دیشب در خواب با من حرف زدید و صدایتان را واضح میشنیدم!
هرچند نمیتوانستم صورتتان را ببینم، همه چیز محو بود...
📚شبهای وحشی
#جویس_کرول_اوتس
@skybook
هدایت شده از سیمای هنر و اندیشه/ سُها
44.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
یک لحظه دیدمش و درون سینه کشیدمش و لمسم کرد و صدایش را هم شنیدم؛ فقط یک لحظه
لحظه ای که در اختیار من نبود و من هم فهمیده بودم که نمی تواند در اختیار من باشد...
همه فقط یک لحظه احساسش میکنیم ولی میخواهیم آن را کش بدهیم چرا که یادمان میرود که آمدنش در اختیار ما نبود آن لحظه دست هیچ یک از ما نیست تا به کسی بدهیمش وگرنه یک لحظه نبود و ما هم در انتظار این یک لحظه نیستیم تا شهرمان شهر انتظار باشد...
خوب است که بدانیم ما چوپان رمه نیستیم و مردمان هم منکران نیستند فقط باید حجاب راه نباشیم.
شاید پس از آن کارمان و کتابمان و دوستانمان کسانی باشند که این آن و لحظه در آنها حضور دارد و به دنبال آن بگردیم.
به قول خواجه:
شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد
پیرو طلعت آن باش که آنی دارد
🎥 ببینید| یک لحظه دیدمش
🔹 نهر خیّن- نوروز ۱۴۰۱
#در_جستجوی_خود
@soha_sima
ایران تا رسیدن به رشد و شکوفایی علمی همچنان فاصله داشت و دست یافتن به این مطلوب نه با تاسیس دارالفنون و نه با ایجاد دانشگاههای جدید در دوران پهلوی میسر نشد. این امر محتاج یک انقلاب فرهنگی همه جانبه و عزم ملی نیرومند و اصلاحات همه جانبه بود و این انقلاب فرهنگی همان چیزی بود که امام خمینی آن را از بزرگترین ضرورت های نظام اسلامی اعلام کردند.
📚تاریخ معاصر ایران
#موسی_نجفی
#موسی_حقانی
@skybook
زبان قرآن، زبانِ به ظهور آوردن عالَمی است که ما را فرا گرفته و با آن زبان میتوان در همهی عالم حاضر شد، بدون احساس دوگانگی بین خود و عالم. آن زبان درست به همان اندازه که آشکار می کند، راز گونه و ناآشکار است. تابلویی است که حقیقت در آن آشکار میشود، در حالی که حقیقت هیچ وقت آشکار نیست. از سنن عالم سخن می گوید، سنتهایی که ظاهری و باطنی دارند و به کمک آن زبان میتوان نحوهی زندگی کردن اصیل را که زندگی کردن در سنن الهی است، به دست آورد.
📚زبان قرآن، اصیلترین زبان
#استاد_طاهرزاده
@skybook
با خود بنشین و صحبتی داشته باش
اشکی بفشان، طراوتی داشته باش
این شاخه به آن شاخه پریدن تا کی؟
گاهی قفسی! فراغتی داشته باش...
📚تماشایی
#میلاد_عرفان_پور
#شعر
@skybook
.
آزادی در جایی قرار ندارد که از آنجا به جای دیگر برود. آزادی به پای خود به هیچ جا نمیرود. زیرا خانه آزادی جان مردمان است و تا جان مهیا نشود آزادی نمیتواند در آن خانه کند. آزادی لقلقه زبان و امری صرفا دانستنی و ستودنی نیست. بلکه امر وجودی پیوسته با جان آدمیان است و اگر جان طالب آن شود قیل و قال برمیخیزد تا آنجا که شاید صاحب آزادی جان خود را در داو قمار عشق و آزادی قرار دهد. در این وضع چگونه مخالفان میتوانند آن را از میان بردارند اگر مقصود اینست که مستبدان، راه آزادی را بستهاند، آیا به جای آن بهتر نیست که بگویند چون آزادی نبوده استبداد فرصت غلبه پیدا کرده است؟ آزادی را در جایی هم نمی فروشند و نمی توان آن را به صورت بسته بندی خرید و به خانه آورد. حتی خواندن کتاب های فلسفه سیاسی هم که بر اهل فلسفه و گروه های دیگری از دانشمندان فرض است برای رسیدن به آزادی کفایت نمی کند. آزادی در جانهای هماهنگ با نظام و روابط اجتماعی آزاد، تحقق سیاسی پیدا میکند اگر چنین نظامی وجود ندارد باید در شرایط امکان آن اندیشه کرد.
📚 آزادی، قانون و سازمان/ #رضا_داوری_اردکانی
📇 #نشر_روزگارنو
@skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
. آزادی در جایی قرار ندارد که از آنجا به جای دیگر برود. آزادی به پای خود به هیچ جا نمیرود. زیرا خا
.
📣📣📣
کتاب جدید استاد داوری اردکانی
بزودی در #پاتوق_کتاب_آسمان
.
مردی غریبه بود و آمدن غریبهای با پای پیاده آن هم آن وقت شب، هیچ عادی نبود.
گذشته از این، مرد گوژپشت بود.قدش به زور به یک و بیست سانتی متر میرسید و کتی مندرس به تن داشت که رویش گرد و غبار نشسته بود و تا زانویش میرسید....
📚آواز کافهٔ غمبار
#کارسون_مکالرز
قیمت: ۲۵ تومان
#بریده_کتاب
@skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
مردی غریبه بود و آمدن غریبهای با پای پیاده آن هم آن وقت شب، هیچ عادی نبود. گذشته از این، مرد گو
معشوق هم ممکن است از هر سنخی باشد...
عجیب و غریبترین آدمها هم میتوانند محرکی برای عشق باشند.
کشیش ممکن است عاشق زنی گمراه شود؛ معشوق میتواند حقهبازی با سرووضعی ژولیده باشد و دست به هرکار بدی زده باشد...
بله، عاشق هم مثل باقی آدمها اینها را میبیند، اما کارهای معشوق ذرهای در میزان عشقش اثر نمیکند.
آدم خیلی معمولی میتواند محرک عشقی دیوانهوار و پرشور شود...
آدمی خوشقلب میتواند محرکی برای عشقی حقارتبار و آزارنده باشد یا دیوانهمردی که تند و نامفهوم حرف میزند میتواند در درون کسی چکامهای لطیف و بیتکلف را طنین انداز کند...
@skybook
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
من وقتى كه به اين آيات شريفه نگاه میکنم و اين سوره را ميخوانم، احساس میکنم كه گويى اين سوره متعلّق به زمان ما است. و به شما قاطعاً و صادقاً عرض كنم كه در دوران اختناق هم، وقتى اين سوره را ميخواندم، هميشه احساس میکردم كه اين سوره مال آن زمان است؛ از اين سوره نيرو ميگرفتيم و در مقابل دشمن، حادتر و مستحكمتر ميشديم؛ امروز هم [اگر] كه انسان به [این سوره] دقّت بكند، در مقابل دشمن مستحكمتر ميشود. ۱۳۶۱/۷/۳۰
🔹 گزیدهای از بیانات حضرت آیتالله خامنهای در جلسه تفسیر سوره ممتحنه
📚تفسیر سوره ممتحنه/حضرت آیتالله خامنهای
#اشاره_قدسی
@skybook
دیدیم که می شناسیمش و تصویرش را از پیش در خاطر داشتیم . . .
دیدیم که میشناسیمش نه آن سان که دیگران را و نه حتی آن سان که خود را .
چه کسی از خود آشناتر ؟؟؟
تا آنجا که خود را در او یافتیم ...
#سید_مرتضی_آوینی
@skybook
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"پاتوق کتاب آسمان"
. #باز_نشر فراموش میکنند وجود او را... اما عدم او را فراموش نمیکنند 🔹 تیزر 🎥 جایگاه شهید آوینی
نامه هایی به یک بسیجی.mp3
11.12M
#باز_نشر
🎙 جایگاه شهید آوینی در فرهنگ و هنر انقلاب اسلامی
🔹به مناسبت بیست و هفتمین سالگرد شهادت #سید_مرتضی_آوینی
🔹 فروردین ماه ۱۳۹۸
📚 از کتاب: نامههایی به یک بسیجی/ #یوسفعلی_میرشکاک
#صدای_قلم
@skybook
بدین ترتیب، دادگاه محترم، ستوان بازنشسته مهندس داستایفسکی را به جرم عدم گزارش تکثیر و رواج نامههای ضددینی و ضدحکومتی بلینسکی و داستان فتنهانگیز و مشمئزکننده و خلاف واقع گریگوریف بر اساس مواد قانون جزای نظامی از همهی حقوق شهروندی محروم و به تیرباران محکوم می کند.
#بریده_کتاب
@skybook
📚دنیای سوفی
#یوستین_گردر
ترجمه ویژه جوان و بزرگسال
۶۲۳ صفحه
قیمت: ۱۲۰ تومان
@skybook
چاپ مجدد کافکا در کرانه موجود شد.
ترجمه: مهدی غبرایی
قیمت: ۱۴۵ تومان
@skybook
احیانا اگه معتادید، این رمان را بخونید،
من خودمم شروعش کردم😅
📚ویولون زن روی پل
#خسرو_باباخانی
۲۲۳ صفحه
۶۰ تومان
@skybook
مجموعه داستانهای شکر خدا
📚کفشهای بافتنی
📚سه فندق گمشده
📚زیرزمین بازی
📚عروسکهای کج و کوله
#کلر_ژوبرت
@skybook
#پیشنهاد_ویژه
اگر داستان آرش واقعیت دارد، این آدم آرش بود. آرش، جان خودش را توی تیر گذاشت تا تیر کوتاه ننشیند و مرزهای ایران کوچک نشود. این آدم هم جان خودش را در مجموعههایی گذاشت که داشت آنها را بزرگ میکرد، تا این مجموعهها بزرگ بشوند...
📚داستان رویان
تاریخ شفاهی دکتر سعید کاظمی آشتیانی
@skybook
.
🔹 یادداشتی درباره فیلم سینمایی "موقعیت مهدی"
در فیلم موقعیت مهدی ما میدانیم که هم حمید باکری شهید میشود و هم مهدی باکری و ما در تماشای این فیلم به طور معمول منتظر دیدن لحظه شهادت مهدی باکری هستیم. اینکه چه شد که مهدی باکری شهید شد.
شاید حتی میدانیم در کدام لحظه و چطور شهید میشود ولی باز به دنبال پاسخ این هستیم که "چه شد؟"
ولی موقعیت مهدی لحظه شهادت مهدی باکری و برادرش را کاری ندارد. جان دادن مهدی مانند همه شهدای دیگر است و احتمالا بسیاری از شهدای ما با همین کیفیت شهید شدهاند. موقعیت او "موقعیت مهدی" است. موقعیت مهدی موقعیتی است که خسرو میگوید من مهدی باکری نیستم. (خسرو را دست کم نگیرید. خسرو همان نوجوانی است که با همین سن کم دلاورانه وسط میدان آتش و خون برای رفقایش چایی دم میکند!!! و اعتقاد عجیبی به شل بودن خمپارههای دشمن دارد!) و پیکر رفیق چون برادرش را با خود میآورد ولی مهدی پیکر تنها برادر چون رفیقش را بر نمیگرداند. مهدی باکری آن لحظه شهید میشود که جنازه برادر را باقی میگذارد. آن لحظهای شهید میشود که میبیند رفقایش شهید شدهاند و خودش هنوز زنده است. آن لحظه شهید میشود که همسرش به او میگوید: این تنهایی کی تمام میشود؟ او لحظهای شهید شده که آنقدر در خانه نمیماند که حتی لباسی که همسرش برایش شسته خشک شود و آخر هم با لباس خیس در اروند رود بدرقه میشود.
@skybook
🔻
"پاتوق کتاب آسمان"
. 🔹 یادداشتی درباره فیلم سینمایی "موقعیت مهدی" در فیلم موقعیت مهدی ما میدانیم که هم حمید باکری ش
ناگهان به یاد آن سکانس جلسه فرماندهان افتادم که مهدی و حاج احمد کنار حاج قاسم نشستهاند و حاج قاسم به آنها اشاره میکند که رها کن گلایهای نکن. از آن روز تا لحظه جان سپردن حاج قاسم ۴۰ سال میگذرد و او شهادت همه رفقای عزیز تر از جانش را دید. احمد و مهدی و حسین و مصطفی و حسن و همه این مدت کالجبل الراسخ با عزمی بلند کار کرده و صبر کرده و در راه مانده. و چه در راه ماندنی و چه صبری و چه دهان به گلایه باز نکردنی. عظمت حاج قاسم در همین است. و اینکه پشت استکبار را به لرزه میآورد و حیاتی دوباره در جان غفلت زده ما میدمد و رهبر عزیزمان میگوید سرتعظیم در برابر او فرو میآورم.
ما اگر توجهمان معطوف به لحظه شهادت و جان سپردن شهدایمان باشد یا اینکه چه شد که فلانی شهید شد به چه میرسیم؟ اصلا چه چیزی را میتوانیم نشان دهیم. قهرمان؟
در این صورت باید احساسات را برانگیخته کنیم.
بله در آن لحظه باید احساساتمان را در فقدان و از دست دادن کسی که فلان کارکرد را برای ما داشته، برای جنگ و برای کشور داشته و فرماندهای بزرگ بودهاست و در نهایت باید قهرمان ساخت. قهرمانی که قدرت نظامی دارد و شخصیتی جذاب و غیر معمول. سینمایی نیاز به قهرمان دارد و قهرمانش دستنیافتنی و انتزاعی است و اهل شعار و ادا که در پی برانگیختن احساساتِ مخاطبش در فقدان کسی است که نبودش دیگر آن کارکردی که برای ما داشته را ندارد و ما هیچ وقت با وجود او روبرو نمیشویم.... مهدی باکری جایی در فیلم به همسرش میگوید میدانی من همه مشکلات جنگ و کمبودها و ناهماهنگیها و شهادت رفقایم را چگونه تحمل میکنم و به صف لشکریانم باز میگردم و میجنگم؟ با فکر تو با وجود تو...
مگر همسر مهدی باکری برای این بازگشت او به میدان چه تدبیری میکند؟ مگر همسر او برایش چکار میکند که شهادت حمید و رفقایش را و این غربت و تنهایی را تحمل میکند
مگر او اصلا چقدر در خانه است و پیش همسرش... مهدی، با وجود همسرش زندگی میکند نه کارکردی که همسرش برای او دارد و همسرش هم وجود یک همسر شهید را دارد. کسی که یاد و خاطرش مهدی را به جلو میبرد. نه کارهایی که ما از زنانمان امروز توقع داریم انجام دهند تا فکر کنند مفید هستند و وجودشان اثر بخش.
از همین روست که استاد عزیز داوری اردکانی در شهادت شهید آوینی میگوید:
"فراموش میکنند وجود او را اما عدم او را فراموش نمیکنند"
حال ما هستیم که وجود شهدایمان و بزرگانمان را در نمییابیم و در فقدان آنها به گرفتن بزرگداشت و زدن عکس آنها در اتاقها و خیابانهایمان بسنده میکنیم و دلگرم به یک عزاداری صوری برای آنها هستیم.
@skybook
🔻🔻
"پاتوق کتاب آسمان"
ناگهان به یاد آن سکانس جلسه فرماندهان افتادم که مهدی و حاج احمد کنار حاج قاسم نشستهاند و حاج قاسم ب
القصه موقعیت مهدی موقعیت شهادت است، از لحظه اول تا لحظه جان سپردن. موقعیت مهدی میگوید بیا بنشین تا برایت بگویم مهدی باکری چگونه شهید بود و شهید شد و تازه قصه گفتن از همین جا شروع میشود.
سینما جای قصه گفتن است. چیزی که شاید امروز ما فراموش کردهایم و این فراموشی و غفلت ریشه در ناتوانی ما در قصه گفتن دارد. و شاید اصلا قصهای برای گفتن نداریم. غربزدگی و توجه به مظاهر و مشهورات تمدن غربی و مصرفزدگی بلایی است که قصه را از زندگی ما برده است و توان قصه گفتن نداریم. قصه، قدرت گفتن چگونگی زندگی است و پس از آن از چه شدها رها میشویم. در سینما و ادبیات، زمان کند میشود. واقعهای که در عالم واقع چند دقیقه یا ثانیه به طول انجامیده در آن چندین دقیقه و ساعت به طول میانجامد. به این معنی زمان معین میکند که شما در کجا قرار دارید و به تعبیری مکان تابع زمان است. حال اگر ما در لحظهها مانده باشیم و موقعیتها را از دست داده باشیم و قصهی ما زمینی برای گفتن نداشته باشد، درگیر زمان میشویم. درگیر زمان شدن و سپری کردن لحظهها ما را از بودنمان غافل میکند. به این معنی که ما باید مدام از خودمان فرار کنیم و متوسل به همهی مشهورات زمان شویم تا خود را فراموش کنیم و دیگر قصهای برای گفتن نداریم و اینگونه به دام تکنیک و تکنیک زدگی میافتیم. چون باید برای درک و حس اتفاقی که در لحظهای از زندگی رخ داده داستان بسازیم و تصویر خلق کنیم و حتی تمام لحظات و سکانسهایی که قبل از آن لحظه بخصوص تمهید کردهایم در خدمت بزرگ کردن و با اهمیت کردن آن لحظه است و خود اعتباری ندارد. حال باید فرماندهای را نشان دهیم که ژنرال است و همه را مغلوبه میکند و بی رقیب و لحظهای که جان میدهد، لحظهای متفاوت و عجیب و غریب و رشک برانگیز. اینجا هر چه توان داریم باید صرف تکنیک کنیم و اینگونه تکنیک ما را به خدمت خود میگرد. جریان سینما و ادبیات رایج ما امروز حتی قدرت تقلید هم ندارد. چون اصلا از ماجرای این دو بیخبر است و دنبال کارکردی برای آنهاست و هر چه شعار بدهد؛ هنر برای هنر یا هنر مردمی، هنرش در خدمت ایدئولوژی و احیانا اهداف سیاسیاش قرار میگیرد. و مدام از همه دنبال عیب جویی است و عیوب و سیاهیها را میبیند و نشان میدهد و اسمش را میگذارد واقع بینی. و اصلا فکر نمیکند همه این مشهوراتی که فریادش را میزند مشهورات است و همه میبینند و اگر راست میگویی با هنرت زیبایی را نشان بده که همه راه بدان پیدا کنند.
#موقعیت_مهدی
@skybook
به توديع تو جان ميخواهد از تن شد جدا حافظ
به جان کندن وداعت مي کنم حافظ خداحافظ
ثنا خوان توام تا زنده ام اما يقين دارم
که حق چون تو استادي نخواهد شد ادا حافظ
من از اول که با خوناب اشک دل وضو کردم
نماز عشق را هم با تو کردم اقتدا حافظ
تو صاحب خرمني و من گدايي خوشه چين اما
به انعام تو شايستن نه حد هر گدا حافظ
بروي سنگ قبر تو نهادم سينه اي سنگين
دو دل با هم سخن گفتند بي صوت و صدا حافظ
در اينجا جامه شوقي قبا کردن نه درويشي است
تهي کن خرقه ام از تن که جان بايد فدا حافظ
تو عشق پاکي و پيوند حسن جاودان داري
نه حسنت انتها دارد نه عشقت ابتدا حافظ
مگر دل ميکنم از تو به ياد مهمان به راه انداز
که با حسرت وداعت مي کنم حافظ خداحافظ
#شهریار
#شعر
@skybook