eitaa logo
سیره علما
5.6هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.7هزار ویدیو
23 فایل
✅آیت‌الله بهجت: 🔹 مطالعه زندگی‌نامه علمای سلف،مانند مطالعۀ کتابهای اخلاقیِ معتبر است. 🌱 نام علما را با هشتگ #فهرست دنبال فرمایید. ♨️ روزانه در خدمت یکی از علما هستیم. ❌تبلیغات نداریم آپارات http://www.aparat.com/sireyeolama ✍️ادمین @boreshha_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
▫️سید مهدی اندرزگو؛ فرزند شهید: 🔅منزل ما در مشهد با منزل حضرت آقا چند کوچه بیشتر فاصله نداشت. در خاطر دارم که برای این عزیزان کلاس آموزش اسلحه گذاشته بود؛ برای حضرت آقا، شهید هاشمی‌نژاد و آیت‌الله واعظ طبسی. 💠یکی از خاطراتی که رهبر معظم انقلاب برایم تعریف کردند، این بود که بارها پدرم را در کوچه و خیابان دیده بودند و بعد از سلام و احوال‌پرسی متوجه‌شده بودند که در دست او زنبیلی پر از مهمات و اسلحه است و با خون خون‌سردی کامل آن‌ها را به خود جابجا می‌کرد. 🔅پدرم بارها ما راه هم هنگام جابه‌جایی مهمات با خود می‌برد تا این عملیات شکلی عادی‌تر به خود بگیرد البته ما این‌ها را بعدها از زبان حضرت آقا شنیدیم و آن زمان متوجه نمی‌شدیم. ⚡️از حضرت آقا شنیدیم که: «یک روز آقای اندرزگو را در بازار "سرشور" مشهد دیدم که با یک می‌آمد. موتور را که نگه‌داشت؛ دیدم چند در عقب موتور خود دارد. از او درباره‌ی خروس‌ها پرسیدم، جواب داد که «این‌ها این خروس‌ها استثنایی‌اند و تخم می‌گذارند!» 🔸حضرت آقا فرمودند: « را که کنار زدند، دیدم زیر پای خروس‌ها پر از و اسلحه است». 📚 ؛ مصاحبه هایی در مورد شهیدان طیب، اندرزگو و رجایی، نویسنده: حمید داود آبادی، ناشر: نشر شهید کاظمی، نوبت چاپ: اول-۱۳۹۵؛ صفحه 106-107.. ♨️ ؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما @sireyeolama
توسل به آیه وجعلنا 🔺کبری سیل پور؛ همسر شهید: 🔹محرم سال ۱۳۵۱ در قم ساکن بودیم. پدر و مادرم را که خانه ما را بلد بودند، دستگیر کرده بودند و آنها بالاجبار خانه ما را معرفی کرده بودند. 🔸ساعت ۱۲ شب بود که دل دردی داشت و رفت درمانگاه. زنگ خورد رفتم دم در. دیدم خانه تحت نظر است. 🍁ساعتی بعد آقا با همان لباس طلبگی به خانه آمدند. خیلی تعجب کردم. ▫️گفتم: مگر خانه تحت نظر نبود؟ ◾️گفت: وقتی که می آمدم مأموران جلوی در خانه بودند. «وَ جَعَلْنَا مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لَا یُبْصِرُونَ» (سوره یس آیه ۹) را خواندم. آنها مرا نمی دیدند و وارد خانه شدم. ⚡️ غروب روز بعد وسایل خانه را جمع کردیم و رفتیم. 📚، نویسنده: حمید داود آبادی، ناشر: نشر شهید کاظمی، نوبت چاپ: اول-۱۳۹۵؛ صفحه ۷۶. ♨️ ؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما @sireyeolama