سيدعباس.mp3
زمان:
حجم:
7.71M
🔅روایتی از عنایت امیرالمؤمنین #امام_علی (ع) به #شهید_سیدعباس_موسوی
💠امشب افطار مهمان امیرالمؤمنین هستیم....
✅شنیدم که می گفت: سید لنگه دیگر در را هم باز کن. دو سینی یک پر از غذا و دیگری پر از میوه. میوه ها و غذاهایی رنگارنگ و لذیذ.
🔅سید گفت: «امیرالمؤمنین نپسندید که ما را به کمتر از اینها مهمان کند.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir/
🔺میهمان #امام_علی (ع)
🔹وقتی آقای #محمد_محمدی_اشتهاردی وفات نمودند، پس از طواف دور ضریح حضرت معصومه (س) و اقامه نماز میت توسط آیت الله مکارم شیرازی، برای دفن به قبرستان شیخان حرکت داده شدند.
🌀سفارش کرده بود موقع دفن نسخهاي از ترجمه كتاب بيتالاحزان (درباره #حضرت_زهرا سلام الله علیها بعد از شهادت پدر) را روی سینه اش بگذارند. حاج خانم سفارش همسرش را عملی کرد و کتاب استاد را به دست مردهاي بالاي سر قبر داد تا روي سينهاش بگذارند.
⚡️دو روز پس از ارتحالش، روز پنجشنبه بود، روز شهادت امام جواد(ع). دو شب بود كه خواب به چشمهاي پسرش مجيد نيامده بود. صبح زود، بعد از نماز، ناگهان چشمهاي مجيد، غرق در خواب شد.
🍁صداي پدر را در خواب شنيد كه با خوش حالي ميگفت: «چرا نگران من هستيد و گريه ميكنيد؟ من ميهمان امام علي(ع) شدهام. در اينجا تنها براي آخرين نوشتهام كه مربوط به غدير بود، آن قدر به من نعمت دادند كه به وصف نميآيد».
📚کتاب حیات نیکان( ۳۰)
♨️ #سیره_علما؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما
@sireyeolama
🔺سرزمین امینی پرور!
▫️ مرحوم آیتالله نجومی از علمای کرمانشاه:
🔹يک روز #علامه_امینی از نجف به کرمانشاه آمد و در مسجد معتمد منبر رفت. به زيارتش رفتم، چه جمالى و چه کمالى، چه حالى و چه شورى، چه چشمان نافذ و اشکريزى که گويى چشمه فيض خداست.
🔸 براى اولين بار میديدم که کسى از سر تا پا در التهاب و عشقِ حضرت #امام_علی عليهالسلام میسوزد و چشمها چون کاسه خون، اشک خونين می بارد. براى اولين بار ديدم که کسى در محضر عالم و عامى، بى هيچ پروايى در مظلوميت اميرالمؤمنين ناله میکند و با صداى بلند و غرّاى خود گريه سر میدهد.
🌀چنان شيفته حالت او شدم که چند ماهى بعد از رفتنش، طاقتم طاق شد و گفتم:«هر چه بادا باد! به طور قاچاق هم شده است بايد به نجف بروم، آنجا سرزمين امينى پرور است».
🍁به هنگام رفتنم، مادرم که چون ابرِبهاران بر من میگريست و در فراق من چاره جويى میکرد، فرمود: «برو! میدانم گريههاى امينى تو را برد، امينى از کرمانشاه رفت، ولى نوجوانى را مسلمان کرد و رفت».
♨️ #سیره_علما؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما
@sireyeolama