برکت نوشتن روایات اهل بیت علیهم السلام!
در یکی از روزهایی که خدمت آقا (حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی) مشرّف بودم، فرمودند: یک وقتی مبتلا به درد چشمی شدم که طول کشيد و معالجات اثری نمیکرد. يک روز اتفاقاً حالات مرحوم محدّث حاج شيخ عباس قمی عليه الرحمة را در کتابی میخواندم، به حکايتی از آن مرحوم برخوردم که دوایی را برای فرزند بيمارش درست کرده و با انگشت مبارکش هم زده بود. همسرشان گفته بودند قاشق بياورم؟ مرحوم محدث قمی گفته بودند که با اين انگشت، هزارها حديث اهل بيت عليهم السلام را نوشتهام، لازم نیست و همان دوا، موجب شفای آن بيماری شده بود.
آقا میفرمودند که در حال خواندن حکایت، سرکار علّیه علويه محترمه، متعلقه ایشان گفته بودند که شما هم این همه روایات و احادیث اهل بیت علیهم السلام را نوشتهاید؛ انگشت خود را به همين قصد و نیّت به چشم بگذاريد.
ایشان فرمودند: همین کار را کردم و از همان لحظه، ناراحتی شدیدِ چشم که موجب ريزش دایمی آب از چشمم شده بود کاملاً برطرف گردید.
آقا تا آخر هم از جهت چشم، هیچ ناراحتی نداشتند.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
محضر آفتاب- نکوداشت مرجع عالیقدر آیت الله العظمی حاج آقا لطف الله صافی گلپایگانی- بهکوشش محسن اکبری شاهرودی.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
امید ما به لطف حق تعالی است!
نوشته ای از مرحوم آیت الله نورالله شاه آبادی در پایان دفتر خاطراتشان
عزیزم! چندی قبل به پیش بینی یکی از زنده دلان عمر مرا نود و پنج سال پیش بینی کرد.
اکنون که چند صباحی مانده است بدینوسیله از همه خداحافظی میکنم و همه را و فرزندانم را به خدا میسپارم و از پیشگاه حضرتش درخواست دارم که همواره رحمتش را بر شما ارزانی دارد.
و چنانچه در مرور زمان بی توجهی یا کم توجهی از من دیده شده پوزش میخواهم و از فرزندانم میخواهم جز به حضرتش امید نبندند و بندگی او را سبک نشمرند و هر چه می خواهند، توفیق آن را از درگاهش درخواست کنند.
نعمت بزرگ اسلام و ایمان را گرامی دارند و از سپاسگزاری از نعمتهای بیکرانش هرگز فراموش نکنند. و از توسل به مقام مقدس پیامبر بزرگ و اولیای گرامیش کوتاهی نورزند و مرا هم در این مرحله فراموش ننمایند، باشد که خداوند هستی و نعمت بخش جهان، از من در گذرد و در سایه رحمتش در جمع مقربان درگاهش راه دهد. اینک آخرین نوشتهام را که [میخواهم] روی سنگ مزارم نوشته شود، برایتان مینگارم بسمه تعالی
چو گیرم رخت، زین دنیای فانی
روم سوی سرایِ جاودانی
پذیرایم خدای مهربان است
که لطف و مهر او بر ما عیان است
چو ما را دم، زدارایی نباشد
سخن را بذل، پروایی نباشد
نباشد غم، چو ما را نیست توشه
گدا را بوده رسم، این سان همیشه
امید ما به لطف حق تعالی است
وگرنه فقر ما، هر جا هویداست
سیاهه دفتر از نیکی، اثر نیست
مرا قلب سلیم و، دیده تر نیست
بدرگاه کریمی چون نهم پای
ز بی چیزی ندارم هیچ، پروای
به هرصورت چو مهمان کریمم
بسی زشت است با خود توشه گیرم.۹۶/۱۱/۳
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
کانال سید حسین کشفی.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
در محضر پدر!
مرحوم آیت الله حاج آقا نورالله شاه آبادی میفرمودند:
وقت رحلت پدرم ۱۷_۱۸ ساله بودم، وقتی در نجف با مرحوم آقای کوکبی در محضر آقای خوئی نشسته بودیم. مرحوم آقای توحیدی آمد و شروع کرد با ایشان ترکی حرف زدن. مجلس کلا ترکی شد و من چیزی نمیفهمیدم.
به آقای خوئی گفتم:
آقا! مرحوم پدرم مقید بودند حتما مجلسشان برای مخاطب مفید و پر فایده باشد. مقید بودند ولو چند کلمه هم شده در سطح مخاطب نکتهای، چیزی بفرمایند تا افراد استفاده کنند و بروند..آقای خوئی فرمودند: عجب! این آقای توحیدی هربار این جا میآید ترکی حرف میزند و زبان مجلس ما را ترکی میکند. من اگر کسی چیزی بپرسد، جواب میدهم والا حرف خاصی نمیزنم.
عرض کردم:
ولی پدرم اگر کسی چیزی همنمیپرسید، خودشان به تناسب مجلس، مطلب مفیدی بیان میکردند.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
کانال حدیث آرزومندی، استاد سید محمد مهدی رفیع پور تهرانی، ۹۸/۸/۲۲
https://eitaa.com/sirefarzanegan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای اتمام ماه مبارک رمضان گریه میکردند!
شیخ اسامه آل بلال- از اساتید حوزه علمیه نجف اشرف- میفرمودند:
در اواخر ماه مبارک رمضان درحرم امیر المومنین علی علیه السلام
فقیه عالیقدر شهید آیت الله حاج شیخ مرتضی بروجردی را دیدم وقتی که از منارههای حرم مطهر، مکبّر الوداع الوداع یا شهر رمضان(خدا حافظ ای ماه رمضان) را میخواند، ایشان به شدت و با اندوه و ناراحتی فراوان به خاطر اتمام این ماه مبارک گریه میکردند.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
کانال دارالعلم
https://eitaa.com/sirefarzanegan
از چشم فرزند!
به مناسبت سالگرد حضرت آیت الله حاج شیخ حسین شب زنده دار جهرمی.
در قرآن شریف، علاوه بر الگوهای معصوم الگوهای دیگر هم معرفی شدهاند. در مورد حضرت ابراهیم در سوره مبارکه ممتحنه فرموده است "قد کانت لکم أسوة حسنة فی إبراهیم والذین معه" یعنی گروندگان به آن بزرگوار و سلوک و مشی آنها برای شما اسوه است. بنابراین ما از این رهنمودها استفاده میکنیم که یک راه بسیار هموار این است که ما الگوهای مطمئن و کسانی که تربیتشده مکتب هستند را، فرا راه خودمان قرار بدهیم و زندگی خودمان را در تمام جوانب و مراحلش با آنها تطبیق بدهیم. یکی از کسانی که میتوانند الگوی ما باشند علمای ربانی هستند که در مکتب اهلبیت (ع) تربیت شدند. والد معظم مرحوم آیةالله حاج شیخ حسین شبزندهدار رضواناللهعلیه انصافاً یکی از تربیت شدههای نمونه مکتب اهلبیت (ع) بود.
من به مقتضای اینکه حدود شصت و اندی سال در سایه آن بزرگوار زندگی کردم، از افرادی هستم که بیشتر سلوک و معاشرت و مصاحبت را با آن بزرگوار داشتم.یک سیره عملی که از جوانی و نوجوانی در ایشان بود و خیلی دوست داشتند که فرزندانشان نیز بر همین منهاج باشند، مسئله اهتمام به حضور در مسجد بود. گویی مسجد برای ایشان از دوران بچگی و نوجوانی مانند یک استخر بوده برای یک ماهی. اگر یک ماهی را بیرون استخر قرار بدهید، وقتی آن را وارد استخر و آب میکنید آرامش پیدا میکند. مسجد برای مؤمن اینجور باید باشد. وقتی وارد مسجد میشود، وارد مکانی میشود که یک ارتباط ویژه و خاص با خدای متعال پیدا میکند. از بچگی یادمان هست، وقتی در اولین منزلمان در چهار راه غفاری مینشستیم، آقا به شرکت در نماز مرحوم آیةالله حایری رضواناللهعلیه در مسجد امام مقید بودند. همچنین لذت نماز جمعه از کودکی تا آخر در ایشان بود. لذت حضور در نماز جماعت و جمعه، از همان کودکی در اثر سلوک والدین و عمو در ایشان نهادینه شده بود.
اینکه انسان در اقتدا و حضور در جماعت، فقط مسئله الهی را رعایت بکند که تقوا و عدالت باشد هم یک سلوک عملی است. همسن و سال بودن، همردیف بودن و این چیزها اصلاً در محاسبات ایشان نبود. یادم میآید با پدر برای وفات مرحوم عموی ایشان به جهرم رفتیم. من ایستاده بودم نماز ظهر و عصر میخواندم که آقاً آمد به من اقتدا کرد. حالا آن موقع سن من چقدر بود؟! حتی در حوزه ایشان معروف بود به اینکه حتی در امام جماعت خیلی خفیفالمؤونه هست. یعنی بر اساس آن صفایی که خودشان داشتند و بیغل و غشی که در ایشان وجود داشت، واقعاً افراد را عادل و سالم و درست میدیدند الا اینکه خلافش ثابت بشود.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
کانال پند سعادت، آیت الله محمد مهدی شب زنده دار.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
یک ماه منبر از کتاب «مصباح الفلاح»
در یکی از روزها در محضر آیت الله العظمی صافی گلپایگانی، ذکر خیر مرحوم آیت الله العظمی آقا سید صدرالدین صدر قدس سره بود.
مرحوم آقا فرمودند: در یکی از روزهایی که مرحوم والد معظم ما آیةالله آخوند ملامحمد جواد صافی رحمةالله علیه به قم مشرّف شده بودند، با هم به منزل آیت الله آقای سید صدرالدین صدر رفتیم. واعظ شهیر مرحوم میرزا محمّدتقی اشراقی نیز آنجا بود.
ایشان نقل کردند که آیةالله صدر خطاب به آقای اشراقی فرموده بودند که آقای صافی، حقّی به گردن ما دارند که خودشان نمیدانند.
آقای اشراقی پرسیده بودند: چطور؟
آقای آقاسیدصدرالدین فرموده بود در یک ماه مبارک که مشهد مشرّف بودم و اقامه جماعت داشتم، به اصرار آقایان، منبر هم بر عهدهام گذاشته شد.
در همان ایام، یکی از آقایان علما، کتاب شریف مصباح الفلاح آیت الله آخوند ملامحمدجواد صافی را به ایشان هدیه داده بود.
آقا نقل کردند که آیت الله آقای صدر در آن جلسه فرمودند:
کتاب را ملاحظه کردم و دیدم آنقدر مطالب خوب و عالی دارد که تمام آن ماه مبارک را از روی مصباح الفلاح منبر رفتم.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
محضر آفتاب- نکوداشت مرجع عالیقدر آیت الله العظمی حاج آقا لطف الله صافی گلپایگانی- بهکوشش محسن اکبری شاهرودی.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
وداع با ماه رمضان
محمدحسین شهریار:
رمضان سایه مهر از سرِ ما میگیرد
بال رأفت که فروداشت، فرا میگیرد
چون نگیرد دلم از رفتن ماه شبِ قدر؟
که خدا سایه مهر از سرِ ما میگیرد
نعمتی بود خداداده، که کفران کردیم
لاجرم نعمت خود داده، خدا میگیرد.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
دیوان استاد شهریار
https://eitaa.com/sirefarzanegan
خدا مرا با آقای گلپایگانی محشور گرداند!
در تعطیلات تابستانی حوزه، مسافرتی به جهرم دست داد بر حسب معمول به حضور مرحوم آیت الله سید ابراهیم حقشناس رفتم و سلام آیت الله العظمی آقای گلپایگانی را به ایشان ابلاغ نمودم. آن بزرگوار ضمن اظهار ادب و اخلاص متقابل فرمودند: خدا مرا با آقای گلپایگانی محشور گرداند!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
اسوه صالحان- خاطراتی از مرحوم آیت الله سید ابراهیم حق شناس جهرمی- ص۸۹، آیت الله العظمی علی کریمی جهرمی، نشر راسخون.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
مگر میشود شما بیایید و من خوابیده باشم؟!
مرحوم آیت الله سید ابراهیم حق شناس جهرمی به قم مشرف شده و چون دچار عارضه کسالت و بیماری بودند در بیمارستان آیت الله العظمی گلپایگانی بستری شدند. روزی آن مرجع بزرگ برای عیادت ایشان به بیمارستان آمدند. هنگام ورود به اتاق مخصوص، مرحوم آقای حق شناس روی تخت بیمارستان خوابیده و دراز کشیده بودند. تا حس کردند که آقا آمدهاند خیلی سریع حرکت کرده و برخاستنند که به استقبال بیایند. آقا از ایشان خواستند که همچنان به حال خود باشند و حرکت نکنند، ولی ایشان میگفتند:
مگر میشود شما بیایید و من خوابیده باشم؟!
و بالاخره برخاستند و از تخت پایین آمده و به استقبال مرجع بزرگ رفتند.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
اسوه صالحان- خاطراتی از مرحوم آیت الله سید ابراهیم حق شناس جهرمی- ص۸۹، آیت الله العظمی علی کریمی جهرمی، نشر راسخون.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
به جای من سرِ زانوی ایشان را ببوسید!
یک وقتی برای بازگشت به قم و عزم خداحافظی با حضور مرحوم آیتالله سید ابراهیم حق شناس جهرمی رفته بودم. ایشان فرمودند:
سلام مرا به حضرت آیت الله العظمی آقای گلپایگانی برسانید و به جای من، سرِ زانویِ ایشان را ببوسید!
بنگرید که این تعبیر، حاکی از اوجِ ادبِ آن بزرگوار نسبت به مقام منیعِ آن مرجع بزرگ است. ایشان میتوانستند بگویند به جای من دست ایشان را ببوسید. علاوه در آن مجلس خصوصی، نام مرجع بزرگوار را با لقب مخصوص یادشده ذکر کردند.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
اسوه صالحان- خاطراتی از مرحوم آیت الله سید ابراهیم حق شناس جهرمی- ص۸۹، آیت الله العظمی علی کریمی جهرمی، نشر راسخون.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
من خود را لایق نمیدانم که در ردیف بزرگان نوشته گردم!
مرحوم حاج شیخ محمد شریف رازی در کتاب گنجینه دانشمندان درباره مرحوم آیت الله سید ابراهیم حق شناس جهرمی آورده است:
وقتی در مشهد رضوی بیمار شدم معظم له به عیادتم آمد و هرچه اصرار کردم که شرح احوال و عکس خویش را بدهند که در این گنجینه یاد نمایم، نپذیرفته فرمودند:
من خود را لایق نمیدانم که در ردیف بزرگان نوشته گردم!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
گنجینه دانشمندان، ج۵، ص۸، محمد شریف رازی، به نقل از:
اسوه صالحان- خاطراتی از مرحوم آیت الله سید ابراهیم حق شناس جهرمی- ص۹۳، آیت الله العظمی علی کریمی جهرمی، نشر راسخون.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
من برای صد سال پیش هم به درد نمیخوردم!
نقل است که بعضی از جوانان یا نوجوانان در اوایل انقلاب بر اثر خامی و افراطی گری به در خانه مرحوم آیت الله سید ابراهیم حق شناس جهرمی رفته و گستاخانه به ایشان گفته بودند: شما برای امروز به درد نمیخورید، شما برای ۱۰۰ سال قبل خوب بودید نه حالا!
مرحوم آقا با کمال متانت و خویشتنداری در پاسخ به سخنان زشت و جسورانه آنان فرموده بودند:
سرِ جدم که من برای صد سال پیش هم به درد نمیخوردم، برای آن زمان هم خوب نبودم! بعد از آنان خواسته بودند که به داخل منزل بیایند و چای میل کنند. خلاصه علاوه بر عفو و اغماض و چشم پوشی از گستاخی و سؤ ادبِ آنان، از آنان پذیرایی هم فرموده بودند.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
اسوه صالحان- خاطراتی از مرحوم آیت الله سید ابراهیم حق شناس جهرمی- ص۱۰۷، آیت الله العظمی علی کریمی جهرمی، نشر راسخون.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
نی نی که چرخ و دهر ندانند قدرِ فضل!
مرحوم آیت الله آقا میرزا مهدی آشتیانی در نهایت فقر زندگی میکردند. خانهای از خودشان نداشتند. یک مرتبه بنده با مرحوم سید محمدرضا علوی تهرانی- که پیشنماز مسجد امیرالمومنین (ع) در امیرآباد بودند و در زمان طلبگی با بنده هم مباحثهای بودند- به دیدن مرحوم آشتیانی رفتیم. در آن جا مشاهده کردیم زنِ صاحبخانه با اهانت به ایشان گفت:
مرتیکه! اگر اجاره خانه را اضافه نکنی، آشغالهایت را در زباله میریزم!
حالا آشغالهای مرحوم آقا میرزا مهدی آشتیانی ترجمه کتاب اسفار ملاصدرا و سایر آثاری بود که ایشان داشتند.
وقتی که آن زن رفت، مرحوم آشتیانی با آن قیافه ملکوتی فرمودند:
حالا چون شما این جا بودید ملاحظه شما را هم کرد والا اگر شما نمیبودید، فحاشی زیادتری میکرد!
من در شرح حال خودم در کتاب «محققنامه» این داستان را آورده و در همانجا نوشتهام:
نینی که چرخ و دهر ندانند قدر فضل
این گفته بود گاه جوانی پدر، مرا
که شعری از ناصرخسرو است.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خبرگزاری ایکنا، گفتگو با دکتر مهدی محقق، ۹۷/۲/۳.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
از سیدالشهدا -ع- خواستم آموزشِ حکمت، موجبِ ضلالتِ کسی نشود!
از فیلسوفِ جلیل القدر مرحوم آیت الله میرزا مهدی آشتیانی جملهای به یاد دارم و آن این که:
شبی که آن مرحوم را در مسیرِ منزلش بدرقه میکردم فرمودند:
من حکمت تدریس میکنم، حکمت، ممکن است بعضیها را به خود مشغول کند، اما من در حرم مطهر حضرت سیدالشهدا -ع- از آن حضرت خواستم که هر کس پایِ درسِ من مینشیند، به خود مشغول نشود و حکمت، موجبِ ضلالتِ او نشود!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
کیهان فرهنگی، شماره ۲۳۲-۲۳۱، ص۲۵-۲۴، گفتگو با مرحوم استاد محسن بینا.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
چون زائرِ فرزندم رضا- ع- هستی به خیمهِ او برو!
مرحوم شیخ محمد شریف رازی در گنجینه دانشمندان آورده است:
در ماه ذیحجه سال۱۳۶۸ ق در منزل مرحوم آیة الله[العظمی] حجّت (ره) بودم که مرحوم میرزا مهدی آشتیانی در آن جا وارد بودند.
مرحوم آیة الله العظمی بروجردی و آیة الله[العظمی]سید محمد تقی خوانساری برای دیدن ایشان آمدند.
بعد از تعارفات و تشریفات، آیة الله حجّت به آیة الله بروجردی گفتند: آقای میرزا مهدی آشتیانی مکاشفه عجیبی دارند و مناسب است خودشان نقل کنند.
مرحوم آشتیانی فرمودند:
من مبتلا به یرقان هستم و برای همین مسافرت به خارج هم نموده ام ولی علاج نشده است. در سال ۱۳۶۵ ق که توده ای ها نهایتِ تسلط را در شمال و غرب ایران داشتند به مشهد مشرّف می شدم.
در اتوبوس حالم منقلب شد به طوری که مسافرین و راننده خیال کردند من سکته کردهام. ماشین را متوقّف کردند و مرا بیرون آوردند.
در آن حال دیدم که در عرفات هستم و انوارِ بسیاری از آسمان به زمین میآید، و دیدم که مردم به یک طرف متوجّه هستند.
پرسیدم:
چه خبر است؟ گفتند:
حضرت رسول (ص) تشریف آورده اند!
من به آن طرف رفتم و دیدم چهارده خیمه در کنار یکدیگر نصب است. خیمه بزرگی بود که متعلق به حضرت رسول (ص) بود. من در آن خیمه، مشرّف شدم و حضرت را زیارت کردم. خواستم از کسالتِ خود و حوائج دیگرم بگویم فرمودند:
چون زائر فرزندم رضا(ع) هستی برو به خیمهای که متعلق به اوست!
به خیمه آن حضرت شرفیاب شدم و سه حاجتِ خود را اظهار کردم. اول راجع به کسالتم، فرمودند: مقدّر شده که این کسالت با تو باشد تا از دنیا بروی!
دوّم راجع به فتنهِ تودهایها، فرمودند:
به همین زودی شرّ آن ها مرتفع خواهد شد و تا شما با قبور و مجالس سوگواری ما ارتباط دارید در امان هستید!
و سوم راجع به حاجتِ شخصی بود که فرمودند:
این حاجت هم رواست!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
گنجینه دانشمندان، ج۴، محمد شریف رازی.برگرفته از کانال بزم قدسیان.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
آخر و عاقبت علم این است که میبینید!
مرحوم آیت الله میرزا مهدی آشتیانی مبتلا به زخم معده بودند. یک روز در اتاق درس، خون استفراغ کردند. ایشان را به بیمارستان بردند. بیمارستان در خیابان استانبول بود، بیمارستان رضا نور.
من بعد از دو روز تصمیم گرفتم که به عیادت ایشان بروم. بیمارستان در ضلع شمالی خیابان استانبول بود. اتفاقا آن روز بیمارستان، آتش گرفته بود. وقتی به حیاط بیمارستان رسیدم دیدم میرزا مهدی آشتیانی را روی یک لنگه در گذاشتهاند و یک شمدی روی ایشان کشیدهاند و میآورند!
وقتی به ایشان رسیدم و چشمشان به من افتاد، اشکشان جاری شد. مثل یک پدری که دارد میبیند پسرش در حال غرق شدن است به من فرمودند:
شما از من عبرت بگیرید، راهی را که من رفتم، شما نروید، بروید دنبال یک کار و کاسبی، اگر بروید دنبال علم، آخر و عاقبتش این است!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خبرگزاری ایکنا، گفتگو با دکتر مهدی محقق، ۹۷/۲/۳.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
فحّاشی و هتّاکی یک زن ستیزهگر نسبت به فیلسوف شرق!
ما شاگرد آقا میرزا مهدی آشتیانی بودیم. ایشان در نهایت عسرت زندگی میکردند. ما یک مرتبه با همدرسمان- مرحوم سید محمدرضا علوی تهرانی- به دیدن ایشان رفتیم.
ایشان در منزلِ محقّری زندگی میکردند. وقتی وارد شدیم دیدیم زن صاحبخانه با داد و فریاد به کتابهای ایشان اشاره میکند و میگوید:
مردکه! اگر اجاره را زیاد نکنی، آشغالهایت را میریزم توی زبالهها!
حالا آن مرحوم با آن چهره نجیبی که داشتند- که به یادآورندهِ قیافه سُهروردی بود- در برابر آن زنِ نانجیبِ ستیزهگر قرار گرفته بودند و آن زن با فحاشی این حرفها را میزد.
وقتی که او رفت استاد رو کردند به ما و گفتند: تازه رعایت حال شما را هم کرد و گر نه فحاشی و ستیزهگری او بدتر از این بود!
کسی که به او «فیلسوف شرق» میگفتند و یگانه کسی بودند که به فلسفه مشّاء ابن سینا و فارابی، فلسفه اشراق سهروردی، و عرفان محیی الدین ابن العربی کاملا مسلط بودند و حتی وقتی مسافرتی به قم کرده بود، استادان آن جا گفته بودند:
در فضایی که میرزا مهدی نفس میکِشد، ما باید دهانمان را بدوزیم!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
مجله فرهنگی هنری بخارا، شب سید جلال آشتیانی، ۹۵/۱۱/۱۹، نقل خاطره از دکتر مهدی محقق.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
نقدهای میرزا مهدی اصفهانی براین مبانی، نمیگذارد من این حرفها را بپذیرم!
آیت الله العظمی وحید خراسانی- حفظه الله- در فایل صوتی که از ایشان به یادگار مانده است و من آن را گوش دادهام میفرمایند:
من مباحث فلسفه را خدمت آقا میرزا مهدی آشتیانی فرا میگرفتم تا آنجا که ایشان قبول داشتند که من مطالب ایشان را در فلسفه میفهمم.
یک روز به من فرمودند:
من تعجب میکنم که شما مبانی و نظریات فلسفه را خوب متوجه میشوید و میفهمیدید ولی چرا آنها را قبول نمیکنید؟ پاسخ دادم:
علتش ان است که من قبل از آن، در درس آقا میرزا مهدی اصفهانی شرکت کردم و ایشان نقدهایی بر این مبانی دارند که به نظرم این نقدها وارد است و لذا نمی, توانم این مبانی و نظریات را بپذیرم- نقل به مضمون-
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
کانال تاریخ حوزه علمیه قم در ایتا، ۱۴۰۲/۲/۳، حسن طالبیان شریف.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
آن قدر گشتم تا رساله شافعی را پیدا کردم و آیینِ حج را مطابق آن، به آنها آموزش دادم !
مرحوم آیت الله ملکوتی میفرمودند:
سالهایِ پیش از انقلاب، به سفر حج مشرّف شدم. یک سالی دو نفر از برادران اهل سنت- که از اطراف یکی از شهرهای آذربایجان بودند- در کاروان ما حضور داشتند و با ما همسفر بودند.آنها آمدند خودشان را معرفی کردند و گفتند که:
ما شافعی مذهب هستیم!
آقای ملکوتی میفرمودند:
وقتی به مکه رسیدیم، بلافاصله به کتابفروشیها سر زدم و خیلی گشتم و در نهایت و با زحمت فراوان، کتاب مناسکِ حج، مطابق با مذهب شافعی را پیدا کردم و خریدم و بر طبق فتوای شافعی، اعمال حج را به آنها آموزش دادم و آنها طبق فتوایِ مذهب خودشان، مناسک حج را انجام دادند.
برای نگارنده تازگی داشت که یک روحانی فاضل و استاد برجسته حوزه ایام ستمشاهی، در برخورد با برادران اهل سنت این چنین عمیق و علمی عمل کرده باشند. بعد هم که در مسند فقاهت و مرجعیت نشسته آن را این گونه نقل کرده و به آن مباهات کنند؟!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
روزنامه جمهوری اسلامی و سایت جماران،۱۳۹۸/۲/۳، نقل خاطره از: عبدالرحیم اباذری.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
مگر تو خودت خلقِ نامسلمان هستی؟!
یکی از اساتید و محققان حوزه علمیه قم برای من نقل کردند:
روزی به تبریز رفته بودم. سری به دفتر مرحوم آیت الله ملکوتی زدم. وقتی وارد شدم ایشان استقبال گرمی از من به عمل آوردند. همین که نشستم، یکی از روحانیونِ حاضر- که خود را انقلابی میپنداشت- با صدای بلند به طوری که همه بشنوند خطاب به ایشان گفت:
حاج آقا! فلانی را میشناسید؟ ایشان «خلقِ مسلمانی» است!
(منظورش این بود که وی از طرفداران آقای شریعتمداری میباشد) او میگفت:
مرحوم آقای ملکوتی یک نگاهی به آقایانِ حاضرِ بیت انداختند و به آن روحانی فرمودند:
آقا! چرا کم لطفی میفرمایید؟ مگر تو خودت « خلقِ نامسلمان» هستی؟! باور بفرمایید، تو خودت هم «خلق مسلمان » هستی!»
آن استاد میگفت وقتی این جواب لطیف و حکیمانه را از ایشان شنیدم، ارادتم چند برابر شد و دیدم انصافاً با یک جمله به ظاهر ساده و کوتاه، هم از من در آن جمع علماء، اعاده حیثیت و دفاع کردند و هم به وی، جواب محترمانه و دندانشکن دادند!
خبرگزاری جماران، آیت الله ملکوتی، امام جمعهای که مرجعیت داشت، عبدالرحیم اباذری، ۱۴۰۰/۲/۴
https://eitaa.com/sirefarzanegan