رفته بودم تهران. گفتم سری هم به خانواده حسن بزنم.
پدر حسن پرسید: عذرخواهی می کنم! شما در جبهه با حسن همکارید؟
گفتم: بله معاون ایشان هستم.
گفت: مگر آنجا چه کاره هست که معاون دارد؟ ما که هر وقت ازش می پرسیم در جبهه چه کاره ای؟ می گوید: جارو می کشم. بعد پرسید: شما چه کاره ای؟
گفتم: راست می گوید. ایشان جارو می کشند و من هم پشت سرشان تی می کشم. خیلی خندیدیم.
#اخلاص_شهدا
#شهید_حسن_باقری
کانال سیره شهدا
سروش
http://sapp.ir/sireshohada97
ایتا
http://eitaa.com/sireshohada97
به شدت از عکس فراری بود و نمی گذاشت سخنرانی هایش را ضبط کنند. قبل از عملیات خیبر که آخرین روزهای حیات ظاهری اش بود، شهید علی بینا یک ضبط صوت کوچک تهیه کرد و با احتیاط رفت پیش محمود. ازش خواست که صحبت کند و او صدایش را ضبط کند تا برای کسانی که می خواهند دنباله رو ایشان باشد، یادگاری بماند.
محمود خیلی عصبانی و ناراحت شد و شروع کرد به گریه کردن. خاک بر سرش می ریخت و می گفت: خاک بر سر من من که لیاقت ندارم این سربازان امام زمان (عج) از من الگو بگیرند.
آنقدر فتیله را برد بالا که شهید بینا از خیر ضبط گذشت.
#اخلاص_شهدا
#شهید_محمودپایدار
کانال سیره شهدا
سروش
http://sapp.ir/sireshohada97
ایتا
http://eitaa.com/sireshohada97
کمک در کارهای منزل در سیره شهید علی صیاد شیرازی
زندگی با علی سخت بود؛ اما به سختی هایش می ارزید. به خاطر ایمانش، مهربانی اش و قدر شناسی اش.
روزهایی که خانه بود، در کارهای منزل کمکم می کرد. یک روز جمعه دیدم آستین هایش را بالازد و رفت آشپزخانه. وضو گرفت و در را به رویم بست. شروع کرد به تمیز کردن آشپزخانه. هر چه اصرار و التماس کردم که چرا این کار را می کنید؟ گفت: به خاطر خدا و کمک به شما.
تا همه ظرف ها و کف آشپزخانه را نشست و همه را چیز را سر جایش قرار نداد از آنجا بیرون نیامد. شده بود مثل دسته گل.
این طوری محبتش را به من نشان می داد.
#اخلاص_شهدا
#شهید_صیادشیرازی
کانال سیره شهدا
سروش
http://sapp.ir/sireshohada97
ایتا
http://eitaa.com/sireshohada97