خدا مرا با آقای گلپایگانی محشور گرداند!
در تعطیلات تابستانی حوزه، مسافرتی به جهرم دست داد بر حسب معمول به حضور مرحوم آیت الله سید ابراهیم حقشناس رفتم و سلام آیت الله العظمی آقای گلپایگانی را به ایشان ابلاغ نمودم. آن بزرگوار ضمن اظهار ادب و اخلاص متقابل فرمودند: خدا مرا با آقای گلپایگانی محشور گرداند!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
اسوه صالحان- خاطراتی از مرحوم آیت الله سید ابراهیم حق شناس جهرمی- ص۸۹، آیت الله العظمی علی کریمی جهرمی، نشر راسخون.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
مگر میشود شما بیایید و من خوابیده باشم؟!
مرحوم آیت الله سید ابراهیم حق شناس جهرمی به قم مشرف شده و چون دچار عارضه کسالت و بیماری بودند در بیمارستان آیت الله العظمی گلپایگانی بستری شدند. روزی آن مرجع بزرگ برای عیادت ایشان به بیمارستان آمدند. هنگام ورود به اتاق مخصوص، مرحوم آقای حق شناس روی تخت بیمارستان خوابیده و دراز کشیده بودند. تا حس کردند که آقا آمدهاند خیلی سریع حرکت کرده و برخاستنند که به استقبال بیایند. آقا از ایشان خواستند که همچنان به حال خود باشند و حرکت نکنند، ولی ایشان میگفتند:
مگر میشود شما بیایید و من خوابیده باشم؟!
و بالاخره برخاستند و از تخت پایین آمده و به استقبال مرجع بزرگ رفتند.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
اسوه صالحان- خاطراتی از مرحوم آیت الله سید ابراهیم حق شناس جهرمی- ص۸۹، آیت الله العظمی علی کریمی جهرمی، نشر راسخون.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
به جای من سرِ زانوی ایشان را ببوسید!
یک وقتی برای بازگشت به قم و عزم خداحافظی با حضور مرحوم آیتالله سید ابراهیم حق شناس جهرمی رفته بودم. ایشان فرمودند:
سلام مرا به حضرت آیت الله العظمی آقای گلپایگانی برسانید و به جای من، سرِ زانویِ ایشان را ببوسید!
بنگرید که این تعبیر، حاکی از اوجِ ادبِ آن بزرگوار نسبت به مقام منیعِ آن مرجع بزرگ است. ایشان میتوانستند بگویند به جای من دست ایشان را ببوسید. علاوه در آن مجلس خصوصی، نام مرجع بزرگوار را با لقب مخصوص یادشده ذکر کردند.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
اسوه صالحان- خاطراتی از مرحوم آیت الله سید ابراهیم حق شناس جهرمی- ص۸۹، آیت الله العظمی علی کریمی جهرمی، نشر راسخون.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
من خود را لایق نمیدانم که در ردیف بزرگان نوشته گردم!
مرحوم حاج شیخ محمد شریف رازی در کتاب گنجینه دانشمندان درباره مرحوم آیت الله سید ابراهیم حق شناس جهرمی آورده است:
وقتی در مشهد رضوی بیمار شدم معظم له به عیادتم آمد و هرچه اصرار کردم که شرح احوال و عکس خویش را بدهند که در این گنجینه یاد نمایم، نپذیرفته فرمودند:
من خود را لایق نمیدانم که در ردیف بزرگان نوشته گردم!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
گنجینه دانشمندان، ج۵، ص۸، محمد شریف رازی، به نقل از:
اسوه صالحان- خاطراتی از مرحوم آیت الله سید ابراهیم حق شناس جهرمی- ص۹۳، آیت الله العظمی علی کریمی جهرمی، نشر راسخون.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
من برای صد سال پیش هم به درد نمیخوردم!
نقل است که بعضی از جوانان یا نوجوانان در اوایل انقلاب بر اثر خامی و افراطی گری به در خانه مرحوم آیت الله سید ابراهیم حق شناس جهرمی رفته و گستاخانه به ایشان گفته بودند: شما برای امروز به درد نمیخورید، شما برای ۱۰۰ سال قبل خوب بودید نه حالا!
مرحوم آقا با کمال متانت و خویشتنداری در پاسخ به سخنان زشت و جسورانه آنان فرموده بودند:
سرِ جدم که من برای صد سال پیش هم به درد نمیخوردم، برای آن زمان هم خوب نبودم! بعد از آنان خواسته بودند که به داخل منزل بیایند و چای میل کنند. خلاصه علاوه بر عفو و اغماض و چشم پوشی از گستاخی و سؤ ادبِ آنان، از آنان پذیرایی هم فرموده بودند.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
اسوه صالحان- خاطراتی از مرحوم آیت الله سید ابراهیم حق شناس جهرمی- ص۱۰۷، آیت الله العظمی علی کریمی جهرمی، نشر راسخون.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
نی نی که چرخ و دهر ندانند قدرِ فضل!
مرحوم آیت الله آقا میرزا مهدی آشتیانی در نهایت فقر زندگی میکردند. خانهای از خودشان نداشتند. یک مرتبه بنده با مرحوم سید محمدرضا علوی تهرانی- که پیشنماز مسجد امیرالمومنین (ع) در امیرآباد بودند و در زمان طلبگی با بنده هم مباحثهای بودند- به دیدن مرحوم آشتیانی رفتیم. در آن جا مشاهده کردیم زنِ صاحبخانه با اهانت به ایشان گفت:
مرتیکه! اگر اجاره خانه را اضافه نکنی، آشغالهایت را در زباله میریزم!
حالا آشغالهای مرحوم آقا میرزا مهدی آشتیانی ترجمه کتاب اسفار ملاصدرا و سایر آثاری بود که ایشان داشتند.
وقتی که آن زن رفت، مرحوم آشتیانی با آن قیافه ملکوتی فرمودند:
حالا چون شما این جا بودید ملاحظه شما را هم کرد والا اگر شما نمیبودید، فحاشی زیادتری میکرد!
من در شرح حال خودم در کتاب «محققنامه» این داستان را آورده و در همانجا نوشتهام:
نینی که چرخ و دهر ندانند قدر فضل
این گفته بود گاه جوانی پدر، مرا
که شعری از ناصرخسرو است.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خبرگزاری ایکنا، گفتگو با دکتر مهدی محقق، ۹۷/۲/۳.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
از سیدالشهدا -ع- خواستم آموزشِ حکمت، موجبِ ضلالتِ کسی نشود!
از فیلسوفِ جلیل القدر مرحوم آیت الله میرزا مهدی آشتیانی جملهای به یاد دارم و آن این که:
شبی که آن مرحوم را در مسیرِ منزلش بدرقه میکردم فرمودند:
من حکمت تدریس میکنم، حکمت، ممکن است بعضیها را به خود مشغول کند، اما من در حرم مطهر حضرت سیدالشهدا -ع- از آن حضرت خواستم که هر کس پایِ درسِ من مینشیند، به خود مشغول نشود و حکمت، موجبِ ضلالتِ او نشود!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
کیهان فرهنگی، شماره ۲۳۲-۲۳۱، ص۲۵-۲۴، گفتگو با مرحوم استاد محسن بینا.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
چون زائرِ فرزندم رضا- ع- هستی به خیمهِ او برو!
مرحوم شیخ محمد شریف رازی در گنجینه دانشمندان آورده است:
در ماه ذیحجه سال۱۳۶۸ ق در منزل مرحوم آیة الله[العظمی] حجّت (ره) بودم که مرحوم میرزا مهدی آشتیانی در آن جا وارد بودند.
مرحوم آیة الله العظمی بروجردی و آیة الله[العظمی]سید محمد تقی خوانساری برای دیدن ایشان آمدند.
بعد از تعارفات و تشریفات، آیة الله حجّت به آیة الله بروجردی گفتند: آقای میرزا مهدی آشتیانی مکاشفه عجیبی دارند و مناسب است خودشان نقل کنند.
مرحوم آشتیانی فرمودند:
من مبتلا به یرقان هستم و برای همین مسافرت به خارج هم نموده ام ولی علاج نشده است. در سال ۱۳۶۵ ق که توده ای ها نهایتِ تسلط را در شمال و غرب ایران داشتند به مشهد مشرّف می شدم.
در اتوبوس حالم منقلب شد به طوری که مسافرین و راننده خیال کردند من سکته کردهام. ماشین را متوقّف کردند و مرا بیرون آوردند.
در آن حال دیدم که در عرفات هستم و انوارِ بسیاری از آسمان به زمین میآید، و دیدم که مردم به یک طرف متوجّه هستند.
پرسیدم:
چه خبر است؟ گفتند:
حضرت رسول (ص) تشریف آورده اند!
من به آن طرف رفتم و دیدم چهارده خیمه در کنار یکدیگر نصب است. خیمه بزرگی بود که متعلق به حضرت رسول (ص) بود. من در آن خیمه، مشرّف شدم و حضرت را زیارت کردم. خواستم از کسالتِ خود و حوائج دیگرم بگویم فرمودند:
چون زائر فرزندم رضا(ع) هستی برو به خیمهای که متعلق به اوست!
به خیمه آن حضرت شرفیاب شدم و سه حاجتِ خود را اظهار کردم. اول راجع به کسالتم، فرمودند: مقدّر شده که این کسالت با تو باشد تا از دنیا بروی!
دوّم راجع به فتنهِ تودهایها، فرمودند:
به همین زودی شرّ آن ها مرتفع خواهد شد و تا شما با قبور و مجالس سوگواری ما ارتباط دارید در امان هستید!
و سوم راجع به حاجتِ شخصی بود که فرمودند:
این حاجت هم رواست!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
گنجینه دانشمندان، ج۴، محمد شریف رازی.برگرفته از کانال بزم قدسیان.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
آخر و عاقبت علم این است که میبینید!
مرحوم آیت الله میرزا مهدی آشتیانی مبتلا به زخم معده بودند. یک روز در اتاق درس، خون استفراغ کردند. ایشان را به بیمارستان بردند. بیمارستان در خیابان استانبول بود، بیمارستان رضا نور.
من بعد از دو روز تصمیم گرفتم که به عیادت ایشان بروم. بیمارستان در ضلع شمالی خیابان استانبول بود. اتفاقا آن روز بیمارستان، آتش گرفته بود. وقتی به حیاط بیمارستان رسیدم دیدم میرزا مهدی آشتیانی را روی یک لنگه در گذاشتهاند و یک شمدی روی ایشان کشیدهاند و میآورند!
وقتی به ایشان رسیدم و چشمشان به من افتاد، اشکشان جاری شد. مثل یک پدری که دارد میبیند پسرش در حال غرق شدن است به من فرمودند:
شما از من عبرت بگیرید، راهی را که من رفتم، شما نروید، بروید دنبال یک کار و کاسبی، اگر بروید دنبال علم، آخر و عاقبتش این است!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خبرگزاری ایکنا، گفتگو با دکتر مهدی محقق، ۹۷/۲/۳.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
فحّاشی و هتّاکی یک زن ستیزهگر نسبت به فیلسوف شرق!
ما شاگرد آقا میرزا مهدی آشتیانی بودیم. ایشان در نهایت عسرت زندگی میکردند. ما یک مرتبه با همدرسمان- مرحوم سید محمدرضا علوی تهرانی- به دیدن ایشان رفتیم.
ایشان در منزلِ محقّری زندگی میکردند. وقتی وارد شدیم دیدیم زن صاحبخانه با داد و فریاد به کتابهای ایشان اشاره میکند و میگوید:
مردکه! اگر اجاره را زیاد نکنی، آشغالهایت را میریزم توی زبالهها!
حالا آن مرحوم با آن چهره نجیبی که داشتند- که به یادآورندهِ قیافه سُهروردی بود- در برابر آن زنِ نانجیبِ ستیزهگر قرار گرفته بودند و آن زن با فحاشی این حرفها را میزد.
وقتی که او رفت استاد رو کردند به ما و گفتند: تازه رعایت حال شما را هم کرد و گر نه فحاشی و ستیزهگری او بدتر از این بود!
کسی که به او «فیلسوف شرق» میگفتند و یگانه کسی بودند که به فلسفه مشّاء ابن سینا و فارابی، فلسفه اشراق سهروردی، و عرفان محیی الدین ابن العربی کاملا مسلط بودند و حتی وقتی مسافرتی به قم کرده بود، استادان آن جا گفته بودند:
در فضایی که میرزا مهدی نفس میکِشد، ما باید دهانمان را بدوزیم!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
مجله فرهنگی هنری بخارا، شب سید جلال آشتیانی، ۹۵/۱۱/۱۹، نقل خاطره از دکتر مهدی محقق.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
نقدهای میرزا مهدی اصفهانی براین مبانی، نمیگذارد من این حرفها را بپذیرم!
آیت الله العظمی وحید خراسانی- حفظه الله- در فایل صوتی که از ایشان به یادگار مانده است و من آن را گوش دادهام میفرمایند:
من مباحث فلسفه را خدمت آقا میرزا مهدی آشتیانی فرا میگرفتم تا آنجا که ایشان قبول داشتند که من مطالب ایشان را در فلسفه میفهمم.
یک روز به من فرمودند:
من تعجب میکنم که شما مبانی و نظریات فلسفه را خوب متوجه میشوید و میفهمیدید ولی چرا آنها را قبول نمیکنید؟ پاسخ دادم:
علتش ان است که من قبل از آن، در درس آقا میرزا مهدی اصفهانی شرکت کردم و ایشان نقدهایی بر این مبانی دارند که به نظرم این نقدها وارد است و لذا نمی, توانم این مبانی و نظریات را بپذیرم- نقل به مضمون-
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
کانال تاریخ حوزه علمیه قم در ایتا، ۱۴۰۲/۲/۳، حسن طالبیان شریف.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
آن قدر گشتم تا رساله شافعی را پیدا کردم و آیینِ حج را مطابق آن، به آنها آموزش دادم !
مرحوم آیت الله ملکوتی میفرمودند:
سالهایِ پیش از انقلاب، به سفر حج مشرّف شدم. یک سالی دو نفر از برادران اهل سنت- که از اطراف یکی از شهرهای آذربایجان بودند- در کاروان ما حضور داشتند و با ما همسفر بودند.آنها آمدند خودشان را معرفی کردند و گفتند که:
ما شافعی مذهب هستیم!
آقای ملکوتی میفرمودند:
وقتی به مکه رسیدیم، بلافاصله به کتابفروشیها سر زدم و خیلی گشتم و در نهایت و با زحمت فراوان، کتاب مناسکِ حج، مطابق با مذهب شافعی را پیدا کردم و خریدم و بر طبق فتوای شافعی، اعمال حج را به آنها آموزش دادم و آنها طبق فتوایِ مذهب خودشان، مناسک حج را انجام دادند.
برای نگارنده تازگی داشت که یک روحانی فاضل و استاد برجسته حوزه ایام ستمشاهی، در برخورد با برادران اهل سنت این چنین عمیق و علمی عمل کرده باشند. بعد هم که در مسند فقاهت و مرجعیت نشسته آن را این گونه نقل کرده و به آن مباهات کنند؟!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
روزنامه جمهوری اسلامی و سایت جماران،۱۳۹۸/۲/۳، نقل خاطره از: عبدالرحیم اباذری.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
مگر تو خودت خلقِ نامسلمان هستی؟!
یکی از اساتید و محققان حوزه علمیه قم برای من نقل کردند:
روزی به تبریز رفته بودم. سری به دفتر مرحوم آیت الله ملکوتی زدم. وقتی وارد شدم ایشان استقبال گرمی از من به عمل آوردند. همین که نشستم، یکی از روحانیونِ حاضر- که خود را انقلابی میپنداشت- با صدای بلند به طوری که همه بشنوند خطاب به ایشان گفت:
حاج آقا! فلانی را میشناسید؟ ایشان «خلقِ مسلمانی» است!
(منظورش این بود که وی از طرفداران آقای شریعتمداری میباشد) او میگفت:
مرحوم آقای ملکوتی یک نگاهی به آقایانِ حاضرِ بیت انداختند و به آن روحانی فرمودند:
آقا! چرا کم لطفی میفرمایید؟ مگر تو خودت « خلقِ نامسلمان» هستی؟! باور بفرمایید، تو خودت هم «خلق مسلمان » هستی!»
آن استاد میگفت وقتی این جواب لطیف و حکیمانه را از ایشان شنیدم، ارادتم چند برابر شد و دیدم انصافاً با یک جمله به ظاهر ساده و کوتاه، هم از من در آن جمع علماء، اعاده حیثیت و دفاع کردند و هم به وی، جواب محترمانه و دندانشکن دادند!
خبرگزاری جماران، آیت الله ملکوتی، امام جمعهای که مرجعیت داشت، عبدالرحیم اباذری، ۱۴۰۰/۲/۴
https://eitaa.com/sirefarzanegan
پس فرق یک روحانی با دیگران در چیست؟!
یک روز که همراه چند نفر دیگر در محضر مرحوم آیت الله ملکوتی بودم- ایامی بود که فیلم «مارمولک» به تازگی اکران شده بود- یک معمّمِ میانسالیگفت:
آقا! دیروز در تهران جلوی ایستگاه راه آهن بودم، جوان ۲۲-۲۰ سالهای به من گفت :
مارمولک!
من هم در جوابش چنین و چنان گفتم- تعبیرهایِ تند و خشنی بر زبان آورد که اصلا مناسب نبود- در این حال مرحوم آیت الله ملکوتی، نگاه حسرت آمیزی به سیمای حاضران انداختند و با تلخندی خاص، خطاب به آن فردِ معمّم فرمودند:
خوب! شما که با این برخوردتان، حرفِ او را به اثبات رساندید! و در عمل ثابت کردید که واقعا مارمولک هستید!
سپس شروع به توصیه های اخلاقی کردند و فرمودند:
ما طلاب و روحانیون که ادعایِ نیابت از امامان معصوم(ع) را داریم، نباید این گونه مقابله به مثل کنیم، اگر بنا باشد من و شما هم مانند این جوان باشیم، پس فرق یک طلبه و روحانی با دیگران در چیست؟!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
روزنامه جمهوری اسلامی و سایت جماران،۱۳۹۸/۲/۳، نقل خاطره از: عبدالرحیم اباذری.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
شما آن قدر از چشمانتان کار کشیدهاید که آنها را از کارایی انداختهاید!
مرحوم آیت الله مسلم ملکوتی در نجف هر روز حدود نُه تدریس داشتند. اذان صبح که میشد پس از نماز، از خانه بیرون میرفتند و تا ظهر به تدریس میپرداختند.
بعد از ظهر هم تا مغرب وعشاء تدریس داشتند. پس از نماز عشا، باز هم یک درس میگفتند. آن گاه به کتابخانه مدرسه میرفتند و تا ساعت ۱۲ شب مطالعه میکردند و در نهایت نصفِ شب به منزل میآمدند.
در خانه هم کارشان مطالعه بود. تا این که بر اثر مطالعهِ زیاد، چشمهایشان شدیداً ناراحت شد به حدی که کاملا از مطالعه باز ماندند. ایشان برای معالجه، نزد چشم پزشکهای بغداد رفتند و آنها به ایشان گفتند:
شما آن قدر از این چشمهایتان کار کشیدید که اینها را از کارآیی انداختهاید!
چون مدتی ایشان نمیتوانستند مطالعه کنند، کتابها را به دست من میدادند، من برایشان میخواندم و ایشان گوش میکردند.
یادم هست ده، دوازده ساله بودم که عباراتِ کتابهای اسفار، کفایه، تقریراتِ مرحوم نایینی و... را برای ایشان میخواندم و چون بچه بودم، گاهی هم عبارتها را غلط میخواندم و ایشان تذکر میدادند و تصحیح میکردم تا این که بعد از نذر و نیاز، خداوند لطف کرد و چشمانشان بهبودی یافت!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
ویکی فقه، نقل خاطره از: هادی ملکوتی- فرزند معظم له-
https://eitaa.com/sirefarzanegan
در آستانه سالگشت ارتحال فقیه فروتن، و مرجع متواضع، مرحوم آیت الله مسلم ملکوتی ضمن طلب رحمت و مغفرت برای آن عالم عامل بیریا، و آن مجتهد بیادعا، چند خاطره از ایشان تقدیم میشود:
به نفع ارمنی تبریزی رای دادم!
روزی یک نفر از آقایان ارامنه شکایتی آورد. من آن را بخصوص سفارش دادم تا خوب رسیدگی کنند و خدای نکرده حقی از آقایان اهل ذمه ضایع نشود.
ماجرا از این قرار بود که او از یک بازاری در تبریز، منزلی خریده بود. مقداری از مبلغ را داده و بقیه پولش را هم قرار بود در چند قسط پرداخت نماید. او به همین خاطر کامیون خودش را میفروشد تا پول آن را وصول کند، ولی طول میکشد و چند قسط آن به تاخیر میافتد و این هم زمان با پیروزی انقلاب بود.
از طرفی صاحب منزل به بهانه این تاخیر، منزل را به آقای ارمنی تحویل نمیدهد و با انعقاد معامله دیگری، به برادرش میفروشد. آقایان وقتی در دادگاه انقلاب این پرونده را بررسی میکنند در نهایت به نفع صاحبِ منزل حکم صادر میکنند و آن فرد ارمنی را خلع ید مینمایند.
وقتی پرونده را پیش من آوردند و قولنامه بنگاه و سندهای مربوطه را مطالعه کردم، متوجه شدم در اسناد و قولنامه، شرط نکردهاند که اگر در مدت معین، خریدار پول نیاورد، فروشنده اختیار فسخ داشته باشد و یا معامله خود به خود فسخ شود. گفتم:
این حکم، صحیح به نظر نمیرسد، چون هیچ شرطی در قولنامه نیست، بنابراین، فروشنده حق ندارد معامله را از طرف خود فسخ نماید. معامله به طور صحیح، منعقد شده است. فروشنده می تواند به خاطر این تاخیر، فقط ادعای خسارت کند، ولی هرگز نمىتواند معامله را به هم بزند!
قاضی پرونده به این نکته متوجه شد و حکم را به نفع فرد مسیحی تغییر داد. و این موضوع در میان برادران مسیحی و ارمنی در تبريز و شهرهای دیگر پیچید.
از اعضای شورای خلیفهگری ارامنه چند نفر از پدران روحانی و نماینده مسیحیان در مجلس شورای اسلامی از تهران آمدند از من تشکر کردند. به آنها گفتم:
من کارهای نیستم، این حکم اسلام است، شما باید از اسلام و رسول خدا {ص} تشکر کنید!
از آن تاریخ، دیگر ارتباط اینها با ما هر روز صمیمیتر و گرمتر شد.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خاطرات آیت الله مسلم ملکوتی، ص۲۷۳-۲۷۱، تدوین عبدالرحیم اباذری، نشر: مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
علیرغم اصرارِ مسئولین، به حج نرفتند!
مرحوم آیت الله مسلم ملکوتی نسبت به استفاده از امور مالی، بیت المال و صرفِ وجوه شرعی در امور شخصی و غیره، بسیار حسّاس بوده و وسواس و احتیاطِ ستودنی داشتند.
با این که گاهی مورد اعتراض اطرافیان قرار میگرفتند اما در این مورد، کسی نمیتوانست حریفشان بشود. نمونه های زیادی را میتوانم ردیف کنم، اما فقط به چند مورد بسنده میکنم:
ایشان حدود ۱۴ سال امامت جمعه تبریز را بر عهده داشتند. همه دست اندرکاران از نزدیک، شاهد بودند که ایشان شبانه روز در تلاش و تکاپو بودند و به قول معروف، فرصتِ سر خارانیدن نداشتند.
در این مدت حتی برای یک سفر زیارتیِ کوتاه به مشهد رضوی و یا سفر حج، اقدام نکردند. ایشان پیش از انقلاب فقط یک بار به حج مشرف شده بودند. علتش هم این بود از سهمِ ارثِ پدری، مستطیع شده بودند.
اما در نظام اسلامی اصلاً به حج نرفتند. در مقطعی که اغلب مسئولین برای تشرّفِ به حج، از همدیگر سبقت میگرفتند!
بارها در آستانه ایام مناسک، مسئولینِ حج و زیارت به محضرشان میرسیدند و خواهش و اصرار میکردند تا در مراسم حج، حضور داشته باشند، اما ایشان قبول نمیکردند، با این که همه امکاناتِ مسافرت برایشان فراهم بود!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خبرگزاری جماران، ۹۹/۲/۴، عبدالرحیم اباذری- مشاهدات من از آیت الله ملکوتی-
https://eitaa.com/sirefarzanegan
حاضر نبودند از بیت المال هزینهای برای زیارت شخصی خود بکنند!
مرحوم آیت الله مسلم ملکوتی- امام جمعه اسبق تبریز- به رغم این که عشق، شوق و علاقه وافر به ساحتِ قدسیِ امامان معصوم- علیهم السلام- داشتند و هر وقت حدیثی، یا نکته تاریخی از آن بزرگواران نقل میکردند، بی اختیار از گونههایشان اشک سرازیر میشد و دستمال، از جیبشان در میآوردند و گونهها را پاک میکردند، اما برای این که از بیت المال برای این امور هزینه نکنند، و یا این که بسیاری از مردم محروم نمیتوانند به این سفرها بروند، از این گونه سفرهای زیارتی و غیره پرهیز میکردند و به زیارت از دور بسنده مینمودند. تنها در زمان پایانِ امامتِ جمعه، هنگام بازگشت از تبریز، وقتی به تهران آمدند در میان راه، از آن جا با یک مسافرتِ سرپایی، عازم مشهد شدند و بعد از تشرفِ مختصر و مفید به قم بازگشتند. همین و بس!
خبرگزاری جماران، ۹۹/۲/۴، عبدالرحیم اباذری- مشاهدات من از آیت الله ملکوتی-
https://eitaa.com/sirefarzanegan
از قبول محافظ و تعویض ماشین امتناع کردند!
مرحوم آیت الله مسلم ملکوتی از خرداد سال ۱۳۷۴ تا زمان رحلتشان- اردیبهشت سال ۱۳۹۳- با این که حدود بیست سال در حوزه علمیه قم، تدریسِ خارجِ فقه، اصول و فلسفه و مرجعیت داشتند، هرگز از امکانات دولتی و حکومتی استفاده نکردند.
ایشان به رغم اصرار و عنایتِ برادران سپاهی و مسئولینِ حراست، از قبولِ محافظ، امتناع ورزیدند و در رفت و آمدها به یک پیکان قراضهِ سفید رنگ، با راننده شخصی بسنده کردند.
به نقل از یکی نوادگان آیت الله، این اواخر خیلی اصرار شد که ایشان پیکانِ قراضه سفید رنگ را با پژو سبز و صفر کیلومتر، تعویض کنند، چون خواهش و اصرار بعضی اطرافیان را دیدند، استخاره کردند خیلی خوب هم آمد، اما باز در عمل، زیر باز نرفتند!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خبرگزاری جماران،۹۹/۲/۴، عبدالرحیم اباذری- مشاهدات من از آیت الله ملکوتی-
https://eitaa.com/sirefarzanegan
من هم یکی از آنها، مگر چه میشود؟!
مرحوم آیت الله مسلم ملکوتی به خاطر روحیه مردمی و پرهیز از تحمیل هزینهای بر بیت المال،
در زمان امامت جمعه، از زیارت مشاهد مشرّفه و حضور در حج و عَتباتِ عالیات پرهیز داشتند و تا آخرِ عمرِ شریف، به زیارتِ از بعید اکتفا کردند. چند مورد شاهد بودم که بعضی نزدیکان، اصرار و التماس میکردند و میگفتند:
بلیط رفت و برگشتِ هواپیما و هتل، رزو کنند تا ایشان چند روزی در جوار امام هشتم علیه السلام باشند، اما ایشان هرگز نپذیرفتند و فرمودند:
این همه مردم روستاهایِ دور و کپرنشین نتوانستند به زیارت امامانشان مشرّف شوند و با حسرت، از دور زیارت میکنند، ما هم یکی از آنها، مگر چه میشود؟!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خبرگزاری جماران، ۹۹/۲/۴، عبدالرحیم اباذری- مشاهدات من از آیت الله ملکوتی-
https://eitaa.com/sirefarzanegan
باید در جوانی قرآن را حفظ میکردیم!
آیت الله العظمی سبحانی حفظهالله میفرمایند:
اگر خداوند عمر دوبارهای به من بدهد در درجه اول در وقت صرفهجویی میکنم، مثلاً ما روزی (مقامات حریری) و یا اشعار عرب را حفظ میکردیم؛ اما از حفظ قرآن بازمیماندیم در صورتی که باید قرآن را حفظ میکردیم.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
مجله سباء، سال سوم، ش ۲۱، ص۱۲.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
به مناسبت ایام سالروز، درگذشت آیت الله شیخ مسلم ملکوتی رحمه الله علیه.
آیت الله شیخ مسلم ملکوتی، مجتهد در معقول و منقول بود و اساتید برجسته ای را در معقول و منقول،درک کرده و نزد ایشان،شاگردی کرده بود.
آیت الله ملکوتی،سالهای بسیار در نجف،قم و...در معقول و منقول،تدریس نموده بود. و از امتیازات ایشان، حریت فکری و اخلاق و انصاف علمی بود.
فلسفه را نزد مرحوم علامه طباطبایی، امام خمینی، میرزا مهدی مازندرانی، میرزا مهدی آشتیانی، شیخ سیف الله ایسی و... فرا گرفت.مدتی در مشهد، درس معارف آیت الله میرزا مهدی اصفهانی شرکت نمود.
آیت الله ملکوتی می فرمود:
شرح منظومه را نزد امام خمینی در قم خواندم.درس ایشان خصوصی بود و هر کسی را در درس خود ،راه نمی داد.ابتدای درس به شاگردان، فرمودند: درس را بنویسید، ببینم درس را متوجه می شوید یا خیر.
اگر متوجه نمی شوید،در درس شرکت نکنید، وقت خودتان و ما را هدر ندهید. برای هر کس نوشتم نیاید،دیگر خودش نیاید.من درس را نوشتم و به ایشان تقدیم کردم.ایشان پس از مطالعه آن،فرمودند:شما تشریف بیاورید و درس را متوجه می شوید و می فهمید.
امام خمینی می فرمود: من از باب اینکه قحط الرجال است،فلسفه می گویم و الا من استاد فلسفه نیستم.فعلا تا استاد فلسفه بیاید،من درس می دهم و وقتی استاد فلسفه آمد،در درس ایشان شرکت کنید. سپس آقا میرزا مهدی آشتیانی به قم آمدند و امام خمینی فرمودند:استاد فلسفه به قم آمد و حالا در درس ایشان شرکت کنید.میرزا مهدی آشتیانی،درس اسفار شروع کرد و من نیز در درس اسفار ایشان، شرکت کردم که در حقیقت، درس خارج اسفار بود. بعد از آن به مشهد آمدم (حدود سال ۱۳۲۴ الی 1325هش). در مشهد، درس فلسفه اقا شیخ سیف الله ایسی می رفتم و خودم نیز تدریس فلسفه می نمودم. در درس آقا میرزا مهدی اصفهانی نیز شرکت می کردم.
آقا میرزا مهدی اصفهانی، وزنه علمی مهمی در مشهد بود. ایشان نه تنها در فقه و اصول، بلکه در فلسفه و عرفان نیز به اندازه لازم و کافی تسلط داشت. یعنی فلسفه را می فهمید و رد می کرد. غالبا مطالبی از حفظ، از اسفار می گفت و خیلی تند، آنها را رد می کرد.
شاگردان درجه یک ایشان نیز در فلسفه، وارد بودند مانند آقا شیخ هاشم قزوینی، آقا شیخ مجتبی قزوینی، آقا شیخ محمود حلبی و....
در آن مدتی که من درس میرزا مهدی اصفهانی شرکت می کردم، می دیدم که امام خمینی نیز مدتی در درس ایشان شرکت می کرد.
این مطلب را شاید غیر از من کسی برای شما بیان نکند.
آیت الله ملکوتی،
بین مرحوم میرزا مهدی اصفهانی و امام خمینی، مرحوم میرزا را در فلسفه، واردتر می دانستند و فرمودند:
امام خمینی، خودش نیز ادعایی نداشت.
منبع:
*کتاب خاطرات آیت الله شیخ مسلم ملکوتی رحمه الله علیه
* مصاحبه با آیت الله ملکوتی،
* گفتگوی اینجانب حسن طالبیان شریف، با آیت الله ملکوتی.
به هنگام گفتگوی اینجانب با ایت الله ملکوتی، برخی دوستان فاضل نیز مانند جناب آقا شیخ روح الله عربشاهی و... نیز حضور داشتند.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
کانال تاریخ حوزه علمیه قم در ایتا، حسن طالبیان شریف، ۱۴۰۲/۲/۵
https://eitaa.com/sirefarzanegan