eitaa logo
سیره فرزانگان
1.4هزار دنبال‌کننده
403 عکس
198 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اهمیت مباحثه علمی در شب های قدر! 1⃣ حضرت آیت الله العظمی سید محمد صادق روحانی قدس سره الشریف از معدود مراجعی بودند که در ماه مبارک رمضان نیز درس فقه و اصول خود را تعطیل نمی‌کردند. این رویه در تمامی سال‌ها، حتی در تابستان‌های فوق العاده گرم قم، ادامه داشت . 2⃣ رسم مرجع مجاهد بر این بود که برای ماه مبارک رمضان مبحثی خاص را معین کرده و شب‌ها به تدریس آن می‌پرداختند. جلسه درس هر شب ساعت ۱۱ آغاز و بعد از پایان درس نیز ایشان با حضور در حسینیه امام صادق (علیه السلام) به اشکالات طلاب پاسخ گفته و با اقشار مختلف مردم دیدار و به مسائل آنها رسیدگی می‌نمودند. این برنامه در بسیاری از اوقات تا ساعت یک شب به طول می‌انجامید. 3⃣ نکته جالب توجه این که حضرت آیت الله العظمی روحانی قدس سره حتی در شب‌های قدر نیز درس خود را تعطیل نکرده و برگزاری مراسم سخنرانی و عزاداری و انجام اعمال مخصوص این شب‌ها را به بعد از اتمام جلسه درس موکول می‌نمودند. 4⃣ آیت الله العظمی روحانی در رابطه با اینکه چرا جلسات علمی را تعطیل نمی‌کردند، چنین می‌فرمودند: جماعتی از علما فرموده‌اند که مذاکره علم از افضل اعمال است، بنده نیز درس و مباحثه علمی را بهترین اعمال می‌دانم. ایشان نقل می‌کردند که در شب قدر عده‌ای از افراد خدمت حضرت آیت الله سید «ابوالحسن اصفهانی» رفتند جهت مراسم شب قدر. دیدند ایشان دو رکعت نماز و مقداری دعا خواندند و مشغول به مطالعه و مذاکره علمی شدند و هنگامی که از دلیل این کار سوال شد، گفتند این کاری که می‌کنم هم عبادت است و هم می‌توان گفت از بهترین عبادات است. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: کانال آیت الله العظمی سید محمدصادق روحانی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
قصه حضرت یوسف را هم برای حفظ عفت پسران، در کتاب درسی بیاورید! جمله مواردی که چندین‌بار از نظرات مقام معظم رهبری استفاده کردم، تدوین چهار جلد کتاب «درس‌هایی از قرآن» بود که بعد از آنکه بنده این درس را در برنامه درس مدارس گنجاندم، آیاتی را انتخاب کرده بودم تا درباره آنها توضیح بدهم. هم در انتخاب آیات و هم در تنظیم مطالب، از نظرات ایشان استفاده کردیم. در این چهار جلد کتاب چندین درس هست که مشخصاً بنا به توصیه ایشان در این کتاب‌ها گنجانده شده و به برخی از آنها اشاره می‌کنم. البته این دروس به صورتی که در دهه ۷۰ در درس‌های مدارس بود، حالا دیگر در برنامه نیست و من آن چهار کتاب را یکجا به صورت کتابی به نام «درس‌هایی از قرآن» منتشر کرده‌ام. یکی از درس‌هایی که ایشان توصیه کردند در این مجموعه قرار دهیم، قصه طالوت و جالوت بود. ایشان فرمودند: در این قصه معیاری برای رهبری در جامعه دینی مطرح شده است. وقتی اشراف بنی‌اسرائیل از پیغمبرشان می‌خواستند برای آنها یک رهبر سیاسی تعیین کند و پیغمبرشان فردی را از جانب خدا تعیین کرد، بنی‌اسرائیل گفتند که پول ندارد، شهرت ندارد: «ان‌الله قد بعث لکم طالوت ملکا...» (بقره - ۲۴). ایشان فرمودند: این آیات را در کتاب‌های درسی بگذارید. همچنین فرمودند: برای سال آخر دبیرستان قصه یوسف را بگذارید. گفتم: «قصه مریم را گذاشته‌ایم.» ایشان فرمودند: «آن قصه برای حفظ عفت دخترهاست، قصه یوسف را برای حفظ عفت پسرها بگذارید.» گفتم: «این بچه‌ها قصه یوسف نخوانده، خودشان مشکل دارند. شما می‌فرمایید قصه یوسف را هم بگذاریم؟» و این شعر را برایشان خواندم که: «به سرما خورده، لرزیدن میاموز». ایشان خندیدند و فرمودند: «چه این قصه را بگذارید، چه نگذارید، این سن و سال این مشکلات را دارد. بگذارید این قصه قرآنی به عنوان نمونه بارز تقوا و عفت مردان مطرح شود.» و من دیدم که این توجه دقیقی است و این درس را در کتاب‌های درسی آوردم. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: مجله پاسدار اسلام، گفتگو با دکتر حداد عادل، به نقل از: پاتوق کتاب فردا. https://eitaa.com/sirefarzanegan
بگذارید جدایی از ناحیه ما نباشد! مرحوم دکتر شهیدی، آقای دکتر مهدی محقق، آقای دکتر ابوالقاسم گرجی- که این سه تن از نظر سنی بالاتر از بقیه بودند- آقای شیرازیان- که از زمان طلبگی در قم با مقام معظم رهبری آشنا بودند- آقای مهندس میرسلیم، آقای دکتر پورجوادی، آقای دکتر سروش، بنده و دکتر سروش تا همین چند سال‌ پیش در این هیئت امنا بنیاد دائره المعارف بودند. حتی بعضی‌ها با توجه به مواضع دکتر سروش به مقام معظم رهبری گفتند: آیا ایشان در این هیئت باشد یا خیر؟ ایشان فرمودند: این جدایی از ناحیه ما شروع نشود، بهتر است! یعنی تا این حد مدارا می‌کردند که نیروها دفع نشوند. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: مجله پاسدار اسلام، گفتگو با دکتر حداد عادل، به نقل از پاتوق کتاب فردا. https://eitaa.com/sirefarzanegan
عیبش این است که فقط برای من گفته‌اید! قبلاَ برای بعضی از بستگان خودم شعر گفته بودم و از خودم می‌پرسیدم چرا برای ایشان که این‌قدر دوست‌شان دارم، شعر نگویم؟ به هیچ وجه هم نیت تبلیغات و سر و صدا کردن و این چیزها را نداشتم. کسی از امثال بنده که دانشگاهی هستیم و دستی به قلم داریم و سر و کارمان با تیپ جوان و دانشجوست، انتظار ندارد برای مقامات سیاسی شعر ستایش آمیز بگوییم. اگر نگوییم کسی تعجب نمی‌کند، ولی اگر بگوییم تعجب می‌کنند. من می‌دانستم که ممکن است روشنفکران این کار را حمل بر مداهنه و تملق کنند ولی اعتقاد قلبی و باورم را در شعر گفتم. شعری گفتم که حکایت از عشق و علاقه من می‌کرد. وظیفه خود می‌دانستم که ایشان را تأیید کنم. هرکسی به وجهی باید انجام وظیفه کند، من هم این به ذهنم رسید. غزلی گفتم و در دیداری که برای کاری با ایشان داشتم، در پایان جلسه گفتم: «آقا! من یک غزل برای شخص شما گفته‌ام. قبل از اینکه آن را برای شما بخوانم، شرطی دارم. می‌دانم که خوش‌تان نمی‌آید که از شما تعریف کنند و خصوصاَ برایتان شعر بگویند،‌ ولی می‌خواهم خواهش کنم حساب جنبه‌های اخلاقی و روحی و معنوی خودتان را از حساب معیارهای ادبی و شعری جدا کنید. اگر شعرم خوب بود،‌خدا وکیلی به خاطر روحیه معنوی و رعایت جنبه‌های اخلاقی که در شما هست، توی سر شعر نزنید! حتی یادم هست که دقیقاَ تعبیر «خدا وکیلی» را به کار بردم. ایشان قدری تعجب کردند که من برایشان شعر گفته بودم و خندیدند و گفتند: «باشد!» شعر را خواندم و ایشان گفتند: «نه، انصافاً شعر شعر خوبی است، ولی عیبش فقط این است که برای من گفته‌اید! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: مجله پاسدار اسلام، گفتگو با دکتر حداد عادل، به نقل از: پاتوق کتاب فردا. https://eitaa.com/sirefarzanegan
مظلومیت علامه طباطبائی! استاد حسن رمضانی: یکی از آقایان تفکیکی مشربِ مشهد، برای حقیر نقل کرد و گفت: من زمانی رانندۀ علاّمه طباطبایی بودم و ایشان را از مشهد به زُشک می‌بردم. زُشک یکی از ییلاقات اطراف مشهد است و یکی از شاگردان علاّمه، یعنی حضرت آیت‌الله آقا عزالدین زنجانی در آنجا باغی را اجاره کرده بود و تابستان را در آنجا به سر می‌برد و از آن رو که علاّمه به ایشان ارادت داشت، از آن آقای تفکیکی مشرب، که با آقا عزالدین رابطۀ نزدیکی داشت، ‌خواسته بودند که ایشان را برای دیدن آقا عزالدین به زُشک ببرد. آن آقا می‌گفت: من در میان راه به علاّمه عرض ‌کردم آقا! آیا شما من را اهل نجات می‌دانید؟ علاّمه ‌فرمودند: «شما که اهل ولایت هستید، اگر اهل نجات نباشید پس چه کسی اهل نجات است؟!» من متقابلاً به علاّمه گفتم: أمّا من، شما را برای گرایش‌های فلسفی و عرفانی‌ که دارید، اهل نجات نمی‌دانم! من به آن آقا گفتم: علاّمه در برابر سخن شما چه واکنشی از خود نشان داد؟ گفت: فقط سکوت! فقط سکوت! این‌جا بود که من برای مظلومیّت حضرت علاّمه به شدّت متاثّر شده و اشک ریختم و تاثر بیشتر من، زمانی بود که بنا بر نقل و حکایت همین شخص، علاّمه به مدّت یک سال، در قم، در حرم مطهّر حضرت معصومه سلام الله علیها نایب الزیارة او بوده است! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: حدیث سهر- بیانات و خاطرات استاد حسن رمضانی- ص ۲۳۷، نشر بوستان کتاب قم. https://eitaa.com/sirefarzanegan
این ریش که جان ماست، متراش! مرحوم آسید علی محمد وزیری- موسس کتابخانه وزیری یزد- کسی را دیدند که ریشش را تراشیده، او را بوسیده و این بیت شعر را برای او خوانده بودند: این ریش که جان ماست متراش بگذار که جان ما در آید آن شخص دیگر ریشش را نتراشید! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: کانال سید حسین کشفی در ایتا، نقل خاطره از آقای محمد حسن معزالدینی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
با رفتار نسنجیده‌اش او را در کار خود، مصر کرد! آقای انتظاری- مدیر کتابخانه وزیری یزد- نقل می‌کرد: یکی از دبیران بسیار با شخصیت یزدی- که در تهران معلم بود- با یکی از رفقای فرهنگیش به یزد و کتابخانه وزیری آمده و هر دو هم ریش‌شان را تراشیده بودند. یکی از آقایان روحانی یزد- که نام نمی برم- هم آن روز در کتابخانه آمده بودند. آن معلم یزدی به دوستش گفت: یکی از علمای یزد اینجا هست بیا به دیدنش برویم. وقتی به دیدار ایشان می‌روند، تا آن آقا اینها را دیده، یک تعبیر بسیار تند و تیزی درباره ریش تراشی کرده بودند! آن معلم یزدی هم از خجالت سرخ شده و خیلی از این برخورد بدش آمده و با همان لهجه یزدی می‌گوید: حاج آقا من امروز ریشم را تیغ زدم، با اجازتون الان میرم یتا دیگه(=یک بار دیگر) تیغ روش می‌کشم! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: کانال سید حسین کشفی در ایتا، نقل خاطره از آقای محمد حسن معزالدینی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
از وقت‌های مُرده استفاده کردند و قرآن را روی کفن خود نوشتند! آیت‌الله العظمی شبیری زنجانی می‌فرمودند: مرحوم والدِ ما- آیت الله سید احمد زنجانی- بعد از اقامه نماز وقتی به منزل می‌آمدند، تا صبحانه و چای فراهم شود، حدود ۱۰ دقیقه طول می‌کشید و چون در این مدت کوتاه نمی‌توانستند کار علمی جدّی انجام دهند، لذا تصمیم گرفتند که در این فاصله قرآن کریم را روی کفنی که برای خود آماده کرده بودند، بنویسند و توانستند در مدت يک سال، تمام قرآن را بر کفن خود بنویسند. البته قرآنی که ایشان نوشته بودند، بدون نقطه بود. اخویمان- مرحوم سید ابراهيم- تازه متولد شده بود. گاهی هم به من می‌گفتند که بیا ببینیم چند تا «موسی» در قرآن هست؟ و با این روش دوبار قرآن نوشته شده را مقابله کردیم! ایشان علاوه بر قرآن، دعای جوشن کبیر و برخی از اشعار مثل «وفدتُ على الكريم بغیر زاد...» را نیز روی کفن خود نوشتند. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: جرعه‌ای از دریا، ج ۱، ص۶۰۲، سید موسی شبیری زنجانی، موسسه کتاب شناسی شیعه. https://eitaa.com/sirefarzanegan
با این کارها دل امام زمان به درد خواهد آمد! مرحوم آیت الله العظمی علوی گرگانی سعی داشتند تا زندگی شخصی‌شان، کاملا با مردم عادی و جامعه یکی باشد، حتی وسیله ایاب و ذهاب ایشان در قم، ماشینی کاملا ساده- یک آردی مدل پایین- بود! در سفرهای مشهد و گرگان نیز، مقیّد بودند که با ماشین، به مسافرت و تبلیغ بروند. یک بار هم که آخرین سفرشان به مشهد بود، با قطار به زیارت حضرت رضا(ع) مشرف شدند. وقتی پیشنهاد مسافرت با هواپیما به آقا داده می‌شد، می‌فرمودند: آقای فولادی! وقتی مردم با این وسیله‌ها جابه‌جا می‌شوند، چرا ما باید با هواپیما یا ماشین‌های آن‌چنانی این کار را بکنیم؟! دل امام زمان به درد خواهد آمد! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: آیت علم و عمل- یادنامه مرحوم آیت الله العظمی سید محمد علی علوی گرگانی- به کوشش سید حسین کشفی، نشر فقیه اهل بیت، گفتگو با علی فولادی- سرتیم حفاظت حضرت آقا- https://eitaa.com/sirefarzanegan
موضوع پیش آمده را سربسته به من گفتند و ارشادم کردند! این بنده حقیر واقعاً نور خدا و امام زمان(عج) را، در وجود مرحوم آیت الله العظمی علوی گرگانی حس می‌کردم و اعتقادم این بود، که در محضر نایب امام زمان(عج) خدمت می‌کنم و جلوه‌هایی از التفات آن حضرت، در شخص و دفتر ایشان وجود داشت. شواهد زیادی از این موضوع برای بنده به وقوع پیوست که یکی از آن‌ها را نقل می‌کنم: یک بار در منزل با مادرم درباره موضوعی صحبت می‌کردم، زمانی که به محضر آقا رسیدم، ایشان کاملا سربسته، درباره بعضی از موضوعات از جمله همان مسئله، بنده را ارشاد نمودند! اول فکر کردم که مادرم با ایشان تماس گرفته‌ و مطلبی گفته‌اند. مطلب را که از مادرم پرسیدم: مادرم قسَم خوردند و گفتند: من چیزی به ایشان نگفته‌ام! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:  آیت علم و عمل- یادنامه مرحوم آیت الله العظمی سید محمد علی علوی گرگانی- به کوشش سید حسین کشفی، نشر فقیه اهل بیت، گفتگو با علی فولادی- سرتیم حفاظت حضرت آقا- https://eitaa.com/sirefarzanegan
سید محسن حواست را جمع کن! خدا رحمت کند مرحوم آیت الله العظمی سید محسن حکیم را، ایشان به آقای شیخ عبدالحسین واعظ زاده می‌فرمودند: مرا موعظه کن! وقتی شیخ عبدالحسین منبر می‌رفت می‌گفت: آقا سید محسن! حواست را جمع کن که بر لبه پرتگاه جهنمی! مراقب باش و ببین برای فردای قیامتت چه آماده کرده ای؟! آقای حکیم منقلب می‌شدند و گریه می‌کردند. بعضی‌ها به شیخ عبدالحسین اعتراض و انتقاد می‌کردند و می‌گفتند: چرا این حرف ها را بالای منبر به آقا می‌گویی؟ ایشان می‌گفت: خود آقا ازمن خواسته و این گونه فرموده است! بزرگان اگر به این مقامات والا رسیدند، به خاطر این مراقبه‌ها و فروتنی‌ها بوده است. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: پندهای پیامبر اعظم (ص) به ابوذر غفاری، ص ۸۰، آیت الله العظمی علوی گرگانی، نشر دفتر معظم له، به نقل از: آیت علم و عمل- یادنامه مرحوم آیت الله العظمی سید محمد علی علوی گرگانی- به کوشش سید حسین کشفی، نشر فقیه اهل بیت https://eitaa.com/sirefarzanegan
ای خوش آن شمعی که روشن می‌کند ویرانه‌ای را! از جمله خاطراتم از مرحوم آیت الله اسماعیل پور قمشه‌ای این است که زمانی برای تبلیغ ماه محرم تصمیم داشتم به شیرگاه شمال بروم خدمت ایشان عرض کردم: آخه حیف نیست این جلسات پر شور شهرضا را ترک کنم و به روستایی بروم که چندان خبری نیست و فقط جلسه شبانه‌ای و مختصر عزاداری در آن جا برقرار است که خودتان هم از آن مناطق آگاه هستید. این شعر ساده را برای من در پاسخ خواندند: شمع بزم محفل شاهان شدن لطفی ندارد. ای خوش آن شمعی که روشن می‌کند ویرانه‌ای را همین سخن عزم مرا جزم کرد برای رفتن به شیرگاه و الحمدلله مفید هم افتاد معنویا و دنیویا. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: کانال فقیه آل محمد، نقل خاطره از یحیی رهایی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
باید به فکر آن روز باشیم! [چندی] پیش که پدر یکی از رفقا و دوستان از سلالۀ سادات از دار دنیا رفته بود، وقتی داشتم نماز میّت می‌خواندم، واقعاً خودم را به‌جای او فرض می‌کردم؛ یعنی وقتی که تکبیر می‌گفتم، می‌دیدم انگار خودم در آنجا هستم و بین خودم و او هیچ فرقی نمی‌دیدم و هیچ فاصله‌ای احساس نمی‌کردم، انگار مرا در آ‌نجا گذاشته‌اند. بعد یاد استادمان مرحوم آیةاللَه غروی ـ رحمة اللَه علیه ـ افتادم، وقتی که در لمعه پیش ایشان کتاب طهارت را می‌خواندم. کاملاً یادم هست و هنوز هم معمّم نشده بودم. سنّم هفده یا هجده سال بود. وقتی که به عبارت: «اللَهمّ إنّ هذا المُسجّیٰ قُدّامنا؛¹ خدایا، این کسی که در جلوی ما افتاده است!» رسیدیم، همین‌طور اشک از چشم‌هایش می‌آمد و می‌گفت: «فلانی، باید به فکر یک‌هم‌چنین روز و یک‌هم‌چنین وضعی باشیم! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: آموزه‌های ولایت، ج ۱، ص ۱۶۴، سید محمد محسن طهرانی، نشر مکتب وحی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
در زیارت یک نیت باید داشت! امام، امام است و نباید در کنار امام چیزی قرار داد! آن حریم باید محفوظ بماند! وقتی که بعضی از رفقا از مشهد برمی‌گردند و می‌گویند: «آقا ما رفتیم به زیارت امام رضا و به زیارت مزار پدر بزرگوارتان [=علامه طهرانی]!» به آنها می‌گویم: فقط زیارت امام رضا و بس! در کنار زیارت امام رضا نباید زیارت دیگری را قرار داد! بله، وقتی که به زیارت امام رضا می‌روید، در برگشت اشکالی ندارد که بیایید بر سر مزار ایشان بایستید و زیارت کنید و فاتحه بخوانید ولی وقتی که از خانۀ خود یا مسافرخانه به‌سمت زیارت حرکت می‌کنید، نباید دو نیّت در نظرتان باشد! فقط یک نیّت؛ نیّت زیارت امام رضا و بس! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: آموزه‌های ولایت، ج ۱، ص ۱۴۴، سید محمد محسن طهرانی، نشر مکتب وحی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
دوست ندارم درباره من اغراق شود! مقام معظم رهبری می‌فرمودند: من بسیار حساسم که مبادا درباره من اغراق شود و شخص پرستی و این نوع عیوب در جامعه ما رواج پیدا کند. یک بار دیدم از تلویزیون راجع به من شعری پخش می‌شود، به قدری ناراحت شدم که قبل از آنکه شعر تمام شود،‌ بلند شدم و از اتاق بیرون رفتم و بعد به مسئولان صدا و سیما پیغام دادم که این چه کاری بود کردید؟ دیگر این شعر را پخش نکنید! ایشان تا این حد در این زمینه حساس هستند. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: مجله پاسدار اسلام، گفتگو با غلامعلی حداد عادل، به نقل از پاتوق کتاب فردا. https://eitaa.com/sirefarzanegan
برکت نوشتن روایات اهل بیت علیهم السلام! در یکی از روزهایی که خدمت آقا (حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی) مشرّف بودم، فرمودند: یک وقتی مبتلا به درد چشمی شدم که طول کشيد و معالجات اثری نمی‌کرد. يک روز اتفاقاً حالات مرحوم محدّث حاج شيخ عباس قمی عليه الرحمة را در کتابی می‌خواندم، به حکايتی از آن مرحوم برخوردم که دوایی را برای فرزند بيمارش درست کرده و با انگشت مبارکش هم زده بود. همسرشان گفته بودند قاشق بياورم؟ مرحوم محدث قمی گفته بودند که با اين انگشت، هزارها حديث اهل بيت عليهم السلام را نوشته‌ام، لازم نیست و همان دوا، موجب شفای آن بيماری شده بود. آقا می‌فرمودند که در حال خواندن حکایت، سرکار علّیه علويه محترمه، متعلقه ایشان گفته بودند که شما هم این همه روایات و احادیث اهل بیت علیهم السلام را نوشته‌اید؛ انگشت خود را به همين قصد و نیّت به چشم بگذاريد. ایشان فرمودند: همین کار را کردم و از همان لحظه، ناراحتی شدیدِ چشم که موجب ريزش دایمی آب از چشمم شده بود کاملاً برطرف گردید. آقا تا آخر هم از جهت چشم، هیچ ناراحتی نداشتند. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: محضر آفتاب- نکوداشت مرجع عالیقدر آیت الله العظمی حاج آقا لطف الله صافی گلپایگانی- به‌کوشش محسن اکبری شاهرودی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
امید ما به لطف حق تعالی است! نوشته ای از مرحوم آیت الله نورالله شاه آبادی در پایان دفتر خاطراتشان عزیزم! چندی قبل به پیش بینی یکی از زنده دلان عمر مرا نود و پنج سال پیش بینی کرد. اکنون که چند صباحی مانده است بدینوسیله از همه خداحافظی می‌کنم و همه را و فرزندانم را به خدا می‌سپارم و از پیشگاه حضرتش درخواست دارم که همواره رحمتش را بر شما ارزانی دارد. و چنانچه در مرور زمان بی توجهی یا کم توجهی از من دیده شده پوزش می‌خواهم و از فرزندانم می‌خواهم جز به حضرتش امید نبندند و بندگی او را سبک نشمرند و هر چه می خواهند، توفیق آن را از درگاهش درخواست کنند. نعمت بزرگ اسلام و ایمان را گرامی دارند و از سپاسگزاری از نعمت‌های بیکرانش هرگز فراموش نکنند. و از توسل به مقام مقدس پیامبر بزرگ و اولیای گرامیش کوتاهی نورزند و مرا هم در این مرحله فراموش ننمایند، باشد که خداوند هستی و نعمت بخش جهان، از من در گذرد و در سایه رحمتش در جمع مقربان درگاهش راه دهد. اینک آخرین نوشته‌ام را که [می‌خواهم] روی سنگ مزارم نوشته شود، برایتان می‌نگارم بسمه تعالی چو گیرم رخت، زین دنیای فانی روم سوی سرایِ جاودانی پذیرایم خدای مهربان است             که لطف و مهر او بر ما عیان است چو ما را دم، زدارایی نباشد سخن را بذل، پروایی نباشد نباشد غم، چو ما را نیست توشه      گدا را بوده رسم، این سان همیشه امید ما به لطف حق تعالی است      وگرنه فقر ما، هر جا هویداست سیاهه دفتر از نیکی، اثر نیست        مرا قلب سلیم و، دیده تر نیست بدرگاه کریمی چون نهم پای          ز بی چیزی ندارم هیچ، پروای به هرصورت چو مهمان کریمم    بسی زشت است با خود توشه گیرم.۹۶/۱۱/۳ سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: کانال سید حسین کشفی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
◾️انا لله و انا الیه راجعون سحرگاه ۲۹ماه مبارک رمضان مصادف با ۳۱ فروردین ماه ۱۴۰۲ آیت الله حاج آقا نورالله شاه‌آبادی به ملكوت اعلی پیوست.
در محضر پدر! مرحوم آیت الله حاج آقا نورالله شاه آبادی می‌فرمودند: وقت رحلت پدرم ۱۷_۱۸ ساله بودم، وقتی در نجف با مرحوم آقای کوکبی در محضر آقای خوئی نشسته بودیم. مرحوم آقای توحیدی آمد و شروع کرد با ایشان ترکی حرف زدن. مجلس کلا ترکی شد و من چیزی نمی‌فهمیدم. به آقای خوئی گفتم: آقا! مرحوم پدرم مقید بودند حتما مجلس‌شان برای مخاطب مفید و پر فایده باشد. مقید بودند ولو چند کلمه هم شده در سطح مخاطب نکته‌ای، چیزی بفرمایند تا افراد استفاده کنند و بروند..آقای خوئی فرمودند: عجب! این آقای توحیدی هربار این جا می‌آید ترکی حرف می‌زند و زبان مجلس ما را ترکی می‌کند. من اگر کسی چیزی بپرسد، جواب می‌دهم والا حرف خاصی نمی‌زنم. عرض کردم: ولی پدرم اگر کسی چیزی هم‌نمی‌پرسید، خودشان به تناسب مجلس، مطلب مفیدی بیان‌ می‌کردند. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: کانال حدیث آرزومندی، استاد سید محمد مهدی رفیع پور تهرانی، ۹۸/۸/۲۲ https://eitaa.com/sirefarzanegan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای اتمام ماه مبارک رمضان گریه می‌کردند! شیخ اسامه آل بلال- از اساتید حوزه علمیه نجف اشرف- می‌فرمودند: در اواخر ماه مبارک رمضان درحرم امیر المومنین علی علیه السلام فقیه عالیقدر شهید آیت الله حاج شیخ مرتضی بروجردی را دیدم وقتی که از مناره‌های حرم مطهر، مکبّر الوداع الوداع یا شهر رمضان(خدا حافظ ای ماه رمضان) را می‌خواند، ایشان به شدت و با اندوه و ناراحتی فراوان به خاطر اتمام این ماه مبارک گریه می‌کردند. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: کانال دارالعلم https://eitaa.com/sirefarzanegan
از چشم فرزند! به مناسبت سالگرد حضرت آیت الله حاج شیخ حسین شب زنده دار جهرمی. در قرآن شریف، علاوه بر الگوهای معصوم الگوهای دیگر هم معرفی شده‌اند. در مورد حضرت ابراهیم در سوره مبارکه ممتحنه فرموده است "قد کانت لکم أسوة حسنة فی إبراهیم والذین معه" یعنی گروندگان به آن بزرگوار و سلوک و مشی آن‌ها برای شما اسوه است. بنابراین ما از این رهنمودها استفاده می‌کنیم که یک راه بسیار هموار این است که ما الگوهای مطمئن و کسانی که تربیت‌شده مکتب هستند را، فرا راه خودمان قرار بدهیم و زندگی خودمان را در تمام جوانب و مراحلش با آن‌ها تطبیق بدهیم. یکی از کسانی که می‌توانند الگوی ما باشند علمای ربانی هستند که در مکتب اهل‌بیت (ع) تربیت شدند. والد معظم مرحوم آیة‌الله حاج شیخ حسین شب‌زنده‌دار رضوان‌الله‌علیه انصافاً یکی از تربیت شده‌های نمونه مکتب اهل‌بیت (ع) بود. من به مقتضای این‌که حدود شصت و اندی سال در سایه آن بزرگوار زندگی کردم، از افرادی هستم که بیشتر سلوک و معاشرت و مصاحبت را با آن بزرگوار داشتم.یک سیره عملی که از جوانی و نوجوانی در ایشان بود و خیلی دوست داشتند که فرزندانشان نیز بر همین منهاج باشند، مسئله اهتمام به حضور در مسجد بود. گویی مسجد برای ایشان از دوران بچگی و نوجوانی مانند یک استخر بوده برای یک ماهی. اگر یک ماهی را بیرون استخر قرار بدهید، وقتی آن را وارد استخر و آب می‌کنید آرامش پیدا می‌کند. مسجد برای مؤمن این‌جور باید باشد. وقتی وارد مسجد می‌شود، وارد مکانی می‌شود که یک ارتباط ویژه و خاص با خدای متعال پیدا می‌کند. از بچگی یادمان هست، وقتی در اولین منزلمان در چهار راه غفاری می‌نشستیم، آقا به شرکت در نماز مرحوم آیة‌الله حایری رضوان‌الله‌علیه در مسجد امام مقید بودند. هم‌چنین لذت نماز جمعه از کودکی تا آخر در ایشان بود. لذت حضور در نماز جماعت و جمعه، از همان کودکی در اثر سلوک والدین و عمو در ایشان نهادینه شده بود. این‌که انسان در اقتدا و حضور در جماعت، فقط مسئله الهی را رعایت بکند که تقوا و عدالت باشد هم یک سلوک عملی است. هم‌سن و سال بودن، هم‌ردیف بودن و این چیزها اصلاً در محاسبات ایشان نبود. یادم می‌آید با پدر برای وفات مرحوم عموی ایشان به جهرم رفتیم. من ایستاده بودم نماز ظهر و عصر می‌خواندم که آقاً آمد به من اقتدا کرد. حالا آن موقع سن من چقدر بود؟! حتی در حوزه ایشان معروف بود به این‌که حتی در امام جماعت خیلی خفیف‌المؤونه هست. یعنی بر اساس آن صفایی که خودشان داشتند و بی‌غل و غشی که در ایشان وجود داشت، واقعاً افراد را عادل و سالم و درست می‌دیدند الا این‌که خلافش ثابت بشود. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: کانال پند سعادت، آیت الله محمد مهدی شب زنده دار. https://eitaa.com/sirefarzanegan
یک ماه منبر از کتاب «مصباح الفلاح» در یکی از روزها در محضر آیت الله العظمی صافی گلپایگانی، ذکر خیر مرحوم آیت الله العظمی آقا سید صدرالدین صدر قدس سره بود. مرحوم آقا فرمودند: در یکی از روزهایی که مرحوم والد معظم ما آیة‌الله آخوند ملامحمد جواد صافی رحمة‌الله علیه به قم مشرّف شده بودند، با هم به منزل آیت الله آقای سید صدرالدین صدر رفتیم. واعظ شهیر مرحوم میرزا محمّدتقی اشراقی نیز آنجا بود. ایشان نقل کردند که آیة‌الله صدر خطاب به آقای اشراقی فرموده بودند که آقای صافی، حقّی به گردن ما دارند که خودشان نمی‌دانند. آقای اشراقی پرسیده بودند: چطور؟ آقای آقاسیدصدرالدین فرموده بود در یک ماه مبارک که مشهد مشرّف بودم و اقامه جماعت داشتم، به اصرار آقایان، منبر هم بر عهده‌‌ام گذاشته شد. در همان ایام، یکی از آقایان علما، کتاب شریف مصباح الفلاح آیت الله آخوند ملامحمدجواد صافی را به ایشان هدیه داده بود. آقا نقل کردند که آیت الله آقای صدر در آن جلسه فرمودند: کتاب را ملاحظه کردم و دیدم آن‌قدر مطالب خوب و عالی دارد که تمام آن ماه مبارک را از روی مصباح الفلاح منبر رفتم. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: محضر آفتاب- نکوداشت مرجع عالیقدر آیت الله العظمی حاج آقا لطف الله صافی گلپایگانی- به‌کوشش محسن اکبری شاهرودی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
وداع با ماه رمضان محمدحسین شهریار: رمضان سایه مهر از سرِ ما می‌گیرد بال رأفت که فروداشت، فرا می‌گیرد چون نگیرد دلم از رفتن ماه شبِ قدر؟ که خدا سایه مهر از سرِ ما می‌گیرد نعمتی بود خداداده، که کفران کردیم لاجرم نعمت خود داده، خدا می‌گیرد. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: دیوان استاد شهریار https://eitaa.com/sirefarzanegan