ساعت چهار بعد از نیمه شب بود.
شهید حجت الاسلام مصطفی ردانی پور،
با صدایی گرم و لطیف،
صدایی که راوی میگوید دوست داشتند با آن
دیده هایشان را از #اشک بشویند...
میگوید «صدایش آنقدر پرسوز» بود
که مو به تنشان راست میشد...
چراغ ها را خاموش کرده بودند،
و از ته دل #ناله میکردند
و #اشک میریختند...
آن قدر غرق شده بودند که نفهمیدند
چه طور خورشید بی خبر از راه آمد...
#ضربت_متقابل
@siyahe