eitaa logo
سیره فرزانگان
1.2هزار دنبال‌کننده
235 عکس
105 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
زمینِ پایینِ پایِ حضرت معصومه- ع- را می‌بوسیدند! استاد حسن‌زاده آملی نه‌تنها درباره خود اهل‌بیت، بلکه از امام‌زادگان هم تجلیل کم‌نظیری داشتند و با عباراتِ عاطفی و خاصِ «عمه‌جان » و «ما همه به فدایش» و… به حضرت معصومه(س) عرض ارادت می‌کردند. حالات ایشان در زیارت حضرت معصومه واقعاً رشک‌برانگیز بود و گاهی زمینِ پائینِ پایِ حضرت معصومه(س) را می‌بوسیدند و می‌فرمودند: برای حضرت معصومه(س) کفوی(=همتایی) نبود و به‌خاطر همین، ایشان ازدواج نکرده‌اند. ایشان حتی به زیارت امام‌زادگان گمنام هم می‌رفتند. ارادت ایشان به ائمه هم جای خود دارد. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: مباحثات، گفتگو با رضا استادی، https://eitaa.com/sirefarzanegan
نگران بودم که به من بگویند تو در برون چه کردی که می‌خواهی درون حرم بیایی؟! مرحوم آیة الله سعادت پرور در اواخر عمر شریف‌شان می‌فرمودند: دیگر نمی‌توانم به حرم مطهر حضرت معصومه- علیها السلام- بروم، اما در آن ایامی که مشرف می‌شدم، قبل از ورود به حرم، این شعر را با خود زمزمه می‌کردم: 🌸به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند 🌸که تو در برون چه کردی، که درون خانه آیی در همان حال نگران بودم که مبادا این شعر را به من خطاب کنند. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: کانال تلگرامی ندای سعادت. https://eitaa.com/sirefarzanegan
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ وَلِیِّ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکِ یَا أُخْتَ وَلِیِّ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکِ یَا عَمَّةَ وَلِیِّ اللهِ رحلت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها تسلیت باد!
خودشان به حجره طلبه بیمار می‌رفتند و درس را می‌گفتند! اگر طلبه‌ای بر اثر کسالت در درسی حاضر نمی‌شد، مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی به عیادت وی می‌رفتند. طلبه می‌گفت: متأسفم، مریضم، نمی‌توانم در درس کفایه شرکت کنم. ایشان به طلبه می‌فرمودند: طوری نیست. در ایام تعطیلی می‌آیم [و درس شما را می‌گویم]. می‌آمدند حجره فلان طلبه و درس را به او با یک دنیا صفا و مهر می‌گفتند. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: شبکه اجتهاد، فقیه آزادِ نواندیش- یادنامه مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی- ۱۴۰۱/۸/۱۳.نقل خاطره از: مرحوم آیت الله ابوالقاسم خزعلی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
نامه نگاری برتو حرام است تو باید مشغول تدریست باشی! مرحوم آیت الله استاد حاج شیخ هاشم قزوینی خط بسیار خوبی داشتند. می‌فرمودند: یک روز با خودم فکر کردم ساعتی بروم دمِ بست بشینم و نامه‌نگاری کنم. کاغذ و قلم و آنچه لازم بود برداشتم. طرف در منزل که آمدم تا به جلو صحن بروم، در زدند. دیدم آقای سید علی سیستانی- پدربزرگ آیت‌الله العظمی سید علی سیستانی فعلی- هستند. در را باز کردم. ایشان فرمودند: آخوند! نامه‌نگاری بر تو حرام است. تو باید همان تدریست را داشته باشی! یک کیسه پول همراهشان بود، دادند و گفتند نامه‌نگاری بر تو حرام است! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: شبکه اجتهاد، فقیه آزادِ نواندیش- یادنامه مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی- ۱۴۰۱/۸/۱۳، نقل خاطره از: آیت الله سید جعفر سیدان. https://eitaa.com/sirefarzanegan
سری که در آن شُبهه نباشد کدوست! دوره جوانی، که دوره هجوم شبهات به انسان است، گاهی شبهاتی هم در ذهن من می‌آمد. حتی خیال می‌کردم از دین خارج شده‌ام و می‌ترسیدم. گاهی اوقات در خیابان به استادم مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی می‌گفتم: آقا! من این شبهه را دارم و می‌ترسم! ایشان می‌ایستادند، راه را قطع و شروع به صحبت می‌کردند و توضیح می‌دادند و می‌گفتند: نترس! سری که در آن شبهه نباشد، کدوست! باید شبهه بیاید تا انسان به فکر بیفتد. مسایل را خیلی خوب توضیح می‌دادند و من حالا هم از توضیح ایشان لذت می‌برم! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: کیهان، شماره ۱۹۰۸۰، ۸۷/۲/۱۹- ویژه نامه آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی- نقل خاطره از مرحوم آیت الله ابوالقاسم خزعلی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
در زمستان بدون وسیله گرم کن، در مدرسه درس می‌گفتند! مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی- این مربی گران‌قدر- صبح‌های زود، آن‌هم در زمستان‌های سرد مشهد پیاده به راه می‌افتادند و برای تدریس حاضر می‌شدند، در مدرس مدرسه نواب، بر روی فرش‌های حصیری مندرس، بدون وسیله گرم‌کن و در عین حال با چه علاقه و نشاطی درس می‌گفتند و ادای تکلیف می‌کردند و به پرورش طلاب همت می‌گماشتند. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: شبکه اجتهاد، فقیه آزادِ نواندیش- یادنامه مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی- ۱۴۰۱/۸/۱۳، نقل خاطره از: استاد محمد رضا حکیمی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
شاربشان از سرما یخ می‌زد! ایشان به قول خودش تمام تفریحش تدریس طلبه‌ها بود. در درس خود تربیت هم می‌کردند. درس‌های ایشان خیلی مرتب بود. گاهی در زمستان می‌دیدیم در آن هوای سرد نشسته‌اند و شاربشان از سرما یخ زده است. کم کم‌ که صحبت می‌کردند، یخ‌ها آب می‌شدند و می‌ریختند. خیلی مرتب درس می‌دادند. شوخی کم می‌کردند ولی حاضر جوابی‌شان خیلی قوی بود. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: شبکه اجتهاد، فقیه آزادِ نواندیش- یادنامه مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی- ۱۴۰۱/۸/۱۳، نقل خاطره از: آیت الله رجبعلی رضازاده. https://eitaa.com/sirefarzanegan
آخوند نباید فقط فقه و اصول بخواند! مرحوم استاد آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی جاذبه بسیار داشتند. انسان نکته‌سنجی هم بودند. وسط حرف، داستانی نقل می‌کردند. از هنر استادیِ بی‌نظیری برخوردار بودند. روزی ایشان وسط درس این خاطره را فرمودند: ما یک روزی سوار ماشین اتوبوس بودیم. ماشین خراب شد. چند ساعت تعمیر آن‌، وقت لازم داشت. به ما گفتند پیاده شوید. ما همه پیاده شدیم. من رفتم آن طرف ایستادم، ولی کشیشی که در ماشین بود، لباس‌هایش را درآورد، رفت زیر ماشین، و آن را درست کرد. هندل زدند، ماشین روشن شد. کشیش دست‌هایش را شست و لباسش را پوشید و سوار شد. ایشان می‌فرمودند: آخوند این نیست که فقط فقه و اصول بخواند. بروید فیزیک بخوانید، شیمی بخوانید، علوم دیگر بخوانید! این یکی از درس‌های ایشان بود. ایشان مربی آزاداندیش، نواندیش و متجددی بود. در آن حد دارای معلومات هم بود. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: شبکه اجتهاد، فقیه آزادِ نواندیش- یادنامه مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی- ۱۴۰۱/۸/۱۳. سید محمد خامنه‌ای. https://eitaa.com/sirefarzanegan
بروید دنبال استاد دیگری باشید! یادم می‌آید ساعت ۴ بعدازظهر بود ما در مدرس نشسته بودیم. مرحوم استاد آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی آخرین درس را از کفایه گفتند. بعد آهی کشیده و فرمودند: نوبت من تمام شده است، آقایان بروند برای خودشان استاد بگیرند، یک دقیقه وقت‌شان را ضایع نکنند، که من مسئول شما نیستم! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: شبکه اجتهاد، فقیه آزادِ نواندیش- یادنامه مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی- ۱۴۰۱/۸/۱۳. مرحوم استاد رحیم حسن پور ازغدی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
دعا کنید خدا مرا بیامرزد و ببرد! یک روز آقای محمدرضا حکیمی گفت: بیا برویم دیدن استاد- مرحوم آیت الله میرزا هاشم قزوینی- به خانه‌اش رفتیم و گفتیم: آقا حالتان چطور است؟فرمودند: هر چه هست، همین یکی بس است! دو سه روز دیگر ایشان را به بیمارستان امام رضا(ع) بردند. محمدرضا حکیمی گفت: برویم دیدن استاد. رفتیم، مثل دو تا رفیق احوال‌پرسی کردند. خیلی نگاه کردند و دعا کردند. خوش‌حال بودند و فرمودند: خوب درس بخوانید! آقای حکیمی گفت: آقا ما دعا می‌کنیم خدا شما را شفا بدهد. فرمودند: دعا نکنید! گفت: برای چه؟ فرمودند: من دیگر به درد نمی‌خورم، دعا کنید خدا مرا بیامرزد و ببرد! هردو گریه کردیم. در راه آقای حکیمی گفت: آقا شیخ با همین مرض می‌میرد، حالتی که ایشان دارد، برگشتنی نیست! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: شبکه اجتهاد، فقیه آزادِ نواندیش- یادنامه مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی- ۱۴۰۱/۸/۱۳. مرحوم استاد رحیم حسن پور ازغدی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
‌مطمئن نبودم برای من است! آیت الله حسنعلی نجابت شیرازی می‌فرمودند : در سفری که آیت الله شهید دستغیب به همدان داشتند، یک عبا برای آقا(مرحوم آیت الله محمد جواد انصاری همدانی) هدیه برده و آنرا روی طاقچه اتاق گذاشته بودند. سال دیگر که دوباره به همدان می‌روند، می‌بینند آن عبا درست در همان جایی است که خودشان گذاشته بودند. می پرسند: آقا عبا اندازه‌تان نبود؟ به درد نمی‌خورد؟ می‌فرمایند: شما که نگفتی این را برای من آوردی، مطمئن نبودم برای من است! تا این اندازه مقید به شرع بودند. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: سوخته، ص۶۰، نشر شمس الشموس. https://eitaa.com/sirefarzanegan
به هنگام عمامه بر سر نهادن و از سربرداشتن، عمامه را می‌بوسیدند! مرحوم آیت الله سید علی آقای قاضی‌ـ رحمة اللَه علیه‌ـ هر وقت می‌خواستند عمامه را از سرشان بردارند و کنار بگذارند، می‌بوسیدند. و وقتی هم می‌خواستند عمامه را سرشان بگذارد، می‌بوسیدند و می‌فرمودند: این تاج، تاجِ پیغمبر است،۱ این‌ها مال ما نیست! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: سالک آگاه، ص۴۰، سید محمد حسین حسینی طهرانی، نشر مکتب وحی. ۱-اشاره به روایتی در کافی، ج۶، ص۴۶۱.https://eitaa.com/sirefarzanegan
تا حالا نشده پایم را به طرف عمامه‌ام دراز کنم! مرحوم آیت الله آقا مجتبی تهرانی در نصیحت به طلاب می‌فرمودند: وقتی عمامه به سر گذاشتید، تا روی تابوت باید با شما باشد و گر نه ملبّس نشوید! یک روز به من فرمودند: مطلبی را برای شما می‌گویم شاید برایت تعجب آور باشد و گفتند تا زنده‌ام راضی نیستم به کسی بگویی بعد فرمودند: من در خانه وقتی لباس روحانیتم را در می‌آورم تا الان نشده که پایم را به سمت عمامه‌ام دراز کنم، تا زمانی که به شکل عمامه است؛ اما اگر به صورت پارچه باشد نه. وقتی به شکل عمامه است می‌خواهم بخوابم باید بالای سرم باشد و آن را پایین پایم نمی‌گذارم! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: خبرگزاری تسنیم، گفتگو با میثم مطیعی، ۹۶/۱۰/۱۳. https://eitaa.com/sirefarzanegan
هیچگاه پایشان را به طرف عمامه دراز نمی‌کردند! یک بار ندیدم مرحوم آقا [=علامه طهرانی] بخوابند و پایشان به عمامه دراز باشد؛ چه عمامۀ سیاه و چه سفید فرقی نمی‌کرد. می‌گفتند: «عمامه را از آنجا بردار بگذار کنار! پا به عمامه نباید دراز باشد، عمامه تاج ملائکه است.» ببینید! حالا آیا ما این‌طوری هستیم؟! خیلی بخواهیم رعایت کنیم، قرآن جلوی پایمان نباشد. یعنی مطالبی را که ایشان می‌فرمودند، به حقیقت ملکوتی آن رسیده بودند و می‌گفتند؛ قضیۀ اعتباری نبود. وقتی می‌گفتند: «نباید پا به‌سمت عمامه دراز باشد و عمامه که تاج ملائکه است نباید جلوی پا باشد، بلکه باید بالای سر باشد» به حقیقت ملکوتی مسئله رسیده بودند. اینجا است که تفاوت مطالب ایشان، راه ایشان، حال ایشان و بزرگانی مانند ایشان با بقیه مشخّص می‌شود! راجع به مرحوم قاضی و مرحوم آقای انصاری هم من همین مطالب را دیده بودم. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: آموزه‌های ولایت، ج ۱، ص ۱۲۵، نشر مکتب وحی، سید محمد محسن طهرانی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
. 🌹 نیست خیال بدنم... وقتِ مرگم بنویسید به رویِ کفَنم سَر و عمّامه‌یِ من، هر دو فدای وطنم ای دواعش صفتان جمله بسوزیدکه من تا حسینی شده‌ام، نیست خیالِ بدنم آرزویم به جهان، خادمیِ دین خداست قلمَم جوهرِ عشق است و سلاحَم سُخنم بختیاری (سیستانی)
اولاد پیغمبر را باید محترمانه صدا کنم! مرحوم آقای قاضی وقتی می‌خواستند بچّه‌هایشان را صدا کنند، می‌گفتند: آقای آسیّد جعفر! آقای آسیّد علی! آقای ‌آسیّد محمّدصادق! آقای ‌آسیّد حسن! [به ایشان] گفتند: آقا! اینها بچّه‌های خودتان هستند! می‌فرمودند: درست بچّه‌های خودِ من هستند، ولی اولاد پیغمبرند! من اولاد پیغمبر را بایستی که محترمانه صدا کنم! برکات در فضیلت و خدمت به سادات، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: سالک آگاه، مجلس اول، ص۴۰، سید محمد حسین حسینی طهرانی، نشر مکتب وحی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
این فرزند رسول خداست، نباید پا را به طرف او دراز کرد! هیچ‌وقت نشد که مرحوم والد- علامه سید محمدحسین حسینی طهرانی- در جایی که یکی از نوه‌هایشان یا افراد دیگری که سید بودند، بخوابند. البته ایشان نسبت به همه این‌طور بودند که پایشان را دراز نمی‌کردند، ولی به‌خصوص اگر سیّد هم بودند، می‌فرمودند: این فرزند رسول خدا است، نباید پا به او دراز بشود! حالا با این که خودشان هم سیّد و پدربزرگِ آنها بودند. برکات در فضیلت و خدمت به سادات، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: آموزه‌های ولایت، ج ۱، ص ۱۲۵، سید محمد محسن طهرانی، نشر مکتب وحی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
من نخواستم سخنانم را با شما قطع کنم! یک روز در ساختمان مرکزی سازمان، در میدان فلسطین نزد مرحوم آیت الله محمدعلی شرعی بودم که تلفن زنگ زد. ایشان بعد از مدتی که شنونده حرف‌های شخصی پشت تلفن بودند، باحالتی تلفن را زمین گذاشتند و صحبت‌های عادی خود را با من ادامه دادند. از محضر ایشان خداحافظی کردم و عازم ماموریت شدم. شبِ همان روز خبردار شدم فرزند ایشان در جبهه به شهادت رسیده، و در آن وقتی که تماس تلفنی داشتند، خبر شهادت فرزندشان را دریافت می‌کردند. فردا صبح که برای عرض تسلیت خدمت ایشان رسیدم، عرض کردم: ظاهرا محمدتقی دیروز شهید شدند؟ فرمودند: بله، درست همان موقع که باهم گفتگو می‌کردیم، خبرشهادت‌شان را به من دادند و من نخواستم سخنانم را با شما قطع کنم! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشرسامان دانش، به نقل از خبرگزاری حوزه، نقل خاطره از محمدجواد ابوالقاسمی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
علامه شاگرد اخلاص و توحید و نماز شب خود بودند! مرحوم علامه طباطبایی بیش از آن مقداری که از کتاب و کتیبه استفاده کنند، از آن «علم الوراثه» استفاده کردند. اساتید ایشان در تبریز و در تهران مشخص بود و در نجف هم مشخص بود. بعضی از مراجع نجف که هم دوره با ایشان بودند، چند بار به ما ‌گفتند: آنچه را که علامه طباطبایی دارند، برای خود اوست؛ زیرا اساتید او را ما می‌شناسیم، هرگز به این عظمت و جلال و شکوه نبودند! مرحوم علامه این خصیصه را داشتند که « مَنْ اِصْبَحَ لِلَّهِ اِرْبَعِینَ صَبَاحاً» یا «مَنْ أَخْلَصَ‏ لِلَّهِ‏ أَرْبَعِینَ‏ صَبَاحاً فَجَّرَ اللهُ ینَابِیعُ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَی لِسَانِه‏» ایشان شاگرد اخلاص و نماز شب و توحید خود بودند. پیام آیت الله العظمی جوادی آملی برای سالگرد علامه طباطبایی، ۹۶/۹/۱. https://eitaa.com/sirefarzanegan
اول فکر می‌کردند، بعد به کتاب مراجعه می‌کردند! بسیاری از بزرگان قبل از اینكه مطالعه كنند، فكر می‌‌كردند. بعضی از اساتید ما چند جلد كتاب بیشتر نداشتند! امام رضوان الله علیه این‌طور بودند، كتابخانه مرحوم علامه طباطبایی این‌طور بود، آنها چند جلد كتاب بیشتر نداشتند و بیش از آن مقداری که به كتاب مراجعه كنند و مطالعه كنند، فكر می‌كردند كه چه می‌خواهیم بگوییم، موضوع چیست، محمول چیست، نسبت چیست، بعد شروع می‌كردند به مطالعه كردن. این‌طور نیست كه انسان همین كه وارد منزل شد، كتاب پهن كند و كتاب ببیند، اگر این طور شد، آن ‌وقت این شخص، كتابی در می‌آید! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: تفسیر سوره مبارکه سبا، آیت الله العظمی جوادی آملی، جلسه ۱۶، ۹۲/۷/۲. https://eitaa.com/sirefarzanegan
علامه سید محمدحسین حسینی طهرانی می‌فرمودند: علامه طباطبایی ما را نجات دادند! روزى مرحوم مطهّرى به حقير گفتند: من و آقا سيّد محمّد حسينى بهشتى در قم در ورطه هلاكت بوديم، برخورد و دستگيرى علاّمه طباطبائى ما را از اين ورطه نجات دادند. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: روح مجرّد، ص ۱۶٠، سید محمد حسین حسینی طهرانی، نشر حکمت. https://eitaa.com/sirefarzanegan
می‌خواستم یکبار به تمام مفاتیح عمل کنم! آقامصطفی خمینی راخدا رحمت کند. یک حالات خاصی داشتند. بعد از یک سال ایشان را در مکه دیدم، گویی آن جسمِ فربه، اصلاً تراشیده شده بود! به ایشان گفتم: آقا خدای نکرده [مشکلی] پیش آمده است؟ فرمودند: نه، می‌خواستم یک‌سال به[تمام اعمال] مفاتیح عمل کنم، همه مستحبات را شروع کردم، دارم انجام می‌دهم. الحمدالله تا اینجا موفق شدم. از محرّم پارسال شروع کردم، باقیمانده زیارت را انجام بدهم ان‌شاءالله! ایشان به خودشان ریاضت‌های این جوری می‌دادند. واقعاً ملا هم بودند. ملایِ طلبه بسیار فاضلی بودند که از دست رفتند. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: رسانه رسمی بنیاد تاریخ‌پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی، نقل خاطره از مرحوم سید جعفر طباطبایی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
آقای خویی را به عنوان مرجع اعلم معرفی کردند! بنده برای انتخاب مرجع تقلید خدمت علامه طباطبایی رفتم و گفتم: بابا! اعلم کیست؟ فرمودند: الله اعلم! عرض کردم بین مراجع چه کسی اعلم است؟ باز دوباره همان کلمه را تکرار کردند. گفتم: شما احتمال می‌دهید چه کسی اعلم باشد؟ فرمودند: حالا شد و آیت‌الله العظمی خویی را پیشنهاد دادند و بنده مقلد ایشان شدم. اینقدر ایشان دقیق و حساس بودند. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: خبرگزاری ایکنا، گفتگو با امیر حسین مناقبی- نوه علامه طباطبایی- ۱۴۰۱/۸/۲۶. https://eitaa.com/sirefarzanegan