eitaa logo
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
10.1هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
3.6هزار ویدیو
34 فایل
فروشگاه صنایع دستی و سوغات سیستان 🔸با هدف ایجاد اشتغال و فروش محصولات خانواده های کم برخوردار روستاهای منطقه سیستان 📲آیدی جهت سفارش: @sistan 📦ارسال رایگان به تمام نقاط کشور📦 🔹زیر مجموعه مرکز نیکوکاری امام رضا(ع)
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5810131754010280696.mp3
5.91M
حکایتی عجیب از معراج رسول خدا... وعده الهی به انتقام از ظالمین در حق حضرت محسن سلام الله علیه... در سخن آوای شنیدنی "بحقّ محسن" بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
صحیفه ای که نام 313 تن از یاوران مهدی موعود (عج) با مشخّصات کامل آنها در آن مکتوب است. هر یک از یاران امام عصر (عج) شغلی دارند.. افرادی در متن جامعه، ولی شایسته و خودساخته... بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
📙 #رمان_پناه ◀️ #قسمت_شصت_و_چهارم ✍🏻یاد قول و قرارهایی می افتم که به خودم داده بودم.اینکه برگردم ام
📙 ◀️ ✍🏻قرار می گذاریم و آماده می شوم.بعد از چند وقت،حسابی دلم برای بگو و بخند تنگ شده.روی نیمکت چوبی نشسته و طبق معمول با هندزفری آهنگ گوش می دهد و آدامس می جود. شال قرمز و مانتوی جلوی باز سفید با تی شرت و ساپورت مشکی...چشم های پر از آرایشش را با احتیاط و از پشت می گیرم. _خب آخه خنگ خانوم،جز تو من با کی قرار داشتم الان مگه؟؟پناهی مثلا می خندم و دست هایم را بر می دارم.بلند می شود و جیغ می کشد...اما همین که چشمش به صورتم می افتد دهانش باز می ماند و یک قدم عقب می رود.تیپم را با کنجکاوی نگاه می کند و مثل همیشه با لحن کشدار پر نازش می پرسد: +خودتی پناه؟؟؟چرا این شکلی شدی دختر؟ _بیخیال،وای چقدر دلم تنگ شده بود سوگند و خودم بغلش می کنم...بعد از چند لحظه خودش را کمی عقب می کشد و می پرسد: +جان من دوربین مخفیه؟ شانه بالا می اندازم و می گویم: _یجوری وا رفتی انگار تیپ داهاتی زدم! فرهنگ نداری استقبال کنی؟ +مسخره بازیه؟ _چی؟ +بابا تو این مدلی نبودی که دست می زنم به لبه ی روسری ام و می گویم: _فقط چون اینو کشیدم جلو؟ خودش را پرت می کند روی صندلی و عینک آفتابیش را از روی موهای بلوندش بر می دارد. +بیا بشین ببینم،چرا چرت میگی؟شوک شدم جان تو _لوسی دیگه،جای احوالپرسیه +باورم نمیشه،رفتی تهران امل شدی برگشتی؟ چشمم را گرد می کنم و می پرسم: _چی میگی؟امل کجا بود؟ +تو کی روسری قواره دار می نداختی سرت؟لاک و مانیکورت کو الان؟مانتوی تا زیر زانو از کجا پیدا کردی؟!!وای باورم نمیشه...انقدر ساده آخه؟ تسبیح دور مچم را که می بیند از خنده ریسه می رود. _خر مهره م که انداختی نکنه تهران مد بود؟ چشمکی می زند و آهسته می پرسد: +ببینم نماز جمعه های دانشگاه تهرانم می رفتی؟ سوگند،دوست دوران دبیرستانم تا کنون هست و هیچ وقت از شوخی های هم رنجیده نشدیم.اما حالا طوری از حرف های پر طعنه اش ناراحت شده ام که بغض عجیبی ته گلویم را اذیت می کند +داره بهم بر می خوره سوگند! _چته پناه؟لال که نشدی خب یه چیزی بگو،جواب بده تا بفهمم چه خبره روی دیوار سیمانی کوتاه می نشینم و می گویم: +من واقعا فرقی نکردم سوگند.تو داری بزرگ می کنی همه چی رو _مزخرف میگیا!مثل اینکه یادت رفته مدام آویزون من بودی که از سالن آرایش ستاره برات وقت بگیرم که یا مو رنگ کنی یا مانیکور کنی یا فلان و بهمان حالا همین تویی که به عشق آزادی پاشدی رفتی تهران ،اومدی روبه روی من نشستی با این شکل و شمایلی که دوران دبیرستانم نداشتی!بعد میگی فرقی نکردی؟سوژه کردی ما رو ها جان تو دیدمت یه لحظه فکر کردم از حرم مستقیم دربست گرفتی خودتو رسوندی اینجا فقط یه چادر گل گلی کم داری ! نفس عمیقی می کشم تا بغضم را قورت بدهم اما جایی نزدیک قلبم بدجور درد می کند.لب هایم به لرزه افتاده شاید به یکباره مقابلش احساس ضعف کرده ام!آستین مانتوام را پایین می کشم تا تسبیح بیشتر از این معلوم نشود. +خوب شد حالا با یلدا و بچه ها جمع نبودیم!وگرنه به مخت رسما شک می کردن.پاشو بریم سرویس بهداشتی اینجا آینه داره منم که می دونی لوازم آرایشم همیشه هست،یه صفایی بده رنگت عین میت فراری ها شده.بعدم تعریف کن ببینم چه مرگت شده بلند می شود و عینکش را با وسواس می زند.خوب نگاهش می کنم شبیه چند ماه پیش خودم!شاید حتی مهم ترین الگوی من... یاد فرشته می افتم،حرف های زهرا خانوم،اخم شهاب...کتاب هایی که خوانده بودم،تعریف های لاله از تیپ جدیدم.ذوق بابا امروز وقتی که از خانه بیرون می زدم. _میگم یه دردیت هست نگو چرا!مجسمه شدی منو نگاه می کنی که چی؟ دسته ی کیفم را فشار می دهم.چه تصمیمی بگیرم که بغضم سر وا نکند؟بلند می شوم ... 📝نویسنده: الهام تیموری ⏪ .... بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭐شــــــــب انتهای زیباییست برای امتدادفردایی دیگر ⭐تا زمانی که سلطان دلت "خداست"کسی نمی تواند ⭐دلخوشیهایت راویران کند 🌙
#سلام_آقا فروغ روی یزدان داری ای دوست صفای باغ رضوان داری ای دوست تویی یوسف، که در هر کوی وبرزن هزاران پیرکنعان داری ای دوست 🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
‌🌾 از گناه ما و به ‌خاطر اعمال ماست که آن حضرت (امام زمان(عج))، #هزار_سال در بیابان‌ها در به ‌در و خائف است! 📚 در محضر بهجت، ج٢، ص۴۴ #غفلت_از_امام #غربت_امام بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دین بدون امام زمان (علیه السلام) یک #دین_بنی_اسرائیلی است #استاد_پناهیان بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
🔴 بررسی ١٣_امام ❇️ احادیثی هست که ظاهرا دلالت بر 13 امام دارد! این احادیث شامل این عبارات است : اثنی عشر من ولد رسول الله، اثنی عشر من ولد علی و فاطمه،  این شبهه جدیدی نیست، بلکه مثلا شارحان کتاب کافی نیز به این مطلب جواب داده اند. اما فرقه یمانیه از این احادیث اینگونه سو استفاده می کند: میگویند که این احادیث یقینا بر بیش از 12 امام اشاره دارد، بنابراین ما انحصار 12 امام نداریم، پس شخصی دیگر غیر از این 12 امام، امام هست.... اما اگر دقت کنیم این گونه نیست: سه جواب عمده به این شبهه هست: 🔰🔰🔰 1 ـ تصحیف 2 ـ تاکید و تشریف 3 ـ تغلیب 👇👇👇 1⃣ـ : «تصحیفِ» ناشی از خطا و سوء تعبیر نسخه نویسان و راویان احادیث، موجب چنین برداشتی گردیده است؛ خطا و یا سهوی که وقوع آن در کتاب‌های قدیم امری بعید نیست؛ چرا که تمام کتاب‌های زمان قدیم با دست نوشته شده....از جمله مواردی که این نکته را تایید می‌کند، این است که شیخ کلینی رضوان الله تعالی علیه این روایات را در ذیل باب «نص و اشاره بر 12 امام»‌ آورده اند و بنابراین محال است که حدیثی را ایشان بیاورند در بابی که مخالف همان باب باشد، آن هم در چنین مسئله ای که اساس و بنیان تشیع بر آن است...» 👈برای وجود تصحیف در این روایات دلیل داریم: احادیثی که در کافی شریف هست، تمامش، در کتاب های دیگر طوری روایت شده است که چنین برداشتی را نمی توان کرد، منظور ازکتاب های دیگر: کتب منبع کافی است و کتبی که بعد از کافی از خود شیخ نقل کرده اند...مثلا روایتی را که شیخ کلینی(ره) از اصل ابوسعید نقل کرده است، و در خودِ این اصل [اصول ستة عشر، کتاب ابوسعید العصفوری] حدیث بدون این تصحیف  هست... و یا مثلا شیخ صدوق حدیثی را از همین صاحب کتاب کافی، بدون این مشکل نقل کرده اند، بنابراین برای تصحیف دلیل داریم، بدون دلیل نمی گوییم تصحیف هست. ✅ادامه دارد... بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
‌ ❤️امام حسین(ع)فرمودند: ✍اگر مهدي عليه‌السلام قيام کند مردم او را انکار ميکنند و نميشناسند؛ 👈زيرا آن حضرت در اوج جواني ظهور ميکند و آنها ميپندارند که او پير و کهنسال است. 📚معجم الاحاديث امام مهدي ج۳،ص۳۵۴ بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📕 کتاب #ضد_مهدویت دکتر میشل یوسف (نبرد آرماگدون،آخرالزمان و راز و رمز مهدی)😳😡 بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴سخنان مهم و سوزناک استاد #رائفی_پور در مورد سالروز آغاز امامت امام زمان (عج)(۲۶) آبان بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
#نزول_سلاح ها.. هنگامی كه قائم (عج) قيام نماید، شمشيرهای جنگی برای آنان فرود آيد، که بر هر شمشيرى نام مردى (معیّن) و نام پدرش است.
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
📙 #رمان_پناه ◀️ #قسمت_شصت_و_پنجم ✍🏻قرار می گذاریم و آماده می شوم.بعد از چند وقت،حسابی دلم برای بگو
📙 ◀️ ✍🏻راهم را میکشم و بدون هیچ حرفی از او دور می شوم.پا تند می کند و دست روی شانه ام می گذارد _وایسا ببینم.مرگ سوگند بگو چی شده،خواب نما شدی یا... زوم می کنم روی صورتش و می پرسم: +یا چی؟ شانه بالا می اندازد و بی تفاوت می گوید: _هیچی بابا +بگو _یا کشته مرده ی کسی شدی که واسش ریختت رو اینجوری کردی؟ انگار از بالای یک کوه هولم داده اند. شاید به هدف زده بود و شاید هم...دهانم را محکم می بندم تا بد و بیراه نصیبش نشود!بر می گردم و با سرعت می روم.ولی سوگند دست بردار نیست. +الان این دویدنت یعنی داری از جواب فرار می کنی دیگه؟نه؟ _می خوام برم کار دارم +رفتی عاشق پسر ریشوهای دانشگاه شدی؟!برات شرط گذاشته که نمازت رو سر وقت بخونی؟هه...نگفته ابرو پاچه بزی برازنده تره برات؟نظر مادر خواهرش چی بود؟ببینم تو خودت بهش شماره دادی؟داره موبایل دیگه؟نه؟ از تمسخرهای مثلا شوخ و پشت سر همش کلافه می شوم.می ایستم و دستم را به کمرم می زنم. _تموم شد؟ قری به سر و گردنش می دهد و می گوید: +تا تخلیه اطلاعاتیت نکنم کوتاه نمیام _کاملا مشخصه! +خب؟ _آره عاشق شدم...خیالت راحت شد؟ +والا تا جایی که من یادمه تو توی عمرت فقط عاشق بهزاد بدبخت نبودی وگرنه کیس های زیادی بودن که _فرق می کنه ساکت می شود و ادامه می دهم: +این با همه ی پسرایی که تاحالا دیدم فرق می کنه _پس درست حدس زدم +اتفاقا تمام خزعبلاتی که ردیف کردی غلط بود _ریشو نیست؟ +هست _اهل نماز و خواهرم حجابت،نیست؟ +هست _پس خاک تو سرت +چون مذهبیه؟ _مطمئن باش طرف آدمم حسابت نمی کنه...بعد رفتی یکاره عاشقش شدی تو؟ +اون اصلا از چیزی خبر نداره ... _معلومه.توهم زدنت مشهوده وگرنه این آدما میرن پی یکی مثل خودشون نه من و تو +مگه ما نمی تونیم خوب باشیم؟ _کی گفته بدیم!؟مغزتو شستشو دادیا +بد نیستیم آره،ولی من تو این مدت چیزای زیادی فهمیدم سوگند.نظرم در مورد خیلی از تفکرات قبلم عوض شده می زند زیر خنده،جوری بلند می خندد که چند نفر از عابران نگاهمان می کنند.شالش می افتد و با آرامش بعد از چند لحظه می اندازد روی سرش و با صدایی که هنوز خنده دارد می گوید: _جان سوگند بیا ببرمت پیش خاله گلی،برات یه فال قهوه بگیره بخندیم.بخدا حیفه من از این صحنه ها فیلم نمی گیرم لجم را در می آورد اما کنایه ها و حرف هایش را خوب درک می کنم.تماما همان چیزهایی بود که خودم یک عمر تحویل این و آن داده بودم! 📝نویسنده: الهام تیموری ⏪ .... بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
عشق و محبت💙 ردپای خدا💙 در زندگیست💙 امیدوارم زندگیتون💙 پر از رد پای خدا باشد💙 🌙 بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
🍃🌸 گفتم ڪہ ازفراغٺ عمریسٺ بےقرارم گفٺ ازفــراق یـاران من نیز بےقرارم گفتم بہ جز شما من فریادرَس ندارم گفتا بہ غیرشیعہ من نیز ڪَس ندارم 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹 بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
﷽ امام مهدے(عج)فرمودند: افَلیعمَل کلُّ امرِے مِنکم مَایقرُبُ بِہ مِن مَحَبَّتِنَا هر یڪ از شما باید ڪارے ڪند ڪہ بہ سبب آن بہ محبت ما نزدیڪ شود. بحارالأنوار،ج۵۳ بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
🍃🌸🍃 💠 💠 💢👈مرحوم آیت الله سید محمدباقر مجتهد سیستانی (ره) پدر آیت الله سید علی سیستانی تصمیم می گیرد برای به محضر امام زمان (عج) چهل جمعه در مساجد شهر مشهد زیارت عاشورا بخواند. 💠👈در یکی از جمعه های آخر، نوری را از خانه ای نزدیک به مسجد مشاهده می کند. به سوی خانه می رود می بیند حضرت ولی عصر امام زمان (عج) در یکی از اتاق های آن خانه تشریف دارند و در میان اتاق جنازه ای قرار دارد که پارچه ای سفید روی آن کشیده شده است. ✅👈ایشان می گوید هنگامی که وارد شدم اشک می ریختم سلام کردم، حضرت به من فرمود: «چرا اینگونه به دنبال من می گردی و این رنج ها را متحمّل می شوی؟! مثل این باشید- اشاره به آن جنازه کردند- تا من شما بیایم!» ⚫️👈بعد فرمودند: «این بانویی است که در دوره در زمان رضا خان پهلوی هفت سال از خانه بیرون نیامد تا به او نیفتد.» 🍃🌸🍃 بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
... و سفيانى گروهى را (برای یافتن امام) روانۀ مدينه می نماید، پس مهدى (عج) از مدينه به سوی مكّه می شتابد،.. بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ 📝 بیعت می کنیم 👤 استاد #رائفی_پور 📆وعده ما: ۲۶ آبان، سالروز آغاز امامت امام زمان در اجتماع بزرگ مردمی #عید_بیعت با امام عصر در سراسر کشور بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
🔴 بررسی #شبهه_١٣_امام #بخش_اول ❇️ احادیثی هست که ظاهرا دلالت بر 13 امام دارد! این احا
🔴 بررسی ١٣_امام 2⃣ـ و این کار مجاز است هم در فارسی و هم در عربی، و به دفعات استفاده می شود، مانند این دو آیه شریفه قرآن کریم:   💫سوره مبارکه بقرة (آیه98):  «مَنْ کانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْریلَ وَ میکالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْکافِرین» 💫سوره مبارکه تحریم (آیه4):  «إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْریلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمَلائِکَةُ بَعْدَ ذلِکَ ظَهیر» 👈یقیناً جبرئیل و میکائیل جزء ملائکه هستند، اما در این دو آیه ، خداوند تبارک و تعالی به طور مجزا، از آن دو ملک نام می برد. واضحه که این آیه هیچ دلیلی نیست که جبرئیل جزء ملائکه نیست، بلکه آن بزرگوار جزء آن ملائکه است بلکه جزء مقرّب ترین ملائک است و می شود که به دلیل تاکید و اهمیت گذاری بیشتر نام او تکرار شود.... همین گونه است تعدادی از احادیث شریف از همین باب است، یعنی بردن مجزای نام مبارک امیرالمؤمنین علی در کنار ائمه علیهم السلام از باب تاکید و تشریف است [از کتاب نقد اصول مذهب شیعه، آقای قزوینی] 3⃣ـ و : این کار هم مجاز است، یعنی از دوازده وصی چون یازده نفر آنها از اولاد علی هستند از نظر ادبی و همچنین در عرف مردم صحیح است که گفته شود همه از اولاد ایشان هستند، ممکن است سوال شود آیا این غلبه در جایی به صراحت بکار برده شده است، تا اطمینان بیشتری از این کار برد حاصل شود؟ بله ... ✅ادامه دارد... بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
هدایت شده از ♥️⁩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقدیم به کودکان مظلوم یمن بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
📙 #رمان_پناه ◀️ #قسمت_شصت_و_ششم ✍🏻راهم را میکشم و بدون هیچ حرفی از او دور می شوم.پا تند می کند و دس
📙 ◀️ ✍🏻مقابلش می ایستم و می گویم: _بس کن سوگند،عجب اشتباهی کردم اومدما.مثلا گفتم باهات درددل کنم +خودتو بذار جای من آخه! _هر آدمی می تونه تغییر کنه +تغییر مثبت آره،ولی تو منفی عقب گرد کردی _از نظر کی؟تو یا من؟ +ما همیشه هم نظر بودیم پناه _تا چند ماه قبل و پیش از تغییرات بله +برو بابا،چرت و پرت تحویل من نده، توصیه می کنم چند روز اینجا بمون بریم پیش بچه ها سرت هوا بخوره بلکه این چیزا یادت بره.کاری نداری؟ _نه +خدا بی نوبت شفات بده،فعلا همین که می رود،بالاخره بغضم می ترکد و شروع می کنم به گریه کردن. روی چمن ها می نشینم و به بدبختی هایم فکر می کنم.شاید خیلی هم بی ربط نمی گفت سوگند!حتی از راه دور هم نظر شهاب برایم مهم بود... دلم می خواست تهران باشم و توی آرامش خانه حاج رضا بمانم.اما مگر می شد؟چرا هیچ عکسی از هیچ کدامشان توی گوشیم نداشتم؟چرا من انقدر گیج بودم همیشه؟ چقدر جایم خالی می ماند! آخ که چقدر شیدا خیالش راحت شده و چه ذوقی دارد برای امشب.هم دامادی برادرش و هم دیدن و بودن در کنار شهاب! خدایا...حتی بهزاد هم که صبح تا شب پناه ورد زبانش بود چند ماه دور بودنم را طاقت نیاورد و رفت سراغ دخترهای جدید! آن وقت من باید به چه امیدی تصور می کردم که شهاب فراموشم نکند یا اصلا برایش مهم مانده باشم؟ از دل برود هرآنکه از دیده برفت. بجای برگشتن به خانه،پیش لاله می روم تا از تنهایی دق نکنم.به صورتم که نگاه می کند می گوید: _چیزی شده؟پکری +رفته بودم دیدن سوگند _همون دختره که من باهاش لجم؟ +اوهوم _خب؟ +تحویلم نگرفت _جهنم...ولی چرا؟! +تا می تونست ریخت و قیافم رو کوبید _الحمدالله با تعجب نگاهش می کنم.سیبش را گاز می زند و با دهان پر می گوید: +یعنی الحمدالله که تیپت باب میلش نبوده،اون از بس خفن بوده و هست دوست داره توام مدل خودش ببینه مثل قبل.ولی کور خونده،این تو بمیری از اون تو بمیریای قدیم نیست.مگه نه؟ _نمی دونم.دارم شک می کنم +به چی؟ _به اینکه اصلا چرا عوض شدم یا باید بشم +خب؟ _هه...بهم گفت عاشق شدی؟گفتم آره...حتی به شهابم توهین کرد.گفت عشق کورت کرده +تو الان کور شدی؟ _دچار خوددرگیری شدم.فکر می کنم سوگند حق داره.من به عشق شهاب دارم به بعضی چیزا فکر می کنم...مثل خدا نمی گم خوبه یا بده ولی حداقلش باید خوشحال باشی که عاشق شدنتم اگر واقعا باشه،دلت رو به خدا نزدیک می کنه. _حرفات برام سنگینه +عزیزدلم تو که می دونی من همیشه مخالف صد درصد کارات بودم.اگر الان قدم کج می ذاشتی هم گیر می دادم بهت!اما فعلا خوشحالم چون داری سر به راه می شی و خودت حواست نیست! _ولی من دنبال دلیل محکم می گردم لاله +برای چی؟ _اینکه به خودم یا یکی مثل سوگند توضیح قانع کننده بدم که چرا دیگه شبیه قبل نیستم +پیشنهاد می کنم که اول تکلیفت رو حداقل با خودت و دلت روشن کنی بعد دیگرانم توجیه میشن _چجوری؟ بلند می شود و می گوید: +بسم الله.تا دلت بخواد راه و روش هست برای این کار _مثلا؟ دستم را می گیرد و کنار کتابخانه ی نقلی اش می ایستیم.چندتا کتاب را با وسواس انتخاب می کند و می چپاند توی بغلم +خدمت شما،مطالعه بفرمایید _داری ادای شهابو در میاری؟ +ول کن توام هی شهاب شهاب...خجالتم خوب چیزیه ها!دخترم دخترای قدیم.عاشقم می شدن دیگه اینجوری جار و زار نمی زدن بخدا...اینا رو بخون مهماشو ازت می پرسما می خندم و به کتاب ها نگاه می کنم. ساعت از 12 شب گذشته و من تمام فکر و ذکرم درگیر خانه حاج رضاست.دلم می خواهد آمار بگیرم.چه کسی بهتر از فرشته! هرچند هیچ عروسی که تازه از سر سفره عقد بلند شده حوصله ی تلفنی حرف زدن با کسی را ندارد اما سنگ مفت و گنجشک مفت!شماره اش را می گیرم. 📝نویسنده: الهام تیموری ⏪ ... بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
🔶 حسین جان مانند هوای شهر تهران شده ام باران زده ای که همچنان آلودست!!!😔 🍃🌹"به هوای حرمت محتاجیم"🍃🌹 بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به دنبال تو می گردم نمی یابم نشانت را بگو باید کجا جویم مدار کهکشانت را تمام جاده را رفتم، غباری از سواری نیست بیابان تا بیابان جسته ام ردّ نشانت را 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹 بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯