📖 ″برشی از خاطرات″ | حسین خرازی
#شهید_حسین_خرازی
#یتیم
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🔰 "سیره شهدا" 👇
╭┅────────┅╮
🆔 @sireh_shohada
╰┅────────┅╯
#کلام_شهدا
🌱در #مشكلات است كه انسانها آزمایش میشوند. #صبر پیشه كنید كه دنیا فانی است و ما معتقد به #معاد هستیم.
هر چه كه میكشیم و هر چه كه بر سرمان میآید از #نافرمانی خداست و همه ریشه در عدم رعایت #حلال و #حرام #خدا دارد.
#شهید_حسین_خرازی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🔰 "سیره شهدا" 👇
╭┅────────┅╮
🆔 @sireh_shohada
╰┅────────┅╯
🚩شهیدی که بعلت لو ندادن عملیات زنده سرش را بریدند🚩👇
عباسعلی فتاحی بچه #دولت_آباد #اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زندهیِ دنیا تسلط داشت تک فرزند خانواده هم بود زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم #جبهه. مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟
عباسعلی گفت: امام گفتِ.
مادرش گفت: اگه امام گفتِ برو عزیزم…عباس اومد جبهه.
خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیوفته.
اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم #گردان_تخریب. فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست.
گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! #تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهِ … بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند.
یه روز #شهید_حسین_خرازی گفت: چند نفر میخوام که برند پل چهل دهنه روی رودخونه #دویرج رو منفجر کنند. پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود.
پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود. قبل از رفتن؛
حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: به هیچ وجه با عراقی ها درگیر نمی شید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم #عراقی ها فهمیدند و درگیر شدید حق #اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره.
#تخریبچی ها رفتند، یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشتِ… اونایی که برگشتِ بودند؛
گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقی ها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد، زمزمه لغو عملیات مطرح شد.
گفتند: ممکنه عباسعلی توی #شکنجه ها لو بده!
پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمِ اما خیلی مردِ ، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید.
عملیات #فتح_المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت.
پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلی یِ! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه.
#اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفتِ، اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند. 😭
#جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند.
گفتند به مادرش نگید سر نداره. وقت #تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین!
گفتند مادر بیخیال، نمیشه.
مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم.
گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین.
یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟
گفتند: مادر! عراقیها سر عباست رو بریدند.
مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم، مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد (یاد #گودی_قتلگاه و #مادر_سادات) و خم شد رگ های عباس رو بوسید.
و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد.
(یاد شهدا و این #شهید_جوانمرد را حفظ کنیم و لو با ارسال این روایت زیبا به یک نفر حتی شده با یک صلوات)
🌹شادی روح پاک شهدا صلوات و فاتحه هدیه بفرمایید:
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹
😔فقط بدونیم کیا رفتند و غریبانه جان دادند تا با #آرامش ما نفس بکشیم و #امنیت داشته باشیم😔
#شهید_عباسعلی_فتاحی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🔰 "سیره شهدا" 👇
╭┅────────┅╮
🆔 @sireh_shohada
╰┅────────┅╯
📖 ″برشی از خاطرات″
#شهید_حسین_خرازی
#نگاه
#شهادت
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🔰 "سیره شهدا" 👇
╭┅────────┅╮
🆔 @sireh_shohada
╰┅────────┅╯