eitaa logo
سیره فرزانگان
1.2هزار دنبال‌کننده
268 عکس
122 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اخلاق دیدنی است، نه گفتنی! این حقیر به یاد دارم روزی حضرت استاد آیت الله العظمی جوادی آملی در درس فرمودند: سیدنا الاستاد علامه طباطبائی می‌فرمودند: اخلاق دیدنی است، نه گفتنی! بعد علامه توصیه می‌فرمودند: بروید حضرت آیت الله بهجت را ببینید! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: کانال اطلاع رسانی و نشر آثار استاد ادیبی لاریجانی، نقل خاطره از محمد باقر ادیبی لاریجانی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
من کی‌ام که منتظرم باشند؟! روزی در قم در دالان‌ِ منزلِ حضرت علاّمه طباطبایی بودم، عرض کردم: آقا چند نفر درِ خانه، منتظرِ شما هستند. فرمودند: من کی‌ام که منتظرم باشند؟! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: اقیانوس علم و معرفت، ص۳۶، محمدکریم پارسا، نشر دانشگاه علامه طباطبایی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
از نماز کمک گرفتم، حیوانات درنده به من نزدیک نشدند! یک روز مرحوم آیت الله العظمی محمد علی اسماعیل زاده قمشه‌ای در درس خارج فقه قبل از آغاز درس، درباره آیه «واستعینوا بالصبر و الصلوه..» صحبت می‌کردند. ایشان فرمودند: یک بار به اصرار دوستان کنار چاه‌های مدینه العلم شهرضا برای تفرج رفتیم. نزدیک مغرب بود، دوستان مرا در بالای آنجا گذاشتند و رفتند تا بقیه لوازم را بیاورند. بنده تنها شدم لحظاتی نگذشته بود که خود را در محاصره شغال‌ها و روباه‌ها دیدم. تنها بودم پیش خود گفتم چه کنم؟ حیوانات، گرسنه و آماده حمله به من بودند. ناگهان این آیه «واستعینوا...» به ذهنم خطور کرد. پیش خود گفتم باید از نماز کمک گیرم. شروع به نمازخواندن کردم حیوانات، سرجایشان میخکوب شده به طرف بنده نزدیک‌تر نشدند، تا وقتی که می‌خواستم سلام نماز را بدهم و از نماز فارغ شوم! دوستانم برگشتند و حیوانات باشنیدن صدای ماشین‌ها فرارکردند. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: کانال فقیه آل محمد- آیت الله العظمی محمد علی اسماعیل پور قمشه‌ای- نقل خاطره از خطیب اصفهانی، ۱۴۰۱/۱۱/۲۴ https://eitaa.com/sirefarzanegan
هر کس در قدم اول لغزید، دیگر برنمی‌گردد! از حضرت ادیب نیشابوری شنیدم که می‌فرمودند: ملک الشعرای بهار پیش من آمد و گفت: ملک التجار- بانی کتابخانه و موزۀ ملّی ملک- مرا فرستاده است که شما را دعوت کنم به تهران، منزل ایشان، گفتم من نمی‌آیم، هر که در اوّل‌قدم سهل‌انگاری کرد و رفت دیگر برنمی‌گردد، برای دنیا، دین را نفروشیم! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: کانال طریقۀ مقرّبین، استاد محمد کریم پارسا. https://eitaa.com/sirefarzanegan
تا آخر عمر از فلسفه و علوم عقلی دفاع می‌کردند! آخرين سالی که حضرت علاّمه طباطبایی به مشهد مقدّس مشرّف شدند و منزلشان محلّ رفت و آمد اهل علم و طلاّب و دانشگاهيان بود، روزی اين ناچيز در خدمت علاّمه بودم که دو طلبۀ مبتدی وارد شدند؛ يکی عمامۀ سفيد داشت، و ديگری کلاه سبز. آن طلبه‌ای که عمامۀ سفيد داشت به حضرت علاّمه عرض کرد: سؤالاتی دارم. علاّمه فرمودند: بفرماييد. آن طلبه گفت: روايت دارد: علماءُ آخرِ الزمان شرُّ العلماء لأنّهم يَميلون إلی الفلسفةِ و التصوّف [یعنی علمای آخرالزمان بدترین علما هستند از آن رو که به فلسفه و تصوف می‌گرایند]. و يکی از مراجع هم فلسفه را حرام کرده است. حضرت علاّمه فرمودند: در علم "اصول" ثابت شده است که خبرِ واحد، مفيدِ ظنّ است. و ادلّۀ فلسفه، برهانی است. و ظنّ نمی‌تواند مقابل برهان بايستد. بعد آن طلبه گفت: يکی از مراجع بلکه دو تا از مراجع، فلسفه را حرام کرده‌اند. حضرت علاّمه عبارتی فرمودند که نصّش اين است: صد تا از مراجع هم فلسفه را حرام کرده باشند، عموماً نمی‌فهمند! اين ناچيز می‌گويد: جواب‌دادن به اين دو طلبه، به وضوح نشان می‌دهد که علاّمه با وجود اشتغال به تفسير، تا آخرين ايّام عمر شريفشان از فلسفه دفاع می‌کردند، از علوم عقليّه دفاع می‌کردند، و هرگز بين اشتغال به قرآن و تفکّر فلسفی‌ منافاتی‌ نمی‌ديدند. و مؤيّد مطلب اينکه دو کتاب «بدايةالحکمه» و «نهايةالحکمه» را بعد از «الميزان» تدوين نمودند. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: اقیانوس علم و معرفت، محمد کریم پارسا، ص ۹۵-۹۴، نشر دانشگاه علامه طباطبایی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
مقیّد به عتبه‌بوسی حضرت رضا علیه‌السلام بودند! مرحوم آیت الله العظمی صافی گلپایگانی مقیّد بودند حتی تا همین اواخر که واقعاً نشست و برخاست برایشان دشوار بود، بنشینند و عتبه حضرت رضا ارواحنا فداه را ببوسند و سپس زیارت را با آداب کامل و طولانی انجام بدهند. هنگام برگشت از مشهد هم در وقت وداع معمولاً این شعر را خدمت حضرت علیه‌السلام زمزمه می‌کردند و خود را آماده سختی هجران از دیار دوست، تا زیارت بعدی می‌نمودند: گر بماندیم زنده، بردوزیم جامه‌ای کز فراق چاک شده ور نماندیم، عذر ما بپذیر ای بسا آرزو که خاک شده سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: محضرِ آفتاب- نکوداشت مرجع عالیقدر شیعه حضرت آیت الله العظمی حاج آقا لطف الله صافی گلپایگانی- محسن اکبری شاهرودی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
برای شکستن عُجب، لازم است! بیست و هفت سال بیشتر نداشتم، دو سالی بود که پدرم به رحمت خدا رفته بود. در مسجد آن مرحوم اقامه جماعت می‌کردم مردم به حساب ارادت به پدر، به حقیر لطف ویژه داشتند. ماه رمضان فرا رسید. تمام یک ماه ظهرها و شب‌ها سخنرانی داشتم چون ابتدای کار تبلیغیِ حقیر بود خیلی زحمت کشیدم تا مطالب، مناسبِ با درخواست محافل باشد. نماز عید فطر را در حاشیه خیابان مقابل مسجد بر پا داشتیم. خطبه‌ها را خواندم به محض آنکه روی زمین نشستم، استراحتی کنم نامه‌ای بدون امضاء به دستم رسید که از اول تا آخر، فحش و ناسزا بود! ابتدا حالم دگرگون شد. ولی ناگاه به خود آمدم که این از الطاف خفیه الهی است. حواست را جمع کن این نامه را هر که با هر انگیزه‌ای نوشته، برای تو خوبست تا گرفتار عُجب و غرور نشوی و بدانی که هیچ هستی. و بی درنگ یاد جمله امام سجاد(ع) در دعای مکارم الاخلاق افتادم که عرض می‌کند. «عَبِّدْنِي لَكَ وَ لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِي بِالْعُجْبِ» پروردگارا مرا به عبادت و بندگیت رام ساز و عبادتم را به عُجب تباه مگردان! و در همان دعا امام (ع) به طور مشروح پس از صلوات عرض می‌کند: «وَ لَا تَرْفَعْنِی فِی النَّاسِ دَرَجَةً إِلَّا حَطَطْتَنِی عِنْدَ نَفْسِی مِثْلَهَا، وَ لَا تُحْدِثْ لِی عِزّاً ظَاهِراً إِلَّا أَحْدَثْتَ لِی ذِلَّةً بَاطِنَةً عِنْدَ نَفْسِی بِقَدَرِهَا» اصولا ما طلبه‌ها بیشتر نیاز به این برخوردها و امتحان‌ها هستیم تا سایرین، چون گاهی اقبال مردم و دنیا، امر را بر ما مشتبه می‌کند و خیال می‌کنیم کسی هستیم! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: درنگستان، ص۱۱۹، سید کاظم ارفع، نشر پیام عدالت. https://eitaa.com/sirefarzanegan
با توسل به امام موسی بن جعفر شفا یافتم! علامه سید مرتضی عسکری می‌فرمودند: در ایامی که در سامرا بودم به مرض حصبه مبتلا شدم و هرچه در آنجا معالجه نمودم، مفید واقع نشد مادرم با برادرانم مرا از سامرّه به کاظمین برای معالجه آوردند و در آنجا نزدیک صحن مطهر، یک اتاق در مسافرخانه تهیه و در آنجا به معالجه من پرداختند. این معالجات مؤثر واقع نشد و من بیهوش افتاده بودم. وقتی از معالجه اطبای کاظمین مایوس شدند، یک روز به بغداد رفته و یک طبیب را برای من به کاظمین آوردند. همین که طبیب نزدیک بستر من آمد و می‌خواست مشغول معاینه شود، من در اتاق احساس سنگینی کردم و بی‌اختیار چشمم را باز کردم، دیدم خوکی بر سر من آمده است! بی، اختیار آب دهان خود را به صورتش پرتاب کردم. طبیب گفت: چه می‌کنی، چه می‌کنی؟ من دکترم، من دکترم! خلاصه نسخهزای را تهیه کرد که ابدا مؤثر واقع نشد و من لحظات آخر عمرم را سپری می‌کردم. تا اینکه دیدم حضرت عزرائیل با لباس سفید و بسیار زیبا و خوشرو و خوش منظره و خوش قیافه برمن وارد شد و پس از او پنج‌ تن، حضرت رسول اکرم و حضرت امیر المومنین و حضرت فاطمه زهرا و حضرت امام حسن و حضرت امام حسین علیهم السلام به ترتیب وارد شدند و همه نشستند و به من تسکین دادند و من مشغول صحبت کردن با آنها شدم و آنها نیز مشغول گفتگو با هم بودند. در این حال که من به صورت ظاهرا بیهوش افتاده بودم، دیدم مادرم پریشان از پله‌های مسافرخانه بالا رفته و رو به گنبد حضرت موسی بن جعفر عرض کرد: یا موسی بن جعفر! من به خاطر شما بچه‌ام را اینجا آوردم، شما راضی هستید بچه‌ام را اینجا دفن کنند و من تنها برگردم؟! حاشا و کلا! همین که مادرم با حضرت موسی بن جعفر مشغول تکلم بود، دیدم آن حضرت به اتاق ما تشریف آوردند. و به رسول خدا عرض کردند: خواهش می‌کنم تقاضای مادر این سید را بپذیرید. حضرت رسول الله رو کردند به جناب عزرائیل و فرمودند: برو تا زمانی که خداوند مقرر فرماید. خداوند به واسطه توسل مادرش، عمر او را تمدید کرده است. ما هم می رویم ان شاءالله برای موقع دیگر. مادرم از پله‌ها پایین آمد و من نشستم آن قدر از دست مادرم عصبانی بودم که حد نداشت. به مادرم گفتم: چرا این کار را کردی؟ من داشتم با پیامبر، امیرالمومنین و حضرت فاطمه و حسنین علیهم السلام می‌رفتم، تو آمدی جلوی ما را گرفتی، نگذاشتی حرکت کنیم. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: معاد شناسی، سید محمد حسین حسینی طهرانی، ج ۱، نشر حکمت، و مرزدار مکتب اهلبیت- سیری در زندگانی علامه سید مرتضی عسکری، ص ۶۱، محمد باقر ادیبی لاریجانی، نشر دانشکده اصول الدین. https://eitaa.com/sirefarzanegan
آقای طلبه تو، هم! خدا رحمت کند استاد اخلاق و پیر علم و عمل مرحوم حاج آقا حسین فاطمی را، مردی که صاحب نفس و اهل دل بود، دعای کمیلش هر ضمیر خفته‌ای را بیدار می‌کرد. او در خانه محقر خویش در قم طلبه‌های زیادی را دور خود جمع می‌کرد و همگی مجذوب لحن مناجات و مواعظ او بودند. سوز و گدازش آن قدر جانکاه بود که کسی بی‌بهره از مجلس بیرون نمی‌رفت یادم نمی‌رود در یک شب جمعه در همان شور و حال، فریاد زدند: اِتَّقوا مِن مَواضعِ التُّهَمِ از مواضع تهمت پرهیز کنید! و بلافاصله گفتند: طلبه! تو، هم! این جمله برایم خیلی جالب بود که بعد از حدیث بیان کردند: رسول الله- صلی الله علیه واله و سلم فرمودند: أولى النّاسِ بالتُّهْمةِ مَن جالَسَ أهلَ التُّهْمةِ [۱] سزاوارترین مردم به تهمت، کسی است که با متهمان و افراد مظنون همنشینی کند. امالی صدوق، ص ۲۸. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: درنگستان، ص ۱۱۹، سید کاظم ارفع، نشر پیام عدالت. https://eitaa.com/sirefarzanegan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خورشید زندان... اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ، الْمُعَذَّبِ فِی قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ الْمَطَامِیرِ ذِی السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُیُودِ...
باید دست به دست هم بدهیم، تا مطلب روشن شود! زمانی سؤالی از علم منطق داشتم. روز پنجشنبه‌ای به درِ منزلِ حضرت علاّمه طباطبایی رفته، در زدم. ايشان آمدند. سؤالم را مطرح کردم و ايشان جوابی دادند. بنده اشکال را تکرار کردم، فرمودند: الآن مستحضر نيستم، روز يکشنبه بيایید! بنده روز يکشنبه رفتم و در زدم؛ ايشان آمدند و فرمودند: من گفتم روز شنبه بيایید! عرض کردم: من "يکشنبه" شنيدم، و الاّ دوست داشتم زودتر خدمتتان برسم. ايشان رفتند و برگه‌ای آوردند که جواب در آن بود. وقتی می‌خواستند برگه را به بنده بدهند، فرمودند: بايد دست به دستِ هم بدهيم تا مطلب روشن بشود! اين ناچيز گويد: اين نحوه اخلاق و رفتار و بزرگواری و کرامت ـ که عالِم بزرگی به طلبه‌ای مبتدی بگويد: بايد دست به دستِ هم بدهيم تا مطلب روشن بشود ـ در کجا می‌توان سراغ گرفت؟! و با اين سخن، مقدار زيادی از بادهايی که در سرِ ما بود، بيرون رفت. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: اقیانوس علم و معرفت، ص۳۷-۳۶، محمد کریم پارسا، نشر دانشگاه علامه طباطبایی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
با این آلودگی‌ها از اولیا هستیم؟! حضرت علاّمه طباطبایی وقتی خدمت‌شان می‌رسيديم و تنها بودند، عموماً لبخندی می‌زدند که تمام غم و غصّه‌های انسان برطرف می‌شد. روزی در اتاق پذيرايی منزلشان به خدمت‌شان شرفياب شدم و در مقابلِ هم نشستيم؛ آن‌روز لبخندی نزدند و فرمودند: سؤالات‌تان را جمع و جور کنيد! عرض کردم: روزی که می‌خنديد، ما از شما می‌ترسيم؛ امروز که نخنديديد چه به حال ما می‌شود! ايشان لبخندی زدند و فرمودند: کمی کسالت دارم. عرض کردم: مگر دعا نمی‌کنيد؟ فرمودند: بله! عرض کردم: پس ديگر چی؟ فرمودند: چطور؟ عرض کردم: مگر از اولياء نيستيد؟[مگر نگفته‌اند دعای اولياء ردّ نمی‌شود]. فرمودند: با اين آلودگی‌ها از اولیا هستیم؟! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: اقیانوس علم و معرفت، ص۳۶-۳۵ محمد کریم پارسا، نشر دانشگاه علامه طباطبایی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
من از شما گداترم! در مشهد روزی خدمت علامۀ طباطبائی رفتم و در وسط اتاق‌شان عرض کردم: آمده‌ام برای گدايی! فرمودند: من از شما گداترم! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: اقیانوس علم و معرفت، ص۳۴، محمد کریم پارسا، نشر دانشگاه علامه طباطبایی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
ما همه بندگان خدا هستیم! روزی به حضرت علاّمه طباطبایی عرض کردم: بنده، عبدِ شما هستم! فرمودند: شما عبدِ خدا هستيد، من هم عبدِ خدا هستم! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: اقیانوس علم و معرفت، ص۳۴، محمد کریم پارسا، نشر دانشگاه علامه طباطبایی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اطلاعات فراوان ایشان، همگان را مبهوت می‌کند! عده‌ای از اربابِ اطلاعاتِ ادبی در اتاق جلسه‌ای داشتند. می‌بینند در حیاط یک روحانی پیدا شد، قدری ناراحت می‌شوند که ما جلسه ادبی داریم و الان این آخوند آن را مجلس روضه خواهد کرد. او را یعنی آية الله میرزا عبدالله مجتهدی تبریزی را نمی‌شناختند. در آن جلسه یکی از حضار راجع به روزنامه و تاریخچه آن اظهار اطلاعات می‌کند که مثلا روزنامه از کی تأسیس شد و بعد به آية الله میرزا عبدالله می‌گویند: شما هم چیزی بگویید. ایشان با اینکه معمولا تظاهر نمی‌کردند، شروع می‌کنند تاریخچه و اقسام مختلف روزنامه را می‌گویند که در دنیا چه جور بود، اولش به چه شکل بود، بعد ماهیانه شد، بعد همه روزه چاپ شد. اولین شخص چه کسی بود و یک تاریخچه مفصلی را بیان می‌کنند که همگی بهت‌شان می‌زند که این آقا این چیزها را از کجا می‌دانند! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: درنگستان، ص۶۴۷، سید کاظم ارفع، به نقل از آیت الله العظمی سبحانی، نشر پیام عدالت. https://eitaa.com/sirefarzanegan
وجود، شریف هست ولی نازنین نیست! يک دفعه در خيابان خدمت حضرت علاّمه طباطبایی رسيدم، و يک دفعه هم نزديک منزل‌شان خدمت ايشان رسيدم، و عرض کردم: خدا وجود شريفِ نازنين‌تان را حفظ کند! هر دو دفعه فرمودند: وجود، شريف هست، امّا نازنين نيست! اين ناچيز می‌گويد: وجه فرمايش ايشان اين است که «وجود» از آن‌ِ خداوند است و متّصف به صفات واجب است، اما «نازنين‌بودن» از صفات ممکن است. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: اقیانوس علم و معرفت، ص۱۷، محمد کریم پارسا، نشر دانشگاه علامه طباطبایی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
فلسفه یک فلس در دین، نقش ندارد! آیت الله سید محمود دهسرخی، می‌فرمودند: در نجف در درس آقا شیخ صدرا بادکوبه‌ای- استاد فلسفه- شرکت می‌کردم. از ایشان پرسیدم: آیا ایشان موافق فلسفه بودند؟ فرمودند: خیر، آقا شیخ صدرا بادکوبه‌ای فرمودند: فلسفه، یک فلس در دین نقش ندارد! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: کانال حوزه علمیه در ایتا، نقل خاطره از حسن طالبیان شریف، ۱۴۰۱/۱۱/۲۲ https://eitaa.com/sirefarzanegan
باید رفت! شيخ بزرگوار حقائق‌شناس [آیة الله بهجت] درباره آسيد حسين بادکوبه‌ای- استاد فلسفه- به اين ناچيز فرمودند: ایشان يک پارچه ذکر خدا و يک پارچه سکوت بودند. تا سؤال نمی‌کردند حرف نمی‌زدند. با آن تعبّدات و آداب! يک هفته پيش از آنکه [از دنيا] بروند، در بازار [او را] ديدم، احوالپرسی کردم، گفتند: بايد رفت! و نيز شيخ بزرگوار حقائق‌شناس فرمودند: [مرحوم سيد حسين بادکوبه‌ای] ذاکر، خيلی کم‌حرف، متعبّد، متأدّب بودند. اين همه درس بگويد و بخواند، و نگويد درس خواندم. آن‌قدر بی‌زبان، بی‌حرف و همش مشغول ذکر بودند. آسيد حسين غير درس کأنّما زبان نداشت، سکوتِ محض، سکوتِ سکوت بودند! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: اقیانوس علم و معرفت، ص ۱۸۶-۱۸۵، محمد کریم پارسا، نشر دانشگاه علامه طباطبایی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
بهترینِ اهل فلسفه بود! از شيخ بزرگوار آية الله آشيخ مجتبی لنکرانی دربارۀ آسيد حسين بادکوبی- استاد فلسفه در نجف- پرسیدم، فرمودند: خيرُ فلسفیٍّ [یعنی بهترینِ اهل فلسفه بود]. زيارت عاشورايش ترک نمی‌شد. [و در تدريس] هر جايی که گوشه‌ای می‌خورد از جبر، «و قيل ليس عالماً بذاته» خدا را [مقصودشان است]، می‌گفت: کفر است، مبادا عقيده پيدا کنيد! بر مظانّ خودش رد می‌کرد. [کسی‌] مستقيم مثل او نبود. پدرم خمس به او می‌داد. سيّد صحيح النسب بود. اگر کسی‌ مثلاً اشکال می‌کرد و يک چيزی چرند می‌گفت، صورتش سرخ می‌شد از غضب، بعد می‌گفت: «أستغفر الله ربّي و أتوب إليه». هيچ وقت دروغی، چيزی، ابداً از او نشنیدیم. سنين عديده‌ای پيشش بوديم. غالباً صَمت خيلی‌ داشت. وقتی کسی‌ سؤالی می‌پرسيد، به اندازۀ ضرورت می‌گفت. تهجّدش تمام نمی‌شد. حرمش ترک نمی‌شد. زيارت عاشورايش ترک نمی‌شد. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: اقیانوس علم و معرفت، ص ۱۸۷، محمد کریم پارسا، نشر دانشگاه علامه طباطبایی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
به آقای شاهرودی مراجعه کنید! خدا رحمت کند آیت الله العظمی محمد تقی آملی را، که عیار فقهی او با مصباح الهدی فی شرح العروة الوثقی نزد اهل تحقیق روشن است. یک وقت از استادم آیت‌الله سید ابراهیم میرباقری رضوان الله تعالی علیه شنیدم که فرمودند: وقتی به ایشان مراجعه کردم جهت پرسش در امر تقلید، مرا به آیت الله العظمی سید محمود شاهرودی ارجاع دادند. این قدر حرمت نگه می‌داشتند. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: ، کانال حوزه علمیه قم در ایتا، ۱۴۰۱/۱۱/۳۰، تراب نعل ابی تراب. https://eitaa.com/sirefarzanegan