه را پاره کردم و با خودم گفتم خدا که می‌داند، حضرت ولی عصر که می‌داند. برای چه نیازم را پیش بنده خدا ببرم؟! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: خط‌ها و خاطره‌ها، ص ۱۵، علی مصباح، نشر موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی https://eitaa.com/sirefarzanegan
سود رساندن به بندگان خدا، از اصول و اساس دین است! مرحوم آیت الله العظمی صافی گلپایگانی می‌فرمودند: وقتی برای معالجه به لندن رفته بودم، در موقع بازگشت به دکتر معالجم گفتم: من به شما دعا می‌کنم ان‌شاءالله مسلمان شوی، روایتی هم برای او نوشتم، ترجمۀ انگلیسی روایت را هم برایش نوشتند، گفتم این حدیث را به شما اهدا می‌کنم. پیغمبر ما می‌فرماید: الْخَلْقُ كُلُّهُمْ عِیَالُ اللهِ، وَأَحَبُّهُمْ إِلَى اللهِ عَزَّ وَجَلَّ أَنْفَعُهُمْ لِعِیَالِهِ. مردم عائله خداوند هستند، محبوب ترین آنها نزد خداوند کسی است که به عیال او سودمندتر باشد. این حدیث را به او دادم و او خیلی این جمله برایش مهم بود و گفت آن را نگه می‌دارم. آری منفعت رساندن به بندگان خدا از اصول اساسی اسلام است. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: کانال اسرار تاریخ در ایتا. https://eitaa.com/sirefarzanegan
🌺 فرارسیدن ماه رجب مبارک باد 🔹 پيامبر خدا(ص): خداوند متعال در آسمان هفتم فرشته‌اى گماشته است كه به آن «داعى» مى‌گويند و چون ماه رجب فرا رسد، آن فرشته هر شبِ آن ماه را تا صبح ندا مى‌دهد : «خوشا بر ذاكران، خوشا بر طاعت كنندگان!». خداوند متعال نيز مى‌فرمايد: «من همنشين كسى هستم كه با من همنشين باشد و مطيع كسى هستم كه اطاعتم كند و آمرزنده كسى هستم كه از من آمرزش بخواهد. ماه، ماه من است و بنده، بنده من و رحمت، رحمت من. هر كه مرا در اين ماه بخواند پاسخش مى‌گويم و هر كه از من [چيزى ] بخواهد، عطايش مى‌كنم و هر كه از من هدايت جويد راهنمايش باشم. اين ماه را ریسمانی بين خودم و بندگانم قرار داده‌ام. هر كس به اين ريسمان چنگ زند به من مى‌رسد». (بحار الأنوار، ج۹۸، ص۳۷۷)
رفته بودم فرزندم را به خاک بسپارم، دیر آمدم! آیت‌الله العظمی نوری همدانی (دام ظله العالی) اهتمام زیادی به درس دارند. من یادم است که این قسمتی که الان ورودی به صحن حیاط مسجد اعظم شده، قبلا شبستان کوچکی بود، و ایشان در آنجا رسائل تدریس می‌فرمودند. استادی که ما نزدشان صرف و نحو و ادبیات می‌خواندیم و به درس رسائل ایشان می‌رفتند، می‌گفتند: یکی از کسانی که خیلی در آمدن به درس منظم بودند، همین آقای نوری همدانی است و این داستان را از نظم و پایبندی ایشان به درس، برای ما تعریف کردند. استادمان می‌گفتند: یک روزی آقای نوری همدانی بر خلاف عادت، چند دقیقه‌ای – شاید حدود ۳ تا ۵ دقیقه - دیر آمدند و بعدش عذر خواستند و فرمودند: یک طفل شیرخواری داشتیم که از دنیا رفت. رفتیم او را دفن کردیم. این چند دقیقه‌ای که دیر آمدم به خاطر این بود که رفتیم او را دفن کردیم! ایشان این طور اهتمام به درس داشتند که وقتی فرزندشان درگذشت، رفته بودند او را دفن کرده، ولی درس را تعطیل نکرده، و بلافاصله برای درس حاضر شده بودند. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: کانال پند سعادت در ایتا، آیت الله محمد مهدی شب زنده دار، ۱۴۰۱/۱۱/۲ https://eitaa.com/sirefarzanegan