#عاشقانه_های_شهدا
قهر بودیم
در حال نماز خواندن بود…
نمازش که تموم شد
نشسته بودم و توجهی به همسرم نداشتم …
کتاب شعرش را برداشت وبا یک لحن دلنشین شروع کرد به خواندن…
ولی من باز باهاش قهر بودم!
کتاب را گذاشت کنار…
به من نگاه کرد و گفت:
“غزل تمام”…نمازش تمام…دنیا مات
سکوت بین من و واژه ها سکونت کرد…
باز هم بهش نگاه نکردم….
اینبار پرسید:عاشقمی؟؟؟
سکوت کردم….
گفت: عاشقم گرنیستی لطفی بکن نفرت بورز….
بی تفاوت بودنت هرلحظه آبم می کند…
دوباره با لبخند پرسید:عاشقمــــــی مگه نه؟؟؟؟؟
گفتم:نـــــــه
گفت:”تو نه می گویی و پیداست می گوید دلت آری…”
“که این سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری…”
زدم زیر خنده….و روبروش نشستم….
دیگر نتوانستم به ایشان نگویم که وجودش چقدر آرامش بخشه…
بهش نگاه کردم و از ته دل گفتم…
خداروشکر که هستی….
راوی: همسر شهید بابایی
کانال سیره شهدا
سروش
http://sapp.ir/sireshohada97
ایتا
http://eitaa.com/sireshohada97
#عاشقانه_های_شهدا
همسرم،شهید کمیل خیلی با محبت بود
مثل یه مادری که از بچه اش مراقبت میکنه
از من مراقبت میکرد…
یادمه تابستون بود و هوا خیلی گرم بود
خسته بودم، رفتم پنکه رو روشن کردم
وخوابیدم «من به گرما خیلی حساسم»
خواب بودم واحساس کردم هوا خیلی گرم شده
و متوجه شدم برق رفته..بعد از چند ثانیه
احساس خیلی خنکی کردم و به زور چشمم
رو باز کردم تا مطمئن بشم برق اومده یا نه…
دیدم کمیل بالای سرم یه ملحفه رو گرفته و
مثل پنکه بالای سرم می چرخونه تا خنک بشم
ودوباره چشمم بسته شد از فرط خستگی…
شاید بعد نیم ساعت تا ۱ساعت خواب بودم و وقتی
بیدارشدم دیدم کمیل هنوز داره اون ملحفه
رو مثل پنکه روی سرم می چرخونه تا خنک
بشم…پاشدم گفتم کمیل تو هنوز داری می
چرخونی!؟خسته شدی!
گفت: خواب بودی و برق رفت و تو چون به گرما
حساسی میترسیدم از گرمای زیاد از خواب بیدار
بشی و دلم نیومد….
راوی : همسر شهید کمیل صفری تبار
#شهید_کمیل_صفری_تبار
کانال سیره شهدا
سروش
http://sapp.ir/sireshohada97
ایتا
http://eitaa.com/sireshohada97
#چهارشنبه_های_شهدایی
دیداری متفاوت و صمیمانه با خانواده شهید امیر حسین شیخ هادی
2.52M
#نشست_تبیینی
🎙️برادر #فولادیان
#روشنگری
تبیین دستاوردهای جبهه مقاومت
و ایستادگی در برابر جبهه استکبار
#جبهه_مقاومت
#جهادتبیین
#عاشقانه_های_شهدا
اوایل ازدواجمان برای شهادتش دعا می کرد .
،میدیدم که بعد نماز از خدا، طلب شهادت می کند .
نمازهایش را همیشه اول وقت میخواند ، نماز شبش ترک نمیشد…
دیگر تحمل نکردم؛ یک شب آمدم و جانمازش را جمع کردم، به او گفتم: تو این خونه حق نداری نماز شب بخونی،شهید میشی!
حتی جلوی نماز اول وقت او را میگرفتم! اما چیزی نمیگفت .
دیگر هم نماز شب نخواند!
پرسیدم: چرا دیگه نماز شب نمیخونی؟
خندید و گفت: کاریو که باعث ناراحتی تو بشه تو این خونه انجام نمیدم،رضایت تو برام از عمل مستحبی مهمتره،اینجوری امام زمان هم راضی تره .
بعد از مدتی برای شهادت هم دعا نمیکرد،
پرسیدم: دیگه دوست نداری شهید بشی؟؟
گفت: چرا . ولی براش دعا نمیکنم!چون خود خدا باید عاشقم بشه تا به شهادت برسم .
گفتم: حالا اگه تو جوونی عاشقت بشه چیکار کنیم؟؟
لبخندی زد و گفت: مگه عشق پیر و جوون میشناسه؟!
روای: همسر شهید شهید مرتضی حسینپور شلمانی
کانال سیره شهدا
سروش
http://sapp.ir/sireshohada97
ایتا
http://eitaa.com/sireshohada97
قرارگاه جهادی شهید صدرزاده (سیره شهدا)
#چهارشنبه_های_شهدایی دیداری متفاوت و صمیمانه با خانواده شهید امیر حسین شیخ هادی
شهیدی با عشق به حسین (ع)
دوباره چهارشنبه دوباره دلتنگی دوباره انتظار
چهارشنبه ای دیگر در کوچه پس کوچههای شهر دنبال نشانهای بودیم که این بار کدام ستاره دعوتمان کرده تا پای نورانیت او بنشینیم نورانی شویم و ستاره شویم.
تا اینکه بر سر کوچهای بنر شهید توجهمان را جلب کرد و پلاک ۲۱۸ منزلی که اعلام شده بود وارد شدیم طبقه پنجم واحد ۱۰ بسیاری از همراهان چهارشنبههای شهدایی قبل از ما رسیده بودند به محض ورود پدر و مادر شهید به همه مهمانان خوش آمد میگفتند.
البته معتقد بودیم میزبان اصلی کسی دیگر است و او دارد خوش آمد میگوید آخر او ما را دعوت کرده بود و مهمان او بودیم.
بله باید بگویم دعوت شهید امیرحسین شیخ هادی از شهدای مظلوم مرزبانی (فراجا) بودیم در منزل شهید صدای دلنشین زیارت عاشورا پخش میشد ساکت شدیم زمزمه میکردیم تا تمام شود علت پخش زیارت عاشورا مهم بود که متوجه خواهید شد بعد از آن با دعای سلامتی شروع کردیم و برای فرج امام زمان( عجل ) دعا کردیم و سپس سوالات از پدر و مادر شهید شروع شد .
امیرحسین در تاریخ ۳/۳/۱۳۸۲ متولد شد بسیار مظلوم بود او را در مهد قرآن ثبت نام کردیم کلاس پنجم خادم الحسین شد امیرحسین مادر من بود و پدر باباش به هیچ عنوان نمیگذاشت کاری را انجام دهیم همه کارها را خودش انجام میداد هر ساله موکب و خیمه اباعبدالله الحسین علیه السلام را برپا میکرد و همه وقتش را وقف امام حسین کرده بود پسرم کربلا را ندید و رفت میگفت بعد خدمت حتماً میرم کربلا اما امسال رفقایش رفتند اما امیرحسین..😭
کانال سیره شهدا
سروش
http://sapp.ir/sireshohada97
ایتا
http://eitaa.com/sireshohada97