#الگوی_تبلیغ_آپارتمانی
#خانم_انگشت_باف
#قسمت_دوم
... به همسایهها مراجعه کردم و گفتم از دو روز قبل عید قربان تا دو روز بعد عید غدیر بنا داریم هرروز عصر با بچهها در کوچه #بازی کنیم، همگی موافقت کردند و رأس ساعت مقرر فرزندانشان را به کوچه ما آوردند، ابتدا و انتهای کوچه را بستم تا ماشین رفت و آمد نکند و دو عدد روفرشی خودمان را در کوچهپهن کردم و شروع به بازی کردیم.
🔹بازیهای ما بیشتر بازی با وسایل ساده و بازیافتی بود که از منزل خودم آوردم، مثلا یک تکه پارچه را سوراخ کرده بودیم و بچهها باید توپ را به سمت پارچه پرتاب میکردند تا از سوراخهای پارچه رد بشود، یا تکههای نخ را به جالباسی بسته بودیم سر نخ را قلاب زده بودیم و بچهها باید با کمک هم یک قوطی را به وسیله قلاب بلند کرده و یک مسیر را طی میکردند، در همان حین ماجرای عید غدیر را هم برایشان بازگو میکردم.
🔹برنامه ما فقط بازی نبود بلکه یک زندگی قرآنی زیبا و جذاب را عملا به کودکان آموزش می دادیم؛
با بچهها یا مادرهایشان که تماشاگر بازیها بودند صحبت میکردم و به هر مناسبتی یک آیه از قرآن را با بازی و شعر و قصه برایشان می گفتم.
بارها مادرها از من تشکر میکردند که فرزندمان کنار شما زندگی کردن را یاد میگیرد، دیگر منزوی نیست، از گوشی و تبلت دور شده است و بسیار از این موضوع خوشحال بودند.
#نهضت_زندگی_با_قرآن
#من_با_قرآن_زندگی_می_کنم
✅ در کانال بانک ایده عضو بشید و به دوستانتون هم معرفی کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/689045643C8909eb1349